اره شرر جان همون لحظه نه نیم ساعت پیشش بعدشم که منصرف شدم داشتم تو اتاق اهنگ گوش میدادم نامزدم زنگ زِد گفت سلام خوبی چه خبر بگو که نرفتی برج سلمان (اخه خبر داشت ) منم گفتم سلام ارسلان نه نرفتم مامانم تنهاست بابامم نیس گف بهتر که پانته آ نرفتی یه حکمتی بوده اخه اتیش گرفته برج سلمان منم همون لحظه فقط مونده بودم😂😂😂 با خودم میگفتم خدا چقدر دوسم داشتی که نذاشتی برم مامانم مانع شد گفتم باشه و قطع کردم بدون خدافظی😂 فقط رفتم رو پشت بوم قشنگ دیده میشد اتیش همینجوری ادامه داشت دلم یرا بچه ها سوخت انگار از طبقه همکف گرفته رفته تا بالا بازم خدارو شکر میکنم