2733
2739
عنوان

بیمارستان صارم و زایمان طبیعی

| مشاهده متن کامل بحث + 494873 بازدید | 3890 پست
اگه شد خاطره زایمانم رو مفصل می نویسم. الان اینم بگم که من توی نی نی سایت خونده بودم که آخرای زایمان یه زمانایی همسر رو بیرون میکنن. اما من بعد که رفتم اتاق زایمان، همسرم اومد پیشم و تا آخر بخیه زدن پیشم موند. تو هیچ قسمتی بهش نگفتن نگاه نکن یا یرو بیرون!


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728
سلام دوستان من اومدم از زایمانم بگم تا یه مقدار روشن شه موقعیت آدم تو زایمان.چون خودمم خیلی مبهم بود همه چیز واسم گفتم شما رو در جریان زایمانم بزارم. تحت نظر دکتر مصدق بودم و فقط میتونم بگم بی اندازززززززه ازشون راضی ام و همیشه دعاگوشونم.وااااااااقعا کارشون خوبه و دستشونم خیلی سبکه. من 19 خرداد عصر تو بیمارستان بستری شدم. اما خوب چون پزشک اورژانس مننو معاینه کرده بود گفت 3 سانت باز شده در حالیکه وقتی بستری شدم و معابنه ام کردن گفتن دو سانته و در واقع وقت بستری کردنم نشده بود اما خوب دیگه نمیشد کاری کرد. اول که رفتم تو بلوک زایمان لباس دادن و خانواده ام رفتن . موبایلمم همراهم بود و میتونستم صحبت کنم. اول تو یه راهرو مانند خوابوندنم و نوار قلب نی نی گرفتن. بعد بردنم تو یه اتاق که خصوصی بود و خودم تنها بودم اون تو.اونجا یه تخت معمولی بود.یه تخت که مال زایمان بود.تی وی و توپم اون تو بود. من تقریبا دردام آروم شده بود و تا ساعت 2 نصفه شب کاملا آروم بودم و دکترم گفته بود که اگه همون اول باهام مشورت کرده بودن اجازه نمیدادم بستریت کنن چون زود بود. دیگه ساعت 6 صبح واسم آمپول فشار زدن.بعد شیفت عوض شد و مامای جدید اومد که از همون اول فهمیدم چه شانسی آوردم که عوض شد.چون اکاملا مشخص بود که باتجربه س. ساعت 8 بود دکترم اومد و کلی بهم آرامش داد و خیالمو از با تجربه بودن ماما که باهام بود راحت کرد.
از ساعت 7 دردام شروع شد.ماما همش کنارم بود و فقط واسه مثلا آوردن چیزی از اتاقم میرفت بیرون. کلی بهم انرژِ میداد و میگفت چطور نفس بکشم و این چیزا. یه گاز اونجا بود که موقع درد ازش استفاده میکردم و دو تا پیس میزدم تو دهنم و بعد چند ثانیه میدادمش بیرون که خیلی تو تسکین درد موثر بود. توپم خوب بود اما واسه اوایلش. دیگه ساعت 10 تازه 4 سانت بود و به اصرار من اجازه دادن شوهرم بیاد.گفته بودن 5 سانت شه اجازه وررود داره. شوهرم که اومد امید با خودش آورد. دردام شدید شده بود.ماما پیشنهاد اپیدورال داد اما قبول نکردم.
این بین ماما همش قلب نی نی رو کنترل میکرد و حواسش به همه چیز بود. آخراش دردام خیلی شدید بود و باید همش زور میزدم. من دهانه رحمم دیر باز میشد و ماما کمک میکرد موقع زور زدن که یه کم بازش کنه. دیگه اواخرش شوهرمم سر بچه رو تو زور زدن می دید. ساعت 1 و خورده ای دیگه دکترم اومد. منو بردن سر تخت زایمان. شوهرم همه چیزو دید و اصلا کاری بهش نداشتن.دیگه ساعت یک و چهل بود که با چندتا زور نی نی اومد و همه دردام رفتن. خیلی کم بخیه خوردم و اینا رو از تبحر ماما و دکترم میدونم که صبر کرد و خیلی حوصله به خرج داد. بعد اومدن نی نی بخیه زد دکترم و دیگه هیچ دردی نداشتم. راستی واسه برش زدن پرینه آمپول زد اول که بیحس بشم بعد برش داد.اصلا درد نداشت و بخیه هم همینطور. ببخشید اگه جمله هام خیلی خوب نبود.عجله ای نوشتم تا دخترم خوابه. دلم نیومد تجربه مو نگم.چون میدونم خیلی از دوستان الان دوست دارن این چیزا رو بدونن.
2738
یه کیف به خودم دادن که توش لباس، دمپایی، حوله، مسواک و خمیر دادن و شامپو، دمپایی، دستمال کاغذی، پوشک بچه و دستکش یکبارمصرف بود. واسه نی نی ام یه دست لباس که تنش کردن.یه بسته بزرگ پوشک evybaby، دستمال مرطوب.دستمال کاغذی.تب سنج و پوار ، حوله و یه آلبوم خاطرات دادن.
زینب جان فقط یک هفته مونده به زایمانت ایشالله که به خوبی زایمان کنی؟ خودتو چه جوری اماده کردی؟
هرکی دختر داره بیاد تو http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=1537840&T=دختر_سالونیم_دارم_میخوام_خانم_ملکه_&PageNumber=1
خواهش می کنم زینب جون. ایشالا زایمان خیلی خوبی داشته باشی. دکتر من کرمنیا بود. همه دکترای صارم خوبن. در مورد اینکه اجازه بردن ساک میدن یا نه نمیدونم عزیزم. enchanted جون چیزایی که تعریف کرده کاملا مشابه تجربه منه. تنها تفاوتش اینه که کل زمانش برای من دو ساعت طول کشید.
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز