چهارشنبه سوری رفته بودیم بیرون ماشین کناریمون چنتا پسر بودن که معلوم بود یچیزیم زدن یهویی ماشینو گرفتن سمت ما نزدیک بود بریم تو در و دیوار من که چشمامو بستم از ترس خود پسره هم وایساد ترسیده بود بعد دستشو گذاشت رو سرش مثلا معذرت خواهی کرد بعد رفت حساب کردم اگه اون شب میمردم شب عید هفتمم بود😒😒😒