بجه هاخیلی ناراحتم .خیلی برای مادرشوهرم اینا کارمیکنم بخدا اول صبحی میاد بالا یعنی بیاین صبحانه بخوریم بلند میشم رختخواب هارو جمع میکنم صبحانه رو درست میکنم میارم مبخرویم جمع میکنم میبرم مشورم.میشه تاهار ،ناهارو ذرست میکنم میارم میبرم میشورم میشه شام هنینجور میرم خونشو تمیز میکنم خونش بلانسبت عین ت و ی ل ه است خونشم بژرکه دست تنهایی تمیز میکنم میام بالا کارهای خونه خودمو انحام میدم به شوهرم میرسم ازهمه مهمتر به کارهای خودم ،ازهمه اینا مهمتر یه دختر شش ماهه شیطوووووون دارم که کلافم کرده حاج خانوم بجه امم نکه نمیداره تا بغلش میکنم دخترم کریه میکنه میکه اه اه دباره نق زد بجه ها یادمه شش ماه پیش که از بینارستان اومده بودم سزلرین شده بودم وقتی رسیدم باوجود اینکه خوتمو تمیز کرده بودم اما خاک نشسته بود رو مبلها و... بجه ها رسیدم و شروع کردم به تمیزکردن خونم و نیومد کمکم