2733
2739

اول اینو بگم که مادر بزرگم بعد از فوت پدر بزرگم ، اموال پدربزرگو برداشت  و بعد شش ماه از فوت شوهرش ازدواج کرد و شش تا بچه رو تو دست عمه های شمرشون ول کرد و خودش رفت پی زندگیش (عمه ها و خانواده شوهرش خییییلیی بامادربزرگم مشکل داشتن و دعوا و بهش تهمت میزنن که وقتی شوهرش خارج از کشور میره به شوهرش خیانت میکنه ) به همین دلیل هرچی کینه داشتن سر بچه هاش خالی کردن و اکر که بگم بچه نه ساله رو ب خاطر این که موهاش رو جلو آیینه پریشون کرده یا خندیده یا اواز خونده با  سیم برق کشی از اون کلفتا می‌زدند و بهش میگفتن که توهم مثل مادرت زن  بد کاره ای و حرفاییی خیییلیی زشت ،  باورتون نمیشه و چقدر کار هایی که با این شش بچه نمیکردند به زور کتک نزاشتن مادرم تحصیل کنه و همچنین خاله ام دایی هام به دخترا میزدن و حالا هیچکدوم از این شش تا بچه ادم سالمی از لحاظ روانی نیست


مادرم دارو اعصاب روان مصرف میکنه

و یکی از دایی هام مجرده و اونم متاسفانه بیماری روانی داره و خونه ما غذا و اینا میخوره (البته میره سرکار ها)

یکی دیگه از دایی هامم دائم با زنش مشکل دارن

خاله م  هم که باز از لحاظ روانی ثبات ندارهدو سالم نیست و سه تا ازدواج ناموفق و دوتا صیغه داشته و تو شهر ما صیغه بد میدونن و هر بار که گندش بالا اومد چقدر ما زجر کشیدیم حتی عروسی خواهرم به خاطر این خاله ام خراب شد و چقدر تهمت ها که خودش و ما سر همین قضیه نخوردیم

نتیجه این ازدواجاش شد سه تا بچه یه دختر که سرکار میره به مادرش تهمت بدکاره بودن زد و پولای مادرشو بالا کشید و یه پسر معتاد و یه بچه شش ساله که تیک عصبی گرفته و بیمار شده چون مادرش تو زندگیش ثبات نداره خالم الان صیغه یکی شده که بچه رو میزنه  خودش هم جلو بچه میگه میبرمش بهزیستی ولش میکنم و این حرفا و خالم خودشم بچه رو میزنه اینم بگم که یکم خاله ام ساده است و چندین بار سابقه خودکشی ناموفق داشته


بین خانواده مادرم ما وضعیت خانواده مون و مالیمون از بقیه بهتره

مادرم جور کارای اونا رو میکشه

هر عصر بچه خالم اینجاست و خیلی خیلی اذیت میکنه دایی هم هست و انگار مامانم مادر همشونه

هرکی از هرجا مشکلی داشت ما باید حل کنیم طلبکارن انگار

بابام هم چون شرایطو میدونه هیچی نمیگه ولی با این اوضاع شرایط خونمون حسابی متشنج شده


همیشه اوضاع خونمون متشنجه همیشه ی خدا

مامانم خودشم از این وضعیت کاهی اذیت میشه و سر ما که بچه هاشیم خالی میکنه کتک میزنه داداش کوچیکم و یا با من دعوا میکنه و ناراحتم میکنه


من سعی خودمو میکنم‌ کمکش کنم ولی اون نمیبینه و همش تو فکره


خیلی تو زندگیم استرس کشیدم


خیلی زیاد از همه لحاظ


باورتون نمیشه الان با اینکه ۱۶ سال دارم بعضی از شبا شب ادراری میگیرم و سرکوفت اونم‌ میخوره تو سر خودم


تو فصل امتحانا مادرم شرایطو فراهم نمیکرد درس بخونم و توقع داشت بجای درس کمکش کنم درحالی که من تمرکزم باید روی درسم میبود و چقدر دعوا کردیم سر همین قضیه

با این حال بازم نمره بیست اوردم و حتی دریغ از یه  جایزه حتی کوچیک یا حداقلش یه تشویق که بدونم براش مهمه یا نه

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



2731

الهی چقد سخت...

عزیزم خودت ک گفتی مادرت و خانوادش تو شرایط خیلی خیلی سختی بزرگ شدن و اون آسیبا نه فقط رو روان و ذهن خودشون تاثیر گذاشته بلکه رو رفتارشون با بچهاشونم فوق العاده تاثیر مستقیمی داره

دورت بگردم اینو نزاری پای اینک ارزشی نداری یا اینک اون دوستت نداره

شرایطش باعث همه ایناست

و شاید اون حتی با اینهمه پرخاش تورو پناه خودش بدونه :)

از خودت ناامید نشو تو واسه موفقیت نیاز به تایید و تشویق هیچکس نداری و اینم بگم ک تو این شرایط سخت نمره خوب اوردن معنیش اینه ک هرچی بوده از تو ی انسان آبدیده و قوی ساخته

غصه نخور قشنگم میدونم ی وقتایی خیلی سخت میشه و دلت میخواد یکی از کارت قدردانی کنه و تایید کنه تلاش و پشتکار و عالی بودنتو

بیا اینجا و شادیاتو با ما سهیم شو مطمئن باش خیلیامون منتظر خبرای خوشیم ک کلی انرژی و وایب مثبت برات بفرستیم :)) ❤

دل مرنجان که ز هر دل به خدا راهی هست...🌱
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687