ای که در قصه ی تو نقش من آدم بده است پای یک دختر دیگر به وسط آمده است بو بکش,پیرهنم .عطر جدیدی دارد بوی آغوش تو بدجور دلم را زده است شک نکن که تن او از تن تو گرم تر است حرف هایی که تو هرگز نزدی را زده است زندگی با تو بجر کشمش و دعوا نیست کار تو جیغ زدن کار خودم عربده است حافظ از جور تو حاشا که نگرداند روی! من از امروز دلم معتکف میکده است
از وصيتهاى آدم عليه السلام به فرزندش شيث عليه السلام: بــه دنيـاى فـانى دل نبـنديد ؛ زيرا من به بهشت جاويدان دل بستم، اما به من وفا نكرد و از آن بيرونم كردند.