شوهرم گفت پشت در یهو شنیدم آریا پسرم گریه می کرد و چیزی می خواست که پرستار باعصبانیت بهش می گفت بسه دیگه گریه نکن می گم قارقار بیاد تو خونه. پسرم از قار قار (کلاغ) می ترسه. اولین بار اینو ازش دیده بود .از وقتی شوهرم بهم گفته .حالم خیلی بده دلم می خواد برم خفش کنم . شوهرم میگه هیچی بهش نگو تا دوربین بگیرم و بزارم تو خونه. بعدا بهش بگیم ولی من تحمل ندارم می خوام بهش بگم . تازگیا متوجه شده بودم آریا خیلی با پرستارش خوب نبود به محضی که منو میدید میومد تو بغلم و گریه می کرد. چی کار کنم ؟ چی بهش بگم