من دل درد شدید داشتم رفتیم نصفه شب دکتر میخواست دارو بده گفت بارداری گفتم نه ( همسر من خیلی مراقب بود) گفت تا مطمین نشدم دارو نمیدم آز نوشت همونجا نشستیم ساعت یک صبح جواب داد باردارم همسری اصلا باور نکرد اومدیم خونه گفت تا سونو ندیم باورم نمیشه دو هفته وایسادم رفتم سونو خودشم اومد اصلا باور نمیکرد با اینکه نمی خواست خیلی خوشحال بود رفتیم کیک و گل برام خرید
سلیمانا از این خرمن فقط یک خوشه میخواهم ز گوشه گوشه دنیا فقط شش گوشه میخواهم