سلام دوستان. الان شش ماهه که زایمان کردم. شکر خدا همه چیز زندگیم عالیه و خدا رو شاکرم ولی نمیدنم چرا اینقدر بی هدف و خسته و تنها شدم. هیچ چیز خوشحالم نمیکنه دارم روانی میشم
من و شوهرم تو یه شهر غریبیم هیچ کس رو اینجا ندارم. خیلی تنهام صبح تا شب با بچه درگیرم. دانشجوی دکتری هستم ولی هیچی درس نمیخونم دیگه برام مهم نیست. کار بهم پیشنهاد میشه انجام نمیدم برام مهم نیست
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
باید بری دکتر منم تا 8 9 ماهگی دخترم افسردگی داشتم ولی نه خودم فهمیدم نه اطرافیانم همش گریه میکردم و از دخترم بدم میومد بعدا که حالم بهتر شد و به کارایی که میکردم فکر کردم فهمیدم افسردگی بوده
شوهرم میگه برو استخر من بچه رو نگه میدارم میگم حالشو ندارم. دوستام میگن بیاین دور همی بگیریم میگم باشه و بعد بی خیال میشم. قبلا خیلی شاد و پر انرزی بودم همه دوست داشتن من تو جمعشون باشم ولی الان حال هیچ کسو ندارم