بچه ها به نظرتون من باید با این مشکلم چی کار کنم؟

برعکس وقتی یکی تحویلم میگیره چنان ذوق زده میشم که انگار چی شده انگار همش نیاز دارم ازم تعریف و تمجید کنن نمیدونم شاید بقیه هم همینطور باشن و یه چیز دیگه یکی که در حقم بدی کرده توان مقابله به مثل کردن باهاشو ندارم معمولا گذشت میکنم اما از سر ترس چون حس میکنم توان رویارویی باهاشو ندارم مثلا همین مادرشوهرم خیلی تو کارام فوضولی میکنه خیلی نظر میده راجع به خصوصی ترین چیزا حتی یه بار دیدم رفته سر کیفم به یه بهانه ای چیزامو زیر و رو میکنه درصورتی که میتونست به خودم بگه اما نمیتونم بگم از کاراحت میشم چون باعث کدورت میشه 

یعنی چی نهیب زدی به خودت بیشتر توضیح بده 

از اولم تربیتم جوری بوده که باید دربرابر همه کوتاه میاومدم خواهرم چون بچه بود عقلش نمیرسید بابام چون بزرگتر بود احترامش واجب مادرم چون مادربود دلش نشکنه مادرشوهرم چون اونم احترامش واجب دیگه خسته شدم

درسته بستنی جان این تخریبا فقط تو بچگی نبود بعد ازدواج بدترم شد توسط مادرشوهرم 

یه آدم بسیار منفی که همیشه هم بیخ گوشم چسبیده مادرشوهر گرامیم کاش اینقدر ازش دور میشدم که دیگه بیشتر از اون فاصله ای نبود

آزاده جان من وقتی حرکات بد انجام میده همین مادرشوهرم هیچی جوابشو نمیدم اما خودخوری میکنم نمیدونم کار درست چیه بعضی وقتام که دیگه حسابی عصبانیم میکنه جوابشو میدم اما بعدا به شدت از دست خودم عصبانی میشم یکی از کاراش اینه که میگه تمام خصوصیات خوب ظاهری و اخلاقی دخترم به ایشون و پدرش رفته و مثلا بهتر که فلان چیزش به من نرفته خیلی از این حرفا بهم میزنه نمیدونم باید چی کار کنم باش

از وقتی ازدواج کردم مشکلاتم هزاربرابرشده اگه یه چیزی در وجود من باشه که همون چیز برای بقیه حسنه برای من عیبه از نظر ایشون فقط ایراد فقط تحقیر خستم کرده دیگه مخصوصا وقتی جلو دیگران بهم میگه خیلی خجالت میکشم نمیدونم اون لحظه باید جوابشو بدم یا از روش بگذرم

سیندرلا جان نود درصد مواقع سرزنشام بی خودین اما همه این بلاهارو همین مادرشوهرم سرم آورده وقتی که ازدواج کردم اولین کاری که کرد یه دختر خوشکلو تو فامیلشون نشون من داد و گفت قرار بود برا پسرم اینو بگیریم اما نشد و آه کشید و همیشه هم وقتی میبینتش خودش و دخترش چنان تحویلش میگیرن و قربون صدقه اش میرن مخصوصا خواهرشوهرم که من از تعجب دهنم وا میمونه چون با من اصلا اونجوری نیستن خیلی سرد و رسمی