2752
2734
عنوان

*سیاست داشته باشید*

| مشاهده متن کامل بحث + 266880 بازدید | 499 پست
رویا دوستان یه کتابی هست به نام نگذارید ماه عسل بمیرد از استاد قاسمی کبریا سعی کنید بخونید جالبه.
عزیزای نی نی سایته من ...یک صلوات برای رزق و روزیه من بفرستین.ممنون میشم
نمکدون سلام لطفا به منم راهنمایی کنین من توبچه داری باشوهرم اختلاف دارم شوهرم فکر میکنه بهتر از من میتونه بچه داری کنه همش به من امر ونهی میکنه واعتماد به نفس منو گرفته همش هم میگه تونمیدونی باید چکار کنی هر وقت اون خونه است بچه ناارامه وهروقت نیست بچم بی صدا میخبه تو جاش ونق نق نمیکنه دخترم 5 ماهشه خلاصه نمیدونم چه رفتاری داشته باشم با شوهرم مینو نمیخوام بیشتر سوال بپرسم شاید اذیت شی ولی اگر از خودت هی سوال جواب کنی علت رفتار همسرت رو متوجه میشی چون میگی برای بچه اولت اینجوری نبود ولی اشکالی نداره تو از حساسیتت کم کن نه به خاطر شوهرت به خاطر خودت اجازه بده کاری که فکر میکنه درسته انجام بده یا اگر با بعضی چیزا از ریشه مشکل دارید باهاش در میون نذار کلا فکر نمیکنم از شوهر من حساس تر باشه .شوهر من بجه تازه از بیمارستان اومده بود خونه 2 روزش بود گیر داد بچه داره زرد میشه گفتم من که نمیتونم بیام با مامانش برد آز داد خیالش راحت شد خودشم همش میگفت جز شیر مادر هیچی ندید بخوره ولی من واسه وزن گیری و خوابش وقتی نبود ترانگبین میدادم میخورد بهشم نمیگفتم یه چیزی هست گاهی کنترل کردن باعث اعتماد میشه بزار یه مدت رو نحوه نگهداری فرزندتون کنترل داشته باشه تا بتونه بهت اعتماد کنه تازه تو میتونی از این فرصت استفاده کنی شیرش میدی بعدش بده بهش بگو تو بغل تو آروم میگیره بیا تو آروغش رو بگیر رویا نمکدون عزیزم من نی نی ندارم و تا حالا برام پیش نیومده.اما مشخصه همسرتون به تواناییاتون شک کرده. شاید خیلی خسته هستی ..شاید عصبی هستی ...شاید صدات بالاس که همسرت فکر میکنه داری به بچه آسیب میرسونی...شایدم همسرت خسته و عصبیه حالا از هر چیز و داره سر شما خالی میکنه. زمانی میتونی این مشکل رو حل کنی که بدونی ریشش کجاست. یه نگاه به رایطتتون بنداز و یکم مرور کن . ببین کجا کم گذاشتی..آیا همسرت از دستت سر چیز دیگه ناراحته؟ اگر دیدی کلا هیچ مشکلی نیس و هیچ خللی وجود نداره بهتره اون تو انجام دادن کارهای نی نی شریگ کنی.هیچ اشکال نداره اگر کارای کوچولو و پیش پا افتاده رو بدی همسرت انجام بده.بذار اونم مسئولیت نی نی رو بر عهده بگیره. در هر حال میدونم وقتی نی نی به دنیا میاد زن دیگه خودشو فراموش میکنه و دیگه یادش میره که باید ظاهرش مرتب و شیک باشه.یادش میره همسری هم وجود داره و زن انتظار داره شوهرش درک کنه.اما خوب خیلیا نمی تونن درک کنن. یه وقت که نی نیا خوابن . برو بغل شوهرت و خودتو خالی کن و بهش یادآوری کن بهش احتیاج داری و اگر میتونه کمکت کنه. من اگر جای تو بودم حتما اینکارو میکردم.
عزیزای نی نی سایته من ...یک صلوات برای رزق و روزیه من بفرستین.ممنون میشم

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید

بانو دوستای گلم بازهم ازتون کمک می خوام من تازگی ها متوجه شدم تو رفتار اجتماعیم ضعیفم خیلی نمی تونم با کسی دوست بشم. دوستای زیادی دارم اما دوست واقعی برام نیستن یعنی نه اونها خیلی با من راحتن و نه خیلی من باهاشون راحتم. دوست دارم آدم اجتماعی تری باشم. همینطور که قبلا هم گفتم خیلی به رفتار اطرافیان بی خودی حساسم و خیلی بیهوده رفتار اطرافیان تحلیل می کنم و همین اخلاقم کاری کرده من تو جمع ها خیلی معذب باشم. دوست دارم تو جمع محبوب باشم و دیگران دوسم داشته باشن. دوستام کمکم کنید. رویا بانو جون تا حالا شنیدی طرف گل مجلس میشه؟ یا فلانی شده سوگلی مجلس؟ خیلی اخلاقش فان هستش و اگر اون تو جمع نباشه میگن جاش خالییه...شنیدی؟ اون ادم از خیلی چیزا حالش بد نمیشه.... پز تحصیلات و داشته هاشو به رخ دیگران نمیده...افتادس...مهربونه...برای همه سنگ صبوره...دلسوزه....یه رنگه....همش تو این حس نیس که خودمو نگه دارم تا دیگران در مورد من قضاوت نادرست نکن ...وسواسه اینو نداره که تو جمع دوستام بهترین لباس رو بپوشه ....و خیلی چیزای دیگه....اون آدم رو همه میتونن باهاش ارتباط برقرار کنن. البته اخلاق شما خیلی پسندیدس...و خانومیه...خیلی ها هم نمی تونن عین شما باشن...اما میتونی فان بودن رو چاشنیه کارت کنی...تو ارتباط با دیگران یکم راحتتر برخورد کن...رسمی بودن رو بذار کنار.... من خودم به شخصه هرجا میرم (مثلا مطب دندون پزشکی) به راحتی با بغل دستیم ارتباط برقرار میکنم و میگیم میخندیم یهو می بینم مکان مورد نظر رو بهم ریختیم.... اینم بگم خیلی از آدمای فوق العاده اجتماعی هم ممکنه دوست صمیمی نداشته باشن.این طبیعیه... دوست مثل نمیه ی دومه.هرجا پیدا نمیشه...منه رویا دوست صمیمی ندارم که برام ضعف کنه....اما خیلی دوستای خوب دارم که مثلا پایه ی ورزش و تفریح و اینا هستن...که البته من شوهرم رو به اونا ترجیح میدم....همین قدر دوستی با دیگران منو راضی میکنه.
عزیزای نی نی سایته من ...یک صلوات برای رزق و روزیه من بفرستین.ممنون میشم
ماریا من سه ساله ازدواج کردم بامادروخواهرهای همسرم مشکلی ندارم احترام زیادی بهشون میزارم واونام خوبن � هیچوقت مشکل اساسی باهم نداشتیم هرجورخواسته همسرم بودم وازهیچی کم نزاشتم تنها ازروز اول یکی ازجاریهام خیلی اذیتم کرده مثلاًًخودشوبه همسرم صمیمی نشون میدادوحتی حرفای بیخودی روهم درگوشش میگفت درحالی که بامن حرف نمیزد اولا به روی خودم نمی آوردم حتی همسرم هم میگفت ازاین رفتارش بدش می آد امابعدازمدتی خیلی اذیت میشدم وسر این موضوع خیلی دعوا داشتیم تنها چیزی که ازهمسرم خواستم درطول زندگیمون وانتظارداشتم قبول کنه این بوده که جوابشونده وبهش کم محلی کنه تاحدودی این کارو کرده اماازترس اینکه ناراحت نشه هیچ برخورد جدی نشون نداده وتنها چیزی که مهم نبوده دل منه موضوعی که داغونم کرده مال دوهفته پیشه �رفتیم براشام خونه مادرشوهرم که اونام اونجابودن همه چیزعادی بودوسعی میکردم هیچ برخوردی باش نداشته باشم بعدشام همه ظرفارو گذاشت که من بشورم باوجوداینکه زیادبود به روم نیاوردم وشستم وبعدکلی مهمون اومدن(خونواده عموی همسرم) که ازاول مهمونی جاریم رفت کنارهمسرم نشست �باوجوداینکه کنار زنا جابود(من انتظارداشتم همسرم ازاونجاپاشه چون میدونست ناراحت میشم اما تکون نخوردتااون ناراحت نشه )چون مادرشوهرم پیره همه ی کاراروماانجام میدیم �یه سری جاریم پذیرایی کرد امامن هرچی می آوردم همسرم برااحترام من ازم میگرفت وخودش تعارف میکرد البته هروقت خودمونم مهمون داشته باشیم باز همسرم پذیرایی میکنه اماجاریم برعکس همیشه خودش این کارو میکنه بعدازکلی ظرف دیگه که شستم گفتم همسرم گناه داره این همه پاشه مهمونام که غریبه نبودن خودموسرگرم کردم تامیوهها روجاریم ببره که متوجه شدم رفت وباصدای بلندهمسرمنوصدازده که بیاازم بگیراونم توی جمع خیلی عصبی شدم وقتی برگشتیم دعوای حصابی کردیم وخیلی حرمتابینمون شکست وکنترلموازدست دادم وبهش گفتم کدوممون زنتیم که ازش ظرف میوه رومیگیری وبه برادرشم هرچی ازدهنم دراومدگفتم واونم فرداش رفت ممانمو آوردکه من ازاین کارمتنفرم همیشم گفتم مشکلاتو خودمون حل کنیم اونجام حرمتاشکست وبعدکلی حرف گفت که دوست دارم ونمیخوام ازدستت بدم �اماکلی غرورم پیش خونوادم شکست چون همه فک میکردن خیلی خوشبختم دیگه خواهرامم فهمیدن . الان دوهفته میگذره وباوجود معذرت خواهی همسرم اماخیلی داغونم دلم شکسته �رابطمون سرده سرده فک میکردم زمان درستش میکنه اما دلم آروم نمیشه وحتی ازاون موقع جواب تلفن مادرمم ندادم.� خواهش میکنم کمکم کنید من ازهیچی برای همسرم کم نذاشتم یعنی نمیتونم همین یه خواسته روداشته باشم دارم افسرده میشم وقولاشم برام ارزش نداره ونمیتونم دیگه دوسش داشته باشم � رویا خطاب به همه ی دوستامون که مشکلی مثل راز و ماریا دارن.و کلا همه ی دوستایی که از وجود چنین آدمهایی زجر میکشن. من موندم که چرا این اعتماد به نفس لعنتی رو ندارین.شک نکنید وقتی نسبت به یه زن حساس میشین حتما اون زن رو از خودتون سرتر میدونید.نگید نه فلانی یه قرون هم نمی ارزه و من ازش سرترم.عمرا چنین احساسی داشته باشین. من خودم به شخصه فقط از زنایی می ترسم که احساس می کنم یه قابلیت بیشتر از من دارن که البته اونقدر اون قابلیت رو گنده میکنم که دیگه اون شخص میشه فیل و من میشم فنجون.یعنی کم میارم خودمو می کوبم به در و دیوار...غصه می خورم و احساس می کنم دیگه ته زندگیمه. بابا عزیز من ... ارزش بذار واسه خودت و احساست ...وقتی تو نذاری می خوای شوهرت بذاره؟جاریت بذاره؟ چطور دلتون میاد پا رو شخصیتتون بذارین و به شوهرتون بگین تو و اون با هم رابطه دارین؟ بعد معلومه که فقط شک کردین به اون دو طرف.....چون اگر مطمئن بودین که تکلیفتون روشن بود. والا به خدا قسم من در حال حاضر اونقدر خودمو دوست دارم و به خودم عشق می ورزم و احترام خودمو دارم که اگر بفهمم شوهره بهم خیانت کرده راحت میذارمش کنار.چون حد و ارزشش همینه.یعنی یه درصد فکر کن بیام بگم تو به فلانی نظر داری...خوب اینجوری یعنی منه رویا بسیار احمق و ضعیف تشریف دارم که اجازه میدم شما دوتا بهم نظر داشته باشین. خوب مرد زندگیت نمیگه این چقدر اعتماد به نفسش پایینه که با هر بادی می لرزه؟ میدونید که مردا از زنای با اعتماد ب نفس پایین بیزارن. البته اینم بگم ...من برای راز جون تعریف کردم که منم قبلا اوایل ازدواج دقیقا این مشکل با زن همسایمون برام پیش اومده بود و من یه کولی بازی راه انداخته بودم که بیا و ببین.اما وقتی دیدم زندگیم سر هیچ و پوچ داره به هم می ریزه زدمش به بیخیالی...بعد از اون قضیه دو مورد برام پیش اومد اونم مشابهه همون موضوع....شوهرم از واکنش عادیه من شاخ در آورده بود و حتی بهم گفت چقدر خانومانه و عاقلانه رفتار کردی... مردی که قراره منو دور بزنه من میذارمش کنار...به همین راحتی...
عزیزای نی نی سایته من ...یک صلوات برای رزق و روزیه من بفرستین.ممنون میشم
2731
رویا شما تو محیط کوچیکی هستی و فقط برخورد جاری و همسرتو می بینی ...اگر عین یه روح با شوهرتون میتونستید برید این ور اون ور...راحت می دیدید که صدها زن در اطراف همسرتون از این غلطا می کنن.خدا شاهده من دیدم که میگم...همسر دوستم کارش جوریه که باید بره تو خونه ی مردم و بهشون سرویس بده...میگفت یه زنه با حوله از حموم اومده بیرون...اون یکی فیلم مستهجن ماهواره ای گذاشته....اون یکی رد میشده میزده به شوهر دوستم....اون یکی شوهر دوستم هم تاکسی داره.قسم میخوره زنا واسه کرایه ندادن چه کارایی که نمیکنن..یعنی علنیه علنی.... آخه جلو چندتا رو می خوای بگیری؟ واقعا جاریتو نیست و نابود کنی دنیا رو چکار میکنی؟ با شوهرم میرم کفش بخرم....دختره فروشندهه چنان بحث رو با شوهر من وا کرد که آخییییییی بمیرم واست خانومت از کی تو رو اورده بازار و نتونسته انتخاب کنه....من دلم میسوزه واسه مردای متاهل...بابا چرا ازدواج حالا.....منو میگی.... آخه کاریش نمیکرد واقعا چاره فقط اینه که خودتو بپرستی و اگر دیدی مردت داره هرز میره بخندی به احمق بودنش
عزیزای نی نی سایته من ...یک صلوات برای رزق و روزیه من بفرستین.ممنون میشم
رویا اینم بگم حوریه بهشتی باشی بازم ممکنه مردت تمایل به ارتباط با دیگری پیدا کنه.یکی با همین سلام علیکای گرم با یه زن به اون حس خوب میرسه یکی تا دوست دخترشو بچه دار نکنه هم ول نمیکنه.... پس دنبال این نباشید که ملکه ی زیبایی باشین.قیافه رو خدا داده.اما دنبال این باشین که اخلاقتون خوب و خانومانه باشه. مرد اسیر اون آرامشیه که از زن میگیره..اصلا یکی از دلایل هرز رفتن مرد اینه که ارامش و احترام از زنش نمیگیره
عزیزای نی نی سایته من ...یک صلوات برای رزق و روزیه من بفرستین.ممنون میشم
رویا ماریا جون تا الان با هر ترفندی حالا چه قهر و آشتی چه جر و بحث و داد و بیداد و یا حتی با نرمی حرفاتو زدی و هیچی عوض نشد. اما ... چند تا سوال.... شوهرت دوستت نداره؟ بهت جلو اون بی احترامی میکنه؟ برای جلب توجه اون حرکت خاصی میکنه؟ بهت بی محلی میکنه؟ بی اندازه و اغراق آمیز از اون تعریف و تمجید میکنه؟ فکر میکنی شوهرت اونو بهتر از تو میدونه؟ یکم بیشتر فکر کن لطفا احساس نمیکنی خیلی حساسی ؟ خیلیا هستن با مردا گرم میگیرن و بی قید و بندن و البته تو دلشونم هیچی نیس...نگاه به رفتارای جاریت کن.ببین با همه ی مردا اینجوره یا فقط و فقط با همسر شما....مثلا رو از دیگران میگیره اما برای شوهرت روبازه... من خودم به شخصه اگر یه زن حالا با شرایط شما از دست شوهرم میوه برداره و یا در گوشی حرف بزنه چنین دعوایی راه نمیندازم(حداقل ) واقعا به این سوالای بالا جواب بده بعد نمره بده...مثلا اگر فکر میکنی دوستت نداره این درجه دوست نداشتن از 1 تا 10 چنده..اگر بالای 7 بود باید فکر جدی کنی...اگر جوابت اینه که دوستم داره خوب بازم نمره بده و اگر بالای 10 بود نمرت برو خیالت راحت باشه که این موضوع گذراس و داری بی جهت بها میدی. والا بلا تهمت زدن به زن شوهر دار اونم به خاطر گرم گرفتن با عزیزت گناهه بزرگیه...چرا زندگیه دو روزه رو با غضبت میریزی بهم و بوق و کرناااا که من بهت اعتماد ندارم و اون اله تو بلی.... خودت حرفایی رو که بهش (به همسرت)تو این مدت زدی رو رو کاغذ بیار و غلطای رفتاریتو تصحیح کن.ببین چندتا غلط داری...
عزیزای نی نی سایته من ...یک صلوات برای رزق و روزیه من بفرستین.ممنون میشم
رویا لیلا جان من معتقدم برای داشتن یه زندگیه نرمال تلاش زن لازمه...دیگه رفت اون زمون که وظیفه ی زن فقط خونداریو بچه داری بود... رفت اون زمون که زن خواسته ی جنسی نداشت و هدف از رابطه فقط بچه درست کردن بود... الان زنی که بلده تو رختخواب چیکار کنه زندگیش به راهه.س ک س خیلی مقدسه و عجیب اینه که تو استحکام رابطه ی زن و مرد نفش اصلی رو داره. منظورم از ناز کرن اینه ...مثلا یه وقتایی یه تاپ بان یه ش ر ت لامباده واقعا معرکس.اونم حتما لازم نیس شب باشه.من یکی دوبار شوهری گفت از راه رفتنت تو خونه لذت می برم...حالا شما فکر کن اون زیاد اهل حرف زدن عاشقانه نیس. بعد تازه شوهر میاد سراغتون برای خواسته ی مورد نظرش...شیطنت کنید ....بذارید ازتون نه بشنوه..اما نه اون نه به معنای نخواستن...یه دلبری های اینجوری... بذارین لذت بودنتونو ببره.و حتی خودتون هم از بودنش . حالا واسه گرمیه این رابطه هزار راه هست که واقعا اینجا جاش نیس. اما از این مسئله ساده نگذرید.
عزیزای نی نی سایته من ...یک صلوات برای رزق و روزیه من بفرستین.ممنون میشم
سوفیا 2 رویا جون من خیلی قد و مغرورم و بیشتر مثل یه مرد هستم تا زن.این اخلاقام به مامانم رفته از وقتی یادمه مامانم به جای اینکه کارای زنونه انجام بده مثلا سفره ارایی ،بافتنی ،خیاطی یا رفتارهای خانمانه مثلا خودآرایی یا خیلی چیزای دیگه همش تو فکر اقتصاد و پول و ... بوده یه جورایی هم قد و مغرور مثل یه مرد. نمیگم زن یعنی اولی و نباید به فکر کار ومادیات باشه نه. ولی خوب باید سیاست داشته باشه شوهرداری و هزار چیز دیگه. متاسفانه من شدم عین مامانمراه حلی وجود داره این اخلاقام رو تغییر بدم؟ مشکل دیگه ای که من الان دارم همیشه ناخواسته در مقابل شوهرم گارد میگیرم. فکر میکنم دشمن خونی منه. همیشه اونو رو در روی خودم میبینم نه در کنار خودم. خیلی مغرورم حتی این غرور لعنتی(ببخشیدا اخه خیلی عذابم میده)جلوی منو میگیره که بهش ابراز علاقه کنم. (در حد خیلی کم بهش محبت میکنم دست خودمم نیست) شاید یه کم شوهرم هم مقصر باشه با اینکه توی مشکلات دیگه خیلی صبوره ولی با کوچکترین بحثی که با من میشه میگه اصلا این زندگی فایده نداره. باید ما قبل ازدواج همدیگرو بیشتر میشناختیم(ما دوره نامزدی خیلی کوتاهی داشتیم)و... همه اینا باعث شده همیشه بترسم گارد بگیرم جلوش. فکر کنم میخواد ترکم کنه یا میخواد منو بترسونه یا... خواهش میکنم رویا جون یا دوستای دیگه راه حلی یا نظری دارن دریغ نکنن. رویا سوفیا جون سوفیااااا خانوم سوفیای عزیز یعنی چی رفتارت مثل مرداس؟فکر کردی خیلی خوبه؟میدونم دست خودت نیس و بخاطر رفتار مادرتون بوده ..اما واقعا چه سوالیه که می پرسی من میتونم تغییر بدم خودمو یا نه؟ این به تونستن شما ربطی نداره..این تغییر بایدیه ..این تغییر اجباریه...اصلا به خودت باید دستور بدی عوض بشی...باید همه ی تلاشتو کنی....میدونی رفتار تو یعنی فاجعه؟عزیز دلم واکنش شدید همسرتون نسبت به یه بحث کوچولو طبیعیه.چه انتظاری داشتی...که بگه باشه تو مردی و هر رفتاری کنی من می پذیرم؟ همین شوهرای همه ی زنای تاپیک که مغرورن (از جمله همسر خودم) مرده ی محبت زناشونن اما نمیگن...چه برسه به همسر شما که تقریبا چیزی دریافت نمیکنه. تغییر عادت و رفتار سخته اما ممکنه.یعنی هیچ چیزی برای آدمیزاد نا ممکن نیس.مهربون باش...این قدم اول برای زن بودنه...دلسوز باش....شیرین باش....وقتی میخوای حرف بزنی یکم تامل کن و ببین میشه اونو قشنگتر زد؟ اصلا حرف نمیتونی بزنی عمل کن...سر شوهری رو بذار روی پات و نوازش کن...موقع خوابیدن از پشت بغلش کن...واسه نبودناش با یه نگرانیه عاشقانه جویایه حالش شو....بهش احترام بذار....خیلی بهش بذار...بذار خودشو بهت ثابت کنه...بذار تصمیم بگیره که چی دوست داره و نداره...اصلا بهش چشم بگو و پا روی خواسته های جزییت بذار. با آدمای پر از احساس و عشوه آشنا شو و ازشون یاد بگیر...لباسای خاص و خیلی زنونه بپوش.مدل موهاتو مدت به مدت رنگ کن سشوار کن....گیر بذار تل بذار....رنگ خیلی شاد و جیغ بپوش.... از همه مهمتر اینه که برای بحث و دعوا زبونتو بگیر خواهر ...اصلا شرم کن از اینکه جنگ و دعوا به پا کنی.... هزارتا بایدها و نبایدها هست که می تونی باهاشون واقعا عوض بشی. اما عوض شو...عوض شو ...عوض شو
عزیزای نی نی سایته من ...یک صلوات برای رزق و روزیه من بفرستین.ممنون میشم
مامان ماهان .من 29 سالمه و 5 ساله ازدواج کردم یه پسر سه ساله دارم.خودم تهران بزگ شدم و فوق لیسانس گرفتم.شوهرم مال یکی از شهرهای اطراف اصفهان و از اقوام دور مادرم بود ک همن بعد ازدواج البته به خواشت خودم اومدم اینجا زندگی کردم.قبل ازدواج هم اصلا شوهرمو نمیشناختم.من ادم فوق العاده گرمی هستم با روابط عمومی بالا.کارمند یهسازمان دولتی با حقوق نسبتا خوب و تدریس هم می کنم به اضفه کارهای متفرقه دیگه که درامد خوبی دارم.ضمن اینکه همه اقوام شوهرم البته به جز خانواده خدو شوهرم یعنی مامان و خواهرش همه از خونه دار و بچه داری و شاغل بودنم خیلی تعریف می کنن و می گن یه الگو هستی تو فامیل.از همه اینا بگذریم مشکل اصلی من شوهرمه که اصلا منو درک نمیکنه.یه ادم فوق العاده سردیه البته فقط تو س ک س گرمه و خدایی نیازهای منو تامین کرده و میکنه.ولی تو بقیه مراحل زندگی اصلا منو نمیفهمه.حس می کنم خیلی با هم فرق داریم.من روشهای زیادی رو امتحان کردم.محبت زیاد کردم-قهر کردم-ازش خواستم و هرکاری که فکر کنی.حتی بارها و بارها ازش خواستم نازمو بکشه ولی متاسفانه هیچتاثیری نداشته.تنها اولویت زندگیش خانوادشه.در صورتی که من از خانوادم به خاطر اون دل کندم و از شهری مثل تهران اومدم شهری که هیچ امکاناتی نداره و لی با اینحال تمام تلاشمو واسه زندگیم کردم. بذار چند تا مثال بزنم تا متوجه عمق موضوع بشی.باور میکنی از زمانی که حامله شدم تا الان که نزدیکه 4 ساله از من جدا میخوابه.اوایل می گفت حامله خطر داره.بعد بچه اومد گفت بچه گریه میکنه من بیخواب میشم. حالا هم که دیگه عادت کرده.چند بار محترمانه بهش گفتم زن و شوهر باید تحت هرشرایطی پیش هم بخوابن.خواهش کردم دو روز میاد دوباره جاشو برمی داره میره تو سالن . امروز قرار گذاشتیم واسه خرید عید پسرم بریم اصفهان .دیشب اومده میگه مامانم هم با خودمون ببریم.میگم من راحت نیستم با مامانت.ناراحت شده و قهر کرده. هر مسافرتی خواستیم بریم حتما باید یه خانواده همرامون باشن و گرنه کنسل می کنه.میگه تنهایی خوش نمیگذره درصورتی که من دوست دارم خودمون سه تایی باشیم. رویا جان باور کن من تا امروز ارزوی احترام و محبت از این ادم داشتم و همیشه تو حسرتش موندم.با اینکه اون اصلا به من و ادمای اطراف من احترام نمیذاره و لی من هیچ وقت نه به اون و نه به خانوادش بی احترامی نکردم.البه این بگم اون تو خانواده ای بزرگ شده که فقط خودشونو قبول دارن و فکر می کنن همه باید بهشون احترام بذارن.با اینکه من از هر نظر از پسرشون یه درجه بالاترم ولی اصلا ارزشی برای من قائل نیستم ولی من با همه اینا کنار اومدم به خاطر زندگیم ولی تحمل رفتارهای سرد و دور از احترام شوهرم برام سخته .لطفا بگو چیکار کنم... رویا مامان ماهان عزیزم خیلی ناراحت شدم.یه گاهی وقتا بعضی زنا حیف میشن و البته گاهی هم بعضی مردا... اما یه آینه بگیر و به خودت وشخصیت درونیت نگاه کن...حرفایی رو که بهش زدی ..خواسته هایی رو که ازش داشتی رو مرور کن...لحن کلامت رو یادآوری کن.نحوه ی بیانت ، حرکت دستات موقع حرف زدنت...حالتی که به خودت گرفته بودی ...همه رو به یاد بیار ببین چه جوری ازش درخواست کردی که بشه اونی که باید میشد. من یه کتابی خوندم (زبان بدن) که می گفت گاهی داری ابراز عشق میکنی (به زبون داری محبت میکنی) اما به دل نمیشینه چون اون حالت عشق رو بدنت نداشته...مثلا رو مبل نشستی و بالاتنت جلوتر از پایین تنته...یه جورایی تهاجمی نشستی وبعد میگی دوست دارم.یا خیلی رله لم دادای و میگی دوست دارم...یا به در و دیوار نگاه میکنی و با یه حالت بی اهمیتی می گی خوب من دوست دارم.. ببین من تا چند صفحه میتونم برات بگم که بیان یه جمله در حالت های مختلف بدنی جواب ها و واکنش ها و تاثیرات مختلفی رو می گیره. من نمیگم نگفتی من نمیگم حرفات به حق و منطقی نبوده اما میگم شاید درست و باب دل اون حرف نزدی...مثلا بهش میگی دوسش داری و اون داد میزنه...شک نکن تو بد حرفتو زدی و البته شاید خودت متعجب باشی از نتیجه ی کلامت. واکنش های اون نسبت به حرفات خیلی میتونه کمکت کنه که چه شیوه ای رو پیش ببری... اینکه شما خیلی حسن و محسنات داری شکی نیس...اما شاید شما هم اخلاقایی داری که اون نمی پسنده.من خودم خیلی عیب و ایراد دارم ....مثلا خیلی زود رنجم..زود قضاوت میکنم....البته خیلی هم دارم رو خودم کار میکنم و همیشه دارم برای رهایی از اخلاقای بدم مشاوره و تمرین میگیرم.(بازم اخلاقای بد دارم که شوهرمو گاهی عصبی میکنه طوری که دیگه این همه خوبیمو نمی بینه.) شما هم یکم رو این موارد زوم شو...و سعی کن تفسیرش کنی. من زن و مردیو می شناسم که مرده یه ملت از دستش شاکین.دسته بزن داره.حرفای رکیک میزنه...شکاکه ..تهمت میزنه...زنه الان داره چندین سال با این آدم میسازه و عجب تونسته رام کنه طرفو...یعنی همه موندن ....هر وقت من زن رو دیدم در حال احترام گذاشتن به شوهرشه ...در حاله پذیرایی کردن از همسرش ...خوده زنه شوخی میکنه سر به سر شوهره میذاره...و البتته مرده سال به سال داره بهتر میشه...طوری که خواهر و مادر مرده به زنه میگن تو اینو سحر کردی وگرنه این شوهرت آدم نیس. میخوام بگم مرد به اون سرکشی اونجوری داره سر راه میاد البته که شوهر شما خیلی اوضاش بهتره.معلومه که میشه به زندگی برش گردوند..صد در صد میشه زندگیه عاشقونه با اون داشت...خیلی زندگیتون امیدوار کنندس. سر مسئله جدا خوابیدنتون... من همسرم از بچه دار شدن زن واقعا می ترسه..از درد و سختی و سنگینیه اون دوران میگه که مثلا خالش خیلی بهش بد گذشته.میگه تو خودم نمی بینم تحمل کنم اون روزاتو..یه جورایی چندشش هم میشه. بعد از بارداری ممکنه اونم یه افسردگی گرفته باشه به دلیل نداشتنت..به دلیل نبودنت...اینکه وقتت و انرژیت بیشتر برای نی نی بوده ...مردا خیلی حساسن....حالا به هر دلیل تصمیم گرفته نخوابه پیشت.راه داره..میتونی اینجوری امتحان کنی که : یه هفته ده روز عین پروانه دورش باش(محسوس بهش برس).بعد از خوابیدنش جای دیگه ، ایراد نگیر چیزی نگو....تو همین روزا شیک و معطر شب از خواب بیدار شو برو پیشش و بگو که خواب بد دیدی حس خوبی نداری ....اما اگر احساس کردی مایل نیس کنار دستش بخوابی 2 متر اونورتر بخواب...حتی روتو اونور کن و بگو همین که احساس کنم توی اتاق کنارمی احساس امنیت می کنم ... سه شب دیگه باز برو پیشش و بگو حالت خوب نیس و نمیدونی چرا احساس کردی خیلی بهش نیاز داری... باز میتونی با فاصبه کنارش بخوابی...اگر تلویزیون هم تو سالنه یه شب هم بهتره به این بهانه که پا تی وی خوابت برده کنارش بخوابی...بذار گرمای وجودت رو احساس کنه.شاید به ظاهر واکنش نشون نده اما تو چند شبی یک بار پیشش بخواب. راز به نتیجه رسیدن اینکار اینه که در طول روز خیلی مهربون و متواضع باشی...انتقاد نکنی...از خونوادش حتی ذره ای بد نگی حتی بهتره جلوی اون باهاشون اتلفنی حرف بزنی تا متوجه بشه تو از اونا بدت نمیاد...خلاصه در طول روز برای اون باشی تا رفتار شبت طبیعی به نظر برسه... اشکالی نداره براش هدیه ی بی مناسبت و خاص بگیری...اشکالی نداره اگر کنارش بشینی میوه بذاری دهنش...لقمه براش بگیری و خیلی کارای دیگه.... تو میتونی موفق بشی (البته این فقط نظر منه...صد در صد میشه راههای بهتری پیدا کرد...مشاور هم خیلی کمک میکنه.)
عزیزای نی نی سایته من ...یک صلوات برای رزق و روزیه من بفرستین.ممنون میشم
یه سری از آدما هستن (چه مرد چه زن) برای اینکه ازشون چیزی بخواین نیاز به صغری کبری چیدن نیس.مثلا : آب بده یه سری از آدما هم احترام نسبی میخوان مثلا ..لطفا آب بده یه سری دیگه ...........................................اگر واست امکان داره اگر میتونی اگر خسته نمیشی اگر کاری نداری...لطفا خواهشا با عرض معذرت با عرض پوزش بی زحمت به لیوان آب بدین...ببخشیدااا ببخشید در سه حالنش آب میگیریم اما نحوه ی خواستن خیلی تاثیر داره. شریک زندگیتون رو بشناسید....حتی اگر روش سومی باشه اما میشه باهاش بالاخره ارتباط برقرار کرد و خوشبخت و با آرامش زندگی کرد. نگین چرا من بد شانسم بدبختم و چرا با یه جمله ی ساده نمیتونم ازش چیزی بخوام..نگین کمتر از من هستن که هنوز به شریکشون چیزی نگفتن خواستشون براورده میشه.قدر داشته هاتون رو بدونید و فقط یاد بگیریر و متوجه بشید چه جوری میشه به دورن طرف راه پیدا کنید.
عزیزای نی نی سایته من ...یک صلوات برای رزق و روزیه من بفرستین.ممنون میشم
راز مامان ماهان من میخوام این متن رو که الان بهش برخوردم برای همسرم اس ام اسش کنم فردا بیدار میشه بخونه مرد رویایی من کسیه که: حتی وقتی مثل سگ و گربه به جون هم افتادیم شب نذار از بغلش جم بخورم ... بگه: آشتی نکردیماااااا ولی من بی تو خوابم نمیبره اما به نظرم باید جای "مرد رویایی" چیز دیگه ایی بذارم شاید اینشکلی ناراحت بشه که آره من مرد رویاهات نیستم.. گاهی یه همچین پیغامایی خوبه بزنیم براشون..
عزیزای نی نی سایته من ...یک صلوات برای رزق و روزیه من بفرستین.ممنون میشم
گلم اصل مشکل چیه؟ من یه همکار دارم یه شعار داره که میگه اشتباهات دیگران رو می بخشم اما فراموش نمیکنم اما من شعارم اینه...من هم می بخشم و هم فراموش میکنم... بعد از ایجاد اون مشکل بین شما و همسرتون ....چه انتظاری داشتین؟اینکه همسرتون به التماس بیفته...؟خواهش و تمنا که اونو ببخشی؟نمیدونم چه انتظاری داشتی که به هدفت نرسیدی و تا الان تو دل خودت نگهش داشتی... فکر کن دوساله ازدواج کردی یه ساله داری عذاب میکشی که چرا چطور چگونه؟؟؟ دوستانه میگم که اون قضیه هر چقدر هم بزرگ بود دیگه تمام شد... خیلی عذابت میده و برات امکان نداره ببخشی قضیه رو به فکر پاک کردن صورت مسئله باش... اما اگر احساس میکنی مرد زندگیت ارزش داره پس بخاطرش یه قدم بردار.از نو شروع کن.از همین الان.چندتا جمله ی تاکیدی تو اتاق خوابت بذار.من خودم یه مدت تو سقف اتاقم این جمله رو رو کاغذ آورده بودم و چسبونده بودم اونجا....(امروز زیبا ، همان دیروزی ست که من از آمدنش نگران بودم ، اکنون را با لذت زندگی می کنم ، فردا بهترین روز زندگی من است !) واقعا اون قلبت اون وجودت اونقدر بی ارزشه که این همه کینه ریختی توش و این لحظه های زیبا رو که دیگه برنمیگردن رو سیاه میکنی؟؟ در لحظه لحظه زندگی ات بهاری جاری است .
عزیزای نی نی سایته من ...یک صلوات برای رزق و روزیه من بفرستین.ممنون میشم
رویا بستگی به مشکل پیش اومده داره.من اول و حتما با بغض و ناراحتی مشکلمو مطرح میکنم(حتما مطرح میکنم.) یه جور گله بعد اگر افاقه نکرد با سرسنگینی بعد از اون اتفاق.طوری که درجا بفهمه بخاطر رفتار زشتش بوده.البته قهر نمی کنم ...اتفاقا کاراشو خونشو زندگیشو به راه میکنم اما محلش نمیدم..یه سکوت...گاهی وقتا هم خوب مسئله بزرگ تره و لازمه دعوا کنیم. تو دعوا هیچ وقت نمیگم تو همیشه اینجوری...تو عمدا اینکارو میکنی...میگم من انتظار داشتم این جور باشه...من دوست داشتم اونجور نباشه...من نیاز داشتم که .....من ناراحتم از اینکه..... هیچ وقت انگشت اشاره طرفش نرفته که تو مقصری.کدوم مرد انتقاد پذیره؟
عزیزای نی نی سایته من ...یک صلوات برای رزق و روزیه من بفرستین.ممنون میشم
رویا المیا خانومی مثبت باش و مثبت زندکی کن... باور کن درمان همه ی مشکلات تو رابطه ها خونسردیه.شما فکر کن هم شما و هم طرف مقابلت عصبانی هستین..در اوج ناراحتی حرفایی میزنید که میشکنه اون حرمتو... حالا فکر کن تو ناراحت باشی اما جواب طرف مقابلتو ندی...یا اینجور بگی الان عصبانیم و نمیخوام حرفی بزنم.یا بحث نکنیم بذار اروم بشیم بعد....یا این مسئله قابل حله بذار در موردش حرف میزنیم... یعنی یه قدرت باید داشته باشیم تا جو رو اروم کنیم...آخه تو جنگ کلامی هر دو نفر بازنده ان.
عزیزای نی نی سایته من ...یک صلوات برای رزق و روزیه من بفرستین.ممنون میشم
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687