2733
2739
سلام من حدود یه ماه قبل نی نی دومم رو دنیا آوردم... بعد از مرخصی از بیمارستان، مامانم گفت برم خونه اونا تا حالم بهتر بشه(چون طبقه بالای خونه مادر همسری هستم مامانم سختش بود بیاد خونه من) یه هفته خونه مامانم بودم و تو این یه هفته سه روزش نی نی ام توی دستگاه فتوتراپی بود بعلت زردی... و کلا توی این یه هفته دریغ از حتی یه زنگ از طرف خانواده همسر(مادرشوهر و پدرشوهر و سه عدد خواهر شوهر) برای احوالپرسی من یا نی نی... بعد از یه هفته همسرم اصرار کرد بریم خونه خودمون. و ما بهمراه مادرم اومدیم خونه خودمون و دوتا از خواهر شوهرها اومدن ما رو ببینن و گفتن ما دلمون یه ذره شده بود واسه دیدن نی نی و من هم یه کلمه گفتم دیدم انقدر اومدین ببینینش و یا حتی زنگ زدین... و اونا هم قهر کردن و رفتن!! و حتی دیگه به پدرشوهر و مادرشوهرم هم اجازه ندادن بیان بالا!! و 4 روز بعدش مادرشوهر پدرشوهرم اومدن و البته کلی گلایه هم کردن و من جلوی مادرم از خجالت آب شدم... و خواهر شوهرها هم تنها یعنی بدون همسر و فرزند روز 12 و 13 تولد نی نی اومدن. و بعد روز پدر که ما رفتیم خونه پدر همسر جان؛ اونجا شوهر خواهرشوهرا نی نی رو دیدن.

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728
به نظر من هر کاری میکنی واسه بچه خودته نزار بعدا خودت یا بچت تفاوتی احساس کنید مثلا واسه أولی مهمونی دادم و قدمشو محترم دونستم واسه دومی نه بزار همه بدونن بچت خیلی برات قابل احترامه از حالا واسش احترام بخر نزار خدای ناکرده کسی فک کنه قدمش باعث اختلاف و رنجش بوده این روزا واسه همه هست!
اگه همسرت موافقه به نظر من دعوتشون کن ولی خودت نه ... بذار همسرت زنگ بزنه دعوت کنه ...
اسبها،درشکه راکشیده اند...ولی انعام را درشکه چی گرفته است.به چشمان اسب چشم بند زده و بر دهانش پوزبند،تا کم ببیند و دم نزند....چه آشناست! زندگی درشکه چی و اسبهایش.....!!!
2740
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687