جاریم هنوز نیومده ولی بهش حسودیم میشه

من خیلی تو زندگیم سختی کشیدم از نظر روحی هم خیلی از اطرافیان اسیب دیدم نمونش خانواده شوهرم،که موش ازمایشگاهی بودم براشون و کلفت،و هرکاری من کردم و بد بود و بابتش عذابم دادن برای این دختره هنوز نیومده عادیه،و انقد برام خسیس بازی در اوردن که حسرت یه مراسم درست درمون تو دلم موند،برای عقدم حتی ی جورابم برام نگرفتن و ارایشگاهم نبردنم،خونه ی عاقد رفتیم و اونجا یه سفره عقده قدیمی کرایه کردن که بعد ها فهمیدم مادرشوهرم راضی نبوده و بنظرش هزینه اضافی بوده و بارها بهم گفت،خلاصه هیچکاری برام نکردن خانوادمم انقد صبورن چیزی نمیگفتن،مثلت پسرشونم خیلی خاطرخوام بودو چندبار اومد و رفت تا بابام موافقت کنه چون سنم کم بود البته شوهرمم سنش کم بود و کم تجربه خلاصه...کلی ازم کار کشیدن اذیتم کردن بین منو شوهرم دعوا انداختن به پوششم گیر دادن انقدی داغونم کردن که حالا یروز اسنترا نخورم باید یسره گریه کنم از غمباد،حالا جاریم نیومده براش دارن برنامه میچینن ببرنش بهترین خانه عقده شهر،براش قراره تو خونه جشن نامزدی بگیره مادرشوهرم،ارایشگاه و..منم خیلی بهش فکر میکنم و ناراحتم این روزا،شوهرم میگه چرا ضعف نشون میدی چرا برات مهمه،ولی نمیفهمه منم ارزو داشتم من تک دختر بابام بودم مثلا،راستش خیلی حس حسادت دارم این روزا نیومده ازش بدم میاد از خانواده شوهرمم متنفر ترم که همه برنامه هاشونو با اشتیاق و پررویی جلو میگن کارایی که برای من نکردن و تو دلم شد حسرت،این دختره هم وضع مالی پدرش و همه چیزش در حد بابای خودمه،وضع مالی خانواده شوهرمم مثل وقتیه گه منو شوهرم باهم ازدواج کردیم حتی اون زمان دلار ارزون بود و وضعشون بهتر بود،پس چرا انقد اول راه دارن اذیتم میکنن😔من یه ماه پیش متاسفانه سقطم داشتم(لطفا دلیلشو نپرسین بچه ها)حال روحیم خیلی بدترم شده اونوقت این داستانم اومده روش،انگار میدونن حساسمم بدتر میکنن