پررو خان !!!!

اسمش عذاب وجدان نمیذارم اسمش حسرت و خلا هست خلا اینکه کسی،باشه و من با تمام دلم براش کاری بکنم هر چقدر سعی دارم این حس هارو تو خودم بکشم بازم انگار دلم میخواد زندگی کنه اونم مثل بقیه کسی رو داشته باشه هزار بار زده تو پوزم ! اما من برای اون نمیکنم برای دل خودمه که باورم بشه منم متاهلم من یه زندگی دارم منم یه مرد تو زندگیم هست !

والا میخواستم خودنویسم بردارم نبود برده بود اداره 😅 

نه متاسفانه من اصلا ادای بی رحم هارو هم نمیتونم درآرم 🥲

نمیره اصلا انگار داری بهش فحش میدی اصلا ! 

خیلی توسل کردم انقد نذر کردم و نشد که دیگه این حاجت کذاشتم کنار خدا بقیه حاجتهام میده این نمیده نمیدونم چه خکمتیه !

 گاهی یه کاری میکنه با خودم میگم خدایا چطور دلش میاد اصلا !!!

ممنون عزیزم حتما میخونم 😍

چند وقت پیش یه پارچه دوخته شده پر نمک یا شکر بود آخرش نفهمیدم تو کابینتم پیدا کردم اگه حال و هوای اون روزهای قبل ترم بگم انگار تمام انرژی منفی جهان رو قلب من خالی شده بود ، بغض داشتم سنگین بودم همش فکر مرگ میکردم کع راحت شم برم اصلا اتمسفر خونم برام خفه کننده بود حالم تو فضای خونه افتضاح بود وقتی تو دستم بود و می ریختمش دور لرزش دستام و عرق کردن و حتی لکنت به زبونم متوجه شدم ...

بهشم گفتم اون پارچه خیلی. برام آشنا بود از حالمم بهش گفتم گرچه گردن گیرش خراب بود گفتم خداقل به عرض مادرش برسونه ساقیش عوض کنه 😁

والا من خودم تو این پدیده موندم فقط دیگه به روش میارم و ساکت نمی مپنم

فقط تونستم پوب اندازه یه تیبا ۹۴ جور کنم همین ! 

البته یه کم سوارتر به زندگی شدم دیگه حس ترس سابق ندارم خیلی بهم نمی ریزیم از گذشته قوی تر شدم همین داشتن هذف به زندگیت جهت میده مدام به فکر اینم که چطور قوی تر باشم و مستقل تز