2733
2734

بچها من سی و چند سالمه،متاهلم ، از نظر شغلی و تحصیلی میشه گفت موفق بودم، 

پدرم تو مسایل مذهبی دیکتاتور هستن، مادرمم کلا دیکتاتورن،

جفتشون فکر میکنن اینا هر کاری بکنن درست هست بقیه اشتباه میکنن، با اینکه از همه دوروبری ها موفق ترم ولی همیشه مادرم دخترای فامیل رو قبول داره و یه چیزی پیدا میکنه که تو جمع من رو کوچیک کنه، انقدر دیکتاتور هستن که سالها پیش منو مجبور بع ازدواج سنتی با یکی از اقوام کردن که نه از نظر سنی بهم میخوردیم نه شغلی و نه چهره، که اون رابطه به جدایی تو عقد ختم شد و بعد اون هم دایم سرزنش میکردن، به حدی که ادم میخاست سر به کوه بذارع و فرار کنه دایم مادرم مجبورم میکرد با کسی که خیلی خیلی خیلی سزحش پایینتره ازدواج کنم و من واقعا تو فشار روحی روانی بودم طوری که الانم کابوسم خواستگاری های این مدلیه، خداروشکر یه مورد خوب سر راهم قرار گرفت و ازون زندگی زدم بیرون، ولی کنترل گری ها ادامه داره، طعنه زدن ها ادامع داره،از ذوق زدن ها ادامه داره، به چشم نیومدن ها ادامع داره، از اوایل امسال ارتباط رو کم کردم که مامانم برا اینکه منو ذلت بده نشست به مادرشوهرم هر چی اسرار داشتیم تعریف کرد و مادر شوهرم هم لطف رو در حقم تکمیل کرد و قشنگ رفتارش عوض شد،من ازون موقع کینه م بیشتر شده نسبت به خانواده م، به حدی متنفرم که بمیرن گریه نمیکنم، ارتباطم خیلی خیلی کمتر شده ولی گاها دلم محبت ناب خانواده میخاد واقعا کم میارم، اینم بگم تبعیض هم بین بچها میذارن، در کل دردم یکی دو تا نیست، چون بچه بزگه رو دوست دارن منو دایم مقابلش تحقیر میکنن،

 چیکار کنم این حس نیاز ب محبت رو کمتر کنم؟!

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید

پدر شوهر و مادرشوهر تو مثل مامان بابا خودت بدون با اونا رفت آمدت زیاد کن 

عزیزم اونا هم نیستن، گفتم دیگه مامانم کل اسرلر خانوادگی رو به ملدرشوهرم گفت، اونم کلا اخلاقش عوض شد، بهم خیلی بی اجترامی میکنه

2731

اگر می‌گفتی ۱۶سالمه، کل مسولیت رو می‌انداختم گردن خانواده‌ت ولی با سی‌و‌اندی سال واقعا دیگه خودت باید یه تلاشی کنی که تحت سلطه‌ی خانواده‌ت نباشی.

بقیه هم که نیستن خیلی‌ها شرایط تو رو داشتن از اول ولی براش جنگیدن. آسون که نیست ولی اگر کسی استقلال می‌خواد باید سختیش رو به جون بخره

احترام شما دست خودتونه پس اگر احترام می‌خواید، انسان محترمی باشید. سوال شخصی نپرسید. من حقیقت رو می‌گم و از اون‌جایی که حقیقت خیلی تلخه و ممکنه ناراحت بشید، ترجیح می‌دم ناراحت بشید ولی حقیقت رو بگم. لطفا منو تو تاپیک‌هایی که خودم شرکت نکردم، تگ نکنید🩵
عزیزم هیچ کاری نمیتونی بکنی چون نیاز به محبت والدین ذاتیه فقط خدا به دادت برسه با این پدر و مادر

دردم اینجاست من خیلی بهشون از نظر مالی میرسیدم،

ولی کلا دست نمک نداشته باشه ادم هیچی نمیشه

محبتت رو از شوهرت اگه میگیری باید جاشو برات پر کنه ،زبونم لال فکر کن کسیو نداری و فوت کردن.....همین که ارتباطت رو کم کردی خیلی خوبه ،هیچ چیزی و هیچ کسی ارزش اعصاب خوردی و بهم زدن آرامشت رو نداره،چقدر یه نفر باید کوته فکر باشه و با زندگی دخترش اینکار رو کنه و بره رازهای زندگیتون رو صاف بزاره کف دست مادرشوهرت،اون دیگه چقدر دهن بینه و چقدر بچه س ،میگفت اینجور مسائل به من ربطی نداره ،پشت سر عروسم حرف نزن ،البته وقتی مادر آدم اینجوریه از مادرشوهر انتظاری نیست ،به نظرم با زندگی خودت سرگرم باش

فقط 18 هفته و 4 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40
خدایا جوری دستمو بگیر و بلندم کن که همه انگشت به دهن بمونن...(عدو شود سبب خیر ، اگر خدا خواهد)🤌🫡،(۲۹بهمن خبر بارداریمو شنیدم،خدایا ممنونم ازت،تو دلیمو حفظ کن و کمکم کن صحیح و سالم بغلش بگیرم)،از دوستانی که درخواست دوستی میدن معذرت می‌خوام نمیتونم قبول کنم.
چقد بده  مامان بابات بهت مدیونن  چجوری دلشون میاد انقد ظالم باشن


بهش گفتم مامان چرا اون حرفا رو به مادرشوهرم زدی، گفت مگه چیکار کردم؟!!! مشکل از توعه مادرشوهرتم تورو نمیخاد

اگر می‌گفتی ۱۶سالمه، کل مسولیت رو می‌انداختم گردن خانواده‌ت ولی با سی‌و‌اندی سال واقعا دیگه خودت بای ...

عزیزم درست میگین چون ادمهای دیکتاتور بچهاشون رو تو چنگ نگه میدارن، من الان از تظر استقلال مسکلی ندارم،ولی دلم واقعا میگیره که محبت بی قید و شرط پدر مادر رو ندارم

ببخشید صادقانه میگم  دور این زنه رو خط بکش ازش سراغی نگیر

الان سالها میگذره هنوزم تو جمعها میشینه از ازدواج قبلیه من صحبت میکنه،اونوخانواده و پسر رو تعریف میکنه که خیلی خوب یودن، خودش رو حتی بیشتر تعریف میکنه که من ال بودم بل بودم پشت دخترم واستادم طلاقش رو گرفتم  در حالی که خداشاهده همش دروغ و چرنده و عذاب میکشم اینارو میشنوم

الان سالها میگذره هنوزم تو جمعها میشینه از ازدواج قبلیه من صحبت میکنه،اونوخانواده و پسر رو تعریف میک ...

هرچی کمتر درگیر این زنه باشی و اهمیت ندی زندگی شاد تری داری پس فراموشش کن کلن بندازش دور همچین پدر مادری به دردت نمیخوره انقدم حرص نخور

محبتت رو از شوهرت اگه میگیری باید جاشو برات پر کنه ،زبونم لال فکر کن کسیو نداری و فوت کردن.....همین ...

اره از مادرشوهر انتظاری نیست، دیگه اوت موقع شوهرم گفت هر کی قدرتو نمیدونه مث خودشون باش چه مادر من،چه مادر خودت

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز