مادر شوهرمن با مانتو شلوار رسمی سورمه ای اومده بود برا زایمانم قدش کوتاهه وهمراه ماما ودانشجوهای طرح اومد داخل زایشگاه همه جامو دید من داد میزدم خدماتیه گفت ناراحت نباش زور بزن گفتم بابا دوساعته میگم اینو بیرونش کنید 😂😂😂😂😂همه جامو دید زد بیشعور
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
من جلو هیچکس لباس عوض نمیکردم ینی هیچوقت هیچکس بدنمو ندیده بود حتی خانوادم، روز زایمانم دوست فابم یه سر اومد پیشم (تو اوج درد بودم) یه چن دقه که وایساد میخواس بره التماسش میکردم که بمون دوستم هنگ کرده بود که لخت جلو نشستم میگم پیشم بمون
انقدر که من خجالتی بودم فکرنکنم کسی بوده باشه.به حدی درد داشتم که میگفتم بیا معاینه کن ببین وقتش نیست اونام نمیومدن😂خدابه همه زن ها کمک کنه اونجا تنها چیزی که برات مهم نیست همینه
مترسک!آنقدر دست هایت را باز نکن کسی تورا در آغوش نمیگیرد🥺🥺