قسمت دوم از تجربه تلخ در بیمارستان آرش
من آماده شدم برای زایمان طبیعی از ساعت 9 شب تا 5 صبح من درد کشیدم گریه و ناله کردم خواهرم خدا خیرش بده فشار خون و تب و اکسیژن خونم رو چک میکرد و دل داری میداد ساعت 5 صبح جنین خارج شد بعد از کلی التماس از طرف خواهرم که بیاید کمک 6 نفر تو اتاق اومدن یکی میگفت پوزیشن نشسته را داشته باشه جاذبه باعث میشه که جفت هم خارج بشه من تا میومدم انجام بدم یکی دیگه میگفت بخواب یکی دیگه دستش تو رحمم میکرد میگفت دیگه هیچی نیست هنوز دست این فرد نیومده بیرون دست یکی دیگه میرفت چقدر وحشتناک بود من که کاملا بهم ریخته بودم فقط گریه میکردم همه رفتند بعد از 5 دقیقه باز خروجی داشتم خواهرم صدا زد گفت که این ادامه را به نمونه اضافه کنیدگفتند لخته هست حجمش خیلی زیاد بود برام قابل درک نبود نمی تونستم بفهم این حجم لخته باشه
چون تب داشتم 38 درجه گفتند مشکوک به کرونا هستی گفتم تست انجام دهید گفتند جمعه تعطیل هست شنبه انجام میشود
من الرژی به وایتکس و مواد شوینده داشتم سرفه هم سراغم اومد در خواست دادم سیتی اسکن بشم گفتند نداریم امکان اعزام با آمبولانس هم نیست بالاخره شنبه شد تصمیم گرفتند سونوگرافی شکم و لگن انجام بشه گفتند برای سونوگرافی ناشتا باش من هم صبحانه نخوردم شد ساعت 12 من که هنوز تکرر ادرار داشتم و تا ساعت 12 برای اینکه مثانه پر باشه دستشویی نرفتم دیگه تحمل نکردم رفتم دستشویی از صبح چندین بار زنگ زدم که پرستاری بیاد پیگیری کنم کسی نیومده اومدم تو سالن بلند گفتم 12 ظهر شد کی میریم بابت سونوگرافی تازه یادشون افتاد برو آماده شو بریم الان بسته میشه سونوگرافی که انجام شد یه دفعه چشم خورد به متن که مثانه خالی هست کانکشن دیده نشده رفتم گفتم خوب دو تا لیوان آب میخورم یا واژینال انجام بدید چرا کارمو کامل نمی کنید موافقت کردند واژینال انجام شد و در جواب اومد بقایای در رحم دیده شده من که دنیا باز رو سرم خراب شد گریه گریه می کردم گفتم با استاد میخوام صحبت کنم هنوز نیومده اسم دکترم چیه میخواستم از طریق مطبش اقدام کنم
از این همه بی نظمی کلافه شدم شماره تماس مطب رئیس بیمارستان را را هم پیدا کردم با منشی اش ارتباط گرفتم گفت با رزیدنتهای بیمارستان باید مشکلات را مطرح کنی
هنوز جواب تست کرونا نیومده بود برای کورتاژ پرسیدم چه آمادگی باید داشته باشم رزیدنت به نام خانم خلیلیان با پرخاشگری گفت هیچی باید اتاق عمل خالی بشه تو اینترنت زدم ناشتایی میخواست خودمو آماده کردم ساعت 9 شب داشتند امپول بیهوشی را میزدند که رزیدنت خلیلیان با حالتی تهاجمی وارد شد که این برگه رو امضا کن ممکن چسبندگی یا مشکلی پیش بیاد و رضایت داری
بهوش اومدم خانمی به نام مقدم برای سرم اومد گفتم دست چپم کسی نتونسته تو این مدت رگ پیدا کنه دست راست رو امتحان کن با اعتماد به نفس فروان سه بار انجام داد وصل میکرد و بعد ورم میشد باز میکرد خواهرم در دست راست رگی پیدا کرد با قربون صدقه که خدای نکرده بهش بر نخوره راضیش کرد اینجا رو امتحان کنه و بالاخره موفق شد
من شب به لرز افتادم سه تا پتو آوردن قرص اَستامینفون دادن دو دل بودند که سرم بزنند یا نه پرسنل دعوا و پرخاشگری با هم داشتند
بقیه دارد