از تاپیک زدنام معلومه خیلی اذیت میشم همش نگرانشم الان پریاس ٨ روزشه نگاهش میکنم ببینم نفس میکشه وقتی میذارمش تو تختش دلم مث سیر و سرکه میجوشه گاهی شیر برمیگردونه نفسش بند میاد من سکته میزنم واقعا دست و پای خودمو گم میکنم دلم نمیخواد از پیش مامانم برم مطمئن نیستم از پسش بر بیام میدونم انرژی منفی دادنه ولی میگم اگه طوریش بشه من چه خاکی تو سرم بریزم تا حالا نشستمش! میگم نکنه از دستم بیوفته یه صدای کوچیک که میده من با این شکم پاره میپرم بالا سرش چکار کنم؟! دارم خل میشم چقدر سخته بچه داری خدا به همه منتظرها این سختی رو بده
همه اینجورین نباشی غیر طبیعییه. بمیره چیه خدا نکنه چند ماه دیگه با شیطونی بلایی سرت بیاره تازه متوجه میشی نصفش زیر زمین قدمش خیر باشه
اولش همه نگرانن و این طبیعیه همیشه یه قران بالای سرش بزار تا هم خودت اروم بگیری هم دخمل نازت
خیلی ممنون آره قرآن که گذاشتم هر وقت میخوابونمش میگم خدایا سپردمش دست خودت ولی دست خودم نیست
من وهمه ی مادرا اینطورین ،من حتی روزی چند بار انگشتاشو میشماردم فکر کن!کم کم با این کوچولو وخواسته هاش بیشتر اشنا میشی
عزیزم همه همینطورن من که تا 20روزگی نمیشستمش حماما که تا 4ماهگی مادر شوهرم و مامانم میبردنش تا حالا که 8ماهشه هزاران بار مردم و زنده شدم ولی هرچی بچه بزرگتر بشه حساسیت ما هم کمتر میشه البته حساسیت های بیخودی
انتظار شیرین چرا هر روز انگشتاشا میشمردی
میترسیدی کنده بشن؟
میترسیدی کنده بشن؟
عزیزم نگران نباش به این فکر کن همه ی بچه ها اینجورین باید به این ایمان داشته باشی که خدا مراقبش هست اون موقع خبالت راحت میشه و به این فکر کن دور از جون هیچ بچه ای از نفس در رفتن چیزیش نشده همه نفسشون با سروته کردن بچه و زدن ضربه به باسنشون برمیگرده البته این سروته کردنو من دیدم یه پرستار واسه یه بچه دو ساله انجام داد
خلاصه هیچ بچه ای از نفس در رفتن نمرده خدای نکرده همه نفسشون برمیگرده
عزیزم تازه اول راهی قوی باش
خدا خودش مواظبشه آخه خودش آفریدتش و از روحش در اون دمیده و اراده کرده در لحظه ای خاص روی کره ی زمین باشه و بهتر می دونی اونا در دست ما امانتن و ما صاحب و مالک اونا نیستیم یه سال دیگه وقتی اولین نه رو به شما گفت به شخصیت کوچولوی مستقلش پی میبری گلم
نه میشماردم ببینم تعدادشون درسته؟من شب اول تاصبح نگاهش میکردم وبه عظمت وقدرت خدا بیشتر ایمان میاوردم
دقیقا منم اینطوری بودم باور میکنی نصف شبا اگه دخترم چند ساعت پشت هم میخوابید وشیر نمیخورد من گریه میکردم که این بچه الان از افت قند تشنج میکنه؟الان به خودم میگم چه خنگ بودم الکی نگران میشدم فکر کن از صبح تا شب از کنارش تکان نمیخوردم مبادا کسی لگدش کنه این کار خداست همه مادرا روزهای اول بعد زایمان طبق غریزه نگران و مراقبن
از الان داری لوس و غیر مستقلش میکنی جیگرم اگه با خودت کنار نیای پس فردا میشی ازین مامانا که تو پارک 1 لحظه بچه رو ول نمیکنن به حل خودش و تفریح بچرو کوفتش میکنن خودشونم حرص میدن اونوقت عزت نفس و اعتماد بنفس بچه رو ازش میگیری به خدا اعتماد کن
قربون شخصیت کوچولوی مستقلش! خیلی دوستش دارم وحشتناک میپرستمش میترسم بلایی سرش بیارم عذاب وجدان اونوقت منو میکشه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
51 ثانیه پیش
52 ثانیه پیش
52 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
