2737
2734

بچه ها من شوهرم کارش دبیه

یه مدت کار میکنه یه مدت میاد ایران

با باباش و داداشش اینا کنار همن

قبلا که بچه نداشتم خودم میرفتم ولی بعد بچه ها نرفتم

این دفعه گفت دوست دارم شما بیاید

بچه هامم تا حالا دبی نیومدن

من خودم بیشتر دوست داشتم خودش بیاد

خب بلاخره اونجا سرکاره شب خسته میاد

ولی تو ایران تمام وقتشو کنار ما میگذرونه

ویزا و بلیط گرفتم مادرشوهرم زنگ زد کجا میخوای بمونی داری میری، گفتم هر جا که شوهرم باشه

گفت اونجا که خونه شوهر تو نیست و ما بدخواه نمیخوایم پاشو اونجا بذاره

ما قطع رابطه ایم بچه ها ولی شوهرم و بچه هام میرن (به جان بچه هام تا حالا کوچیکترین بی احترامی یا بدی نکردم) خودش با همه مشکل داره

خلاصه شوهرم گفت تو بیا اونو بیخیال هر چی میخواد بگه

من رفتم اونم فرداش اومد😊

روز اول سر صحبت باز شد گفتم یکی از بدی هایی که کردمو بگو میخوام بدونم چرا از نظرت بدخواهم

شاید بدی کردم و خودم خبر ندارم

نشست یه چیزایی گفت من پرام ریخته بود😭

میگفت اومدی خونه ما شیرای ابمون رو شکستی دمپایی پاره کردی من دهنم باز مونده بود بعد جالبه خودشم قرآن آورد گفت دست بذار روش بگو که نگذاشتی منم دست گذاشتم و گفتم به همین قرآن و به جان بچه هام

من از خودم مطمئنم

و گفتم تو هم بذار اگه مطمئنی که افترا نمیزنی

یهو شروع کرد به داد و فریاد که من چرا بذارم و شوهرم گفت از چی می‌ترسی خب بذار اونم قرآنو برد و نگذاشت


ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

روز بعد حاضر بودیم با شوهرم بریم بیرون یهو دیدم اومد تو اتاقمون یه مجسمه دکوری هم دستش بود

دست پسر منم گرفته بود

گفت ببین شاخ این اسبو شکسته پسر خودش گفت مامانم کرده

بعد رو به پسرم کرد گفت کی کرده اونم گفت مامانم

گفتم پسرم من کردم؟ گفت مادر جون گفته بگو مامانت


شوهرم من توی زندگیش یکبار هم به مادرش بی احترامی نکرده اگه مادرش میگفت کلاغ سفیده میگفت حق با مادرمه

ولی اینجا ها کاملا پشت من بود بعد این همه سال دیگه منو میشناسه

کلی دعوا کردن

بعدم شوهرم گفت اون قرآنی که قایمش کردی و دیشب دست نذاشتی کجاست باید دست بذاری و اونم نشون نداد

کلی بحث کردن و ما رفتیم بیرون

2731

حیف اون قرآن 

اعصاب خوردی فقط اونجا که یکی زنگ میزنه بهت ولی صداش نمیاد قطع میکنی و خودت زنگ‌ میزنی، میبینی که اونم به تو زنگ زده و اشغاله بعد یه کم منتظر میمونی که زنگ بزنه، ولی میفهمی اونم منتظره که تو زنگ بزنی صبرت تموم میشه و زنگ میزنی میبینی اونم صبرش تموم شده و زنگ زده و اشغاله 😐😬

دعوای عروس و مادرشوهر در دبی

یه جا خوندم نوشته بود: «قدر اونی که کنارته رو بدون چون بی مقدمه یه روز از کنارت میره و دردش تورو از پا در میاره.»    درک نکردم و اون اتفاق افتاد و من دردشو با پوست و استخونم حس میکنم                                       قدر آدمای زندگیتو بدون چون زود دیر میشه🪐                                                                 
2738

روز بعد شوهرم که ساعت ۷و نیم رفت سرکار ساعت ۸

با صدای جیغ مادرشوهرم که بالای سرم بود از خواب پریدم

داد میزد میگفت مادرت به عزات بشینه سرطان بگیری و ....

چرا داروهای منو ریختی دور🙃

یه جوری جیغ میزد و نفسش در نمیومد که انگار واقعا من اینکارو کرده بودم

من فقط گریه میکردم و میلرزیدم و میگفتم چرا با خودت و من اینکارارو میکنی چی از جونم میخوای😭

عصر که شوهرم اومد من مثل میت بودم 

رفت کلی با مادرش دعوا کرد گفت دیگه حق نداری نزدیک زن من بشی

اونم میگفت الان زنت داره تو دلش به تو میخنده

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز