2737
2739



سلام دیشب تولد پسرم بود مادر شوهرم اینا و مامانم اینا بودن بعد برادر شوهر  مجردم همینجوری بی دلیل نیومد به مادر شوهرم گفتم چرا نیومد گفت حوصله نداشت حالا شاید آخر شب بیاد 

شام که خوردیم غذا رو که جمع کردم بذارم یخچال مادر شوهرم گفت صبر کن یکم برای امین غذا بگیرم منم با خنده گفتم جریمش باشه که براش شام و کیک نفرستم مگه عموش نیست  حالا مادر شوهرم یکم خجالت کشید و با خنده گفت اون هیچ جا نمیره همینجوریه اخلاقش گفتم نه تولدش برادر زاده با جای دیگه فرق می‌کنه همه اینا رو با لحن شوخی و خنده گفتم ...حالا مامانم این وسط داشت ظرفا رو می‌شست یهو سرخ و سفید شد خجالت کشید و گفت جوونن دیگه عیب ندارد .....بعد که تنها شدیم مامانم بهم گفت خیلی حرف زشتی زدی گفت پیش مادر شوهرت خیلی خجالت کشیدم از حرفت بعد که اینو بهم میگفت چشماش اشکی شد و گفت مادر شوهرت یه لحظه ضایع شد خجالت کشید دلم براش سوخت....



حالا من از دیشب عذاب وجدان گرفتم 

مادرت راست میگه

بچه که نیست بغلش کنه بیاره

هر حرفی و نباید بزنی حتی به شوخی

یه ذره غذا این صحبتها رو نداره

خدایا هزارمرتبه شکر❤خدایا من روتو خیلی حساب باز کردم🧚‍ باز دم غریبه ها گرم، مارو رنگ کردن ولی نفروختن💔


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731
2738
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز