خب اون دوستش مثل اینکه یه حسای عجیبی داشته، بعد که میاد خونه اسی میگه سه تا شمع بیارید روشن کنیم، بعد دست میزاره بالای شمع بدون اینکه فوت کنه خاموش میشه، نوبت یکی دیگه از دوستاشون که میشه شمع اون خاموش نمیشه، بعد نوبت اسی میشه اسی هک بدون فوت شمعش خاموش میشه، دوستش بهش میگه تو یه نیروهای خاص داری، بعدم دعواشون میشه که این چرت وپرت ها چی هست میگی، باهم قهر میکنن، اون دختره به اسی میگه سال دیگه هم رو میبینیم، دقیقا یه سال بعد دوباره اسی اون رو میبینه، بعد از اون روزم اسی زیاد خواب آشفته میدیده
تا سال بعد اسی با اون دختره دوباره هم حرف میشن، اون دختره بهش میگه تو دختر واقعی خانوادت نیستی، یه کتاب هست تو خانه شما پیداش کن همه چی رو میفهمی
اسی هزچی میگرده چیزی پیدا نمیکنه
حالا بعد دوسال یکی بهش پیام داده