الان یه هفته میشه میخوام برم دکترچون یه کم بد مسیره گفتم منو با ماشین ببره.شوهرم هی امروز و فردا میکنه میگه کار دارم، سرکارم، خسته ام.
امروز به خاطر یه کاری مرخصی گرفت تا ساعت ۴ مشغول اون کار بود. بعد اومد خونه بهش گفتم امروز که خونه ای بریم دکتر.گفت یه ساعت بخوابم بعد بریم.بعدش هرچی صداش کردم بیدار نشد تاساعت یه ربع به هفت باباش زنگ زد که بیا منو ببر فلان جا.
بخدا عین جت بلند شد حاضر شد رفت.
خیلی قلبم شکست.
الان هم نیومده .بگید که اومد چی بهش بگم