سلام بچه ها من با یک آیدی دیگه اومدم که شوهرم نفهمه ، خسته ام خسته از این دنیا حتی عید هم خوشحالم نمیکنه راستشو بخواین ما وضعمون متوسطه امسال عید به حدی افتضاح شده که نمی تونیم بریم سفر البته بگم من الان سه سال ازدواج کردم و از لحظه ازدواج تا الان ماه عسل هم نرفت حتی از شهر دور نشدم اولا که ماشین نداشتیم و شوهرم میگفت فقط با ماشین خودمون حالا که ماشین خریدم اینقدر مشکلات پیدا کردیم که نمی تونیم بریم من نه سفر میتونم برم نه لباسهایی که دوست دارم بخرم اینها همه بکنار از اخلاق شوهرم خسته شدم خیلی بداخلاقه قبل از بارداری همش میگفت اینکارو بکن اینکارو نکن حالا که باردار شدم دائم میگه اینو بخور اونو نخور اینجا برو اونجانرو مواظب باش زمین نخوری خسته ام دلم میخواد مثل بقیه خانم خودم باشم خسته شدم از بس مثل بچه ها امرو نهی شنیدم من دوست دارم مثل بقیه خانمها از دوران بارداریم لذت ببرم شاید باور نکنید همیشه در حال گریه کردنم صبح و شب نمی دونم بچه توی دلم چه جوری با این جو خانواده میخواد رشد کنه و بزرگ بشه هروقت باهم دعوامون میشه بدون استثنا هر جا باشیم صداشو میبره بالا به حدی که دو سه تا خونه اونطرف تر هم میشنون و دائم به خانواده ام فحش میده خسته شدم خسته نمیتونم درست مشکلاتمو توصیف کنم ولی اینقدر بهتون بگم که از خدا میخوام موقع زایمان منو باخودش ببره این بهترین هدیه و آرزویی که دارم شماهم برام دعا کنین که خدا موقع زایمان منو باخودش ببره خسته شدم از همه چی البته خیلی دوستش دارم حتی فکر رفتن و ندیدنش اشکمو در میاره اما اینقدر اذیتم میکنه از نظر روحی که نمی خوام باشم منم مثل همه شما آرزو دارم که بچه مو ببینم ولی اینقدر زندگی سختی دارم که می خوام همون موقع زایمان وقتی که بچه رو میندازن روی شکمم از دنیا برم ببخشید اینهمه حرف زدم عقده کردم آخه من اگر این حرفهارو به خانواده ام بزنم که دق میکنن بازم معذرت فقط برام دعا کنین