سلام دوستان اکثر شماها منو میشناسید برای همین با یک نام دیگه آمدم که نا آشنا باشم فقط میخوام کمکم کنید خواهش می کنم راهنماییم کنید من هیچ کس را ندارم تا باهاش دردودل کنم و ازش راهنمایی بگیرم دیگه کم آوردم داستان زندگیم رو تعریف می کنم راهنمایییم کنید ما یک سال است که خونه خریدیم و برای خرید خونه خیلی وام گرفتیم و پول قرض کردیم من هم شاغل هستم و تا میرسم خونه ساعت 5 بعدازظهر است باید کارهای خونه رو بکنم یک پسر بچه 3 ساله هم دارم که خیلی شیطونه باید هم به بچه برسم هم شام درست کنم و ... که همه شماها می دونید کا خونه هیچ وقت تمام نمی شه معمولا وقتی شوهرم میاد من توی آشپزخونه هستم یا به هر حال به کاری مشغولم سعی می کنم به خودم برسم کمی آرایش کنم و همیشه سعی کردم هیچ وقت از خستگی شکایت نکنم ولی شوهرم از این وضعیت دیگه خسته شده میگه اگه فکر میکردم وقتی ازدواج می کنم این می شه زندگیم که فقط باید کار کنیم و کار کنیم و کارکنیم هیچ وقت ازدواج نمی کردم میگه من دوست دارم وقتی میام خونه زنم غذاش آماده باشه خودشو خوشگل کرده باشه هر روز یک مدل بپوشه و .. ولی حالا چی هیچ حتی پولی برامون نمی مونه که بخواهیم حتی یک تکه لباس بخریم می گه تقصیر تو هم نیست تقصیر من که درآمد زیاد ندارم ولی زندگی اینجوری رو دوست ندارم نمی دونم چی کار کنم دارم دیونه می شم من که از صبح تا شب دارم برای زندگی مون تلاش می کنم باز هم از دستم ناراحت است خیلی نگران زندگیم هستم خواهش می کنم راهنماییم کنید بگید چی کار کنم تا زندگیم برگرد به همون روزهای اول و روزهای مستاجری که با این که مستاجر بودیم ولی خیلی خوش تر از حالا بودیم