سلام من حدود یه ماه قبل نی نی دومم رو دنیا آوردم... بعد از مرخصی از بیمارستان، مامانم گفت برم خونه اونا تا حالم بهتر بشه(چون طبقه بالای خونه مادر همسری هستم مامانم سختش بود بیاد خونه من) یه هفته خونه مامانم بودم و تو این یه هفته سه روزش نی نی ام توی دستگاه فتوتراپی بود بعلت زردی... و کلا توی این یه هفته دریغ از حتی یه زنگ از طرف خانواده همسر(مادرشوهر و پدرشوهر و سه عدد خواهر شوهر) برای احوالپرسی من یا نی نی... بعد از یه هفته همسرم اصرار کرد بریم خونه خودمون. و ما بهمراه مادرم اومدیم خونه خودمون و دوتا از خواهر شوهرها اومدن ما رو ببینن و گفتن ما دلمون یه ذره شده بود واسه دیدن نی نی و من هم یه کلمه گفتم دیدم انقدر اومدین ببینینش و یا حتی زنگ زدین... و اونا هم قهر کردن و رفتن!! و حتی دیگه به پدرشوهر و مادرشوهرم هم اجازه ندادن بیان بالا!! و 4 روز بعدش مادرشوهر پدرشوهرم اومدن و البته کلی گلایه هم کردن و من جلوی مادرم از خجالت آب شدم... و خواهر شوهرها هم تنها یعنی بدون همسر و فرزند روز 12 و 13 تولد نی نی اومدن. و بعد روز پدر که ما رفتیم خونه پدر همسر جان؛ اونجا شوهر خواهرشوهرا نی نی رو دیدن.