دکتر فروغ شادانلو:

مونا جون از دیدن پستت شوکه شدم
مطمئنی؟ !!! شاید تو سر موضوعی حساس شدی و اونم تو دعوا یه چیزی گفته حرصتو در بیاره !!!!!
نمیدونم شما که با هم مشکلی نداشتین؟ چرا باید همچین اتفاقی بیفته؟!!!
امیدوارم مشکلت هر چه زودتر حل شه و بیای بگی فقط یه سوءتفاهم بود

سارا جون ممنون که بهمون سر زدی. از دیدن پستات خوشحال میشیم. امیدوارم بقیه دوران بارداریت به سلامتی و راحت طی بشه.

ثنای عزیز ممنون از پیام تبریکت بخاطر تولد نیکانم میبوسمت

Lutus جونم تولد نیکان رو تبریک می گم، خوشحال می شم بازم بهمون سر بزنی....راستی چه عالی که متخصص بیهوشی تو هم دکتر امینی بودن. از اخلاق ایشون که هر چه گفته بشه کمه.

مونا جونم خیلی خیلی ناراحتم برات ولی به نظرم اگر بری پیش مشاور شاید مشکلت برطرف بشه یا این که خودت سبک بشی یک کم :(

سلام به همه دوستای مهربون
لوتوس جون تولد نیکان مبارررک باشه اشالله تولد 120 سالگیش زیر سایه مامان و باباش
توت فرنگی جون من خوندم تاپیکتو عزیزم مشکلاتت همه عصبیه. تورو خدا حواست به خودت باشه. رفتی دکتر یا نه؟ حتما یه دکتر حتی شده عمومی برو ببین خدای نکرده چیز مهمی نباشه. پیش یه مشاورم بری بد نیست احتمالا یه کم آروومت میکنه حداقل. نمی دونم این مردا چرا قدر زن و زندگیشونو نمیدونن!!! اشالله که همه چی سوء تفاهم بوده باشه و دوباره مثل قبل شاد ببینمت
مروارید جون خدارو شکر که خوبی. اشالله که همیشه کار باشه و سلامتی بقیش زیاد مهم نیست. هلیانه جون اذیت نمیشه تو مهد؟ دوست داره مهد بره؟
منم جواب آزمایش قند رو گرفتم ناشتا 73 بود و یه ساعت بعد 136!! خانوم دکتر گفتن نرماله و مشکلی نیست. آآآآآآآآآآآآآآخیییییییییییییییی خیلی نگران بودم خیالم راحت شد. آزمایش بعدی ای هم هست یا دیگه تمومه؟؟ فکر کنم 2-3 تا سونو فقط باشه اما دیگه نمی دونم آزمایشی هم هست یا نه و اگه هست چیه
همتونو به خدای مهربون میسپرم

ثنا جان، ممنون عزیزم. منم خیلی خوشحالم که دوستای خوبی مثل شما دارم. ممنون به خاطر دعای خوبت
lutus جان، منم تولد نیکان عزیز رو به شما تبریک میگم. یعنی میشه منم یه روز بیام بگم آنی کوچولو یک سالش شد؟
الهههههییییییی، چه کیفی بکنم من اون روز! ایشالا که همه این روزای قشنگو تجربه کنن
بهار جان، خدا رو شکر که خیالت راحت شد. ایشالا که همه چیز به خوبی پیش بره برات عزیزم.

لوتوس جون تولد نیکان جون مبارک رعنا جون خوشحالم که نتیجه آزت خوب بود عزیزم دیگه باید به فکر اسم باشی
بهار جون پستاتو که می بینم یاد پارسال خودم میوفتم اسم قشنگی انتخاب کردید مبارک باشه عزیزم امیدوارم همه چیز خوب پیش بره منم اوایل کم وزن اضافه کرده بودم ماه آخر یهو وزنم بالا رفت البته من کارمند بودم کارمم خیلی زیاد بود نمی دونم سرکار می ری یا نه ؟ آخرش کلا من 17 کیلو اضافه شده بودم آراد 3 کیلو به دنیا اومد از بیمارستان که اومدم 8 کیلوش کم شده بود الانم 4 کیلوش هنوز مونده که به وزن سابقم برسم
توت فرنگی جون چرا استرس داری بهتر اینه که حالا که فهمیدی جلوش وایستی و زندگیتو نگه داری به نظر من برو پیش مشاور همه سعیتو بکن زندگی که آدم با هزار زحمت به پا می کنه ارزششو داره و قدم اول به نظر من اینه که طرف مقابلت پشیمون باشه ببین اینطوری هست یا نه امیدوارم موفق باشی دوست من

ثنا جون آراد تازه دو تا دندون پایینش داره در میاد بی قراری کرد ولی خیلی خداروشکر اذیت نکرد بقیه دندوناشم به نظرت اینطوریه یا هر دندونی یه داستانی داره ؟ چکار کنم بهتره که کمتر اذیت بشه ؟

بچه ها من یه مقداری حالم بهتره یعنی اون حالت های لرز و تاری دید و اینا رو دیگه ندارم دیشب بعد این همه وقت تونستم بخوابم...وزنم این قدر کم شده که مامانم تا منو دید خشکش زد...همه شلوارام گشاد شده...
جالب اینجاس که خودش میگه کار خاصی نکردم و تو الکی بزرگش میکنی و اینا و حتی حاضر نشده توی این مدت 1 بار بگه ببخشید! انگار واقعا اشکال از من بوده...خیلی ناراحتم خیلی اما احساس میکنم که رسیدم به یه جمله معروف
" یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی بی پایانه "
نمیتونم فراموش کنم این قضیه رو و دیگه اعتمادی ندارم بهش از طرفی خودش هم اصلا شرمنده و متاسف نیست...

سلام به دوستای نازنینم،

امیدوارم همه خوب باشید.

مونا جون، خیلی از بابت این اتفاق متاسفم. بابت عوارضی که داری شک نکن که مال اعصابه و همه ی کسانی که مشکلات مشابه تو رو داشته ان پیش آمده و گذشته و کمرنگ شده اما باید این رو هم بدونی که اگر مشکلتو از ریشه برطرف نکنی مثل خوره همیشه به جونت میفته و آزارت می ده! مشاور من همیشه می گه حتی در بدترین شرایط هم اینو بدون که دو طرف مقصرن و دو طرفن که باعث خیانت می شن یعنی به عبارتی هیچ وقت یک نفر تو زندگی مشترک عامل خیانت نیست. پس بگرد ببین واقعاً مشکل چی بوده؟! شاید ازدواج توی سن کم یکی از دلایلش باشه،من و همسر سابقمم خیلی کم سن و سال بودیم هر دومون وقتی که ازدواج کردیم، شاید هم خیلی نسبت به جنس مخالف و نیازهای عاطفیش چیزی نمی دونستیم، گاهی هم آدم واقعاً به این نتیجه می رسه که هر کاری از دستش برمیومده انجام داده که دیه در اون صورت حتماً طرف مقابل مشکل یا کمبودی از دوران کودکی و نوجوانیش داشته...در هر حال منم بابقیه موافقم. حتماً برو پیش مشاور، یک مشاور خوب و قابل اطمینان....ببین نظر اون چیه؟!امیدوارم مشکل شما مثل مال ما نشه و بتونی حلش کنی ولی بدون اگرم تصمیم داشته باشی جدا بشی باز وضعت از کسانیکه بچه دارن و می خوان طلاق بگیرن خیلی بهتره...

ثنا جونم خوبی؟دندونای پسر عسلی مبارک:* حالش بهتره؟ راستی چه تصمیم عالی ای هم گرفتی که می خوای نی نی دوم رو بیاری، فاصله ی سنی کم خیلی خیلی خوبههههههههه، الان جلوگیری داری؟

لوتوس جونم،تولد پسر گلت رو تبریک می گم ایشالا صد و بیست سالگیشو همه با هم جشن بگیریم، ضمناً اسمش هم خیلی نازه...

ویدا جون خوبی؟ شقی خانوم چه طوره؟ ونوس خوبه؟ خیلی خوبه تصمیم گرفته بره، با این که مهاجرت سختی های خیلی زیادی داره و مدتی هم روحیه ی آدم رو بهم می ریزه ولی موندن این جا هم هیچ عاقبتی نداره بخصوص برای جوانها!

مانیا جون خوبین؟ چه کم پیدا شدین!!! با ما که قهر نیستید؟!

مروارید جونم خوبین؟ هلی عسلی چه طوره؟ ناز بشه که بردینش مهد کودک :* خودتون از کار جدید راضی هستین؟

سارا جون خوبی؟ آنیتا خوبه؟ کی بدنیا می آد راستی؟ الان برای مراقبت می ری پیش خانم دکتر شادانلو دیگه؟

ببخشید تک تک اسم نمی برم، خیلیییییییییییی خسته ام. می رم لالا....:*

سلام به همه ی خانوم های خوشگل تاپیک دکتر شادانلو،

بابت تأخیرم عذرخواهی می کنم. ما فردا شب عازم سفر هستیم و من چند روزی درگیر گرفتن بلیط و ... بودم.
راستی گفتم هفته ی پیش رفتم پیش دکتر شادانلو؟! مثل همیشه زیبا و دوست داشتنی و خوش اخلاق و دقیق و البته خدا رو شکر مموگرافی من هم نتیجه اش خوب بود که واقعاً خیالم راحت شد:)

توت فرنگی جانم، ببین دختر گل، این رو بدون که مشکل توی همه ی زندگی ها هست و شماها تازه اول راه هستید و به نظرم باید به فکر چاره باشید. چون این ازدواج اجباری نبوده و خودخواسته این کارو کردین. حالا هم باید یک کمی سعی کنید همدیگه رو درک کنید. توی سنین پایین لج و لج بازی بین زن و شوهرها خیلی زیاده. من یادمه وقتی بیست و خرده ای سالم بود با همه ی عالم دنیا لجبازی می کردم! حتی با مامان بابام:( الان که یادم می افته واقعا شرمنده می شم.مثلاً بابا می گفتن سیگار نکش، من از لج اون سیگار می کشیدم. همه می گفتن این ازدواج اشتباهه من گوش نمی کردم، فکر می کردم همه دارن بر ضد من حرف می زنن، آدم هیچ کس رو جز خودش قبول نداره تو این سن ها اما تو از اشتباهات دیگران درس بگیر، سعی کن ببینی به قول شادلی جون، مشکلتون کجاس و برین حلش کنید، اگر واقعاً به این نتیجه رسیدین که اصلاً راه حلی وجود نداره و اصلاً نمی تونین در کنار هم خوشبخت باشین اون وقت به جدایی فکر کن:*

دوباره سلام به همگی
این روزا چه اکتیو شدم!!! هر روز میام و پست میزارم!!
مانیا جون خدارو شکر که مموگرافی هم چیز خاصی نبوده. اشالله همیشه سالم باشین. سفر هم خوش بگذره امیدوارم همیشه به گردش و شادی برید
شادلی جون خوبی شما؟
ثناجون مهدیار بهتر شده؟ یا هنوز داره اذیت میشه طفلی؟!!
توت فرنگی جونم خیلی خوشحالم که بهتر شدی... حتما پیگیر این موضوع باش تا ببینی چطور میتونی کامل حلش کنی. مارو بی خبر نذار دوستم
سارا جون خوبی؟ آنیتا خوبه؟ همچین روزا زود بگذره که یه سال که سهله اشالله میای از مدرسه رفتنش میگی برامون
بهار جون خوبی؟ ای جانم به این آراد چه زود بزرگ شد!!! داره دندون درمیاره؟؟؟؟؟ خیلی نمکی شده ماشالله همیشه عکساشو تو وبلاگ نگاه میکنم و کلی میذوقم براش. بهار جون فقط حتماااااااااا وسایلی رو که با خودت بیمارستان بردی رو برام بگو. من نمی دونم چیا لازمم میشه. شامپو و صابون هم برای آراد بردی یا لازم نشد؟ برای خودت چیا لازم شد؟
راستی دقت کردید شهرزاد از وقتی زایمان کرده یه بارم نیومده؟؟؟ اشالله که حال خودش و شهراد فسقلی خوب باشه
روی ماه همتونو میبوسم
همتونو به خدا میسپرم

سلام به همگی امیدوارم خوب باشید. امروز خونه هستم و گفتم بیام پست بذارم:)

مونا جون، اون شب خسته بودم نشد پست کاملی برات بگذارم. خوشحالم که حالات جسمیت بهتر شده، باز جای شکرش باقیه...ببین گلم، این رو تو گوشت بکن که از مرد جماعت انتظار اینو نداشته باش که بیان و ازت معذرت خواهی کنن یا بگن ما اشتباه کردیم، حتی بهترین و درستکارترین مردها هم به ندرت اشتباهاتشون رو به گردن می گیرن به ویژه که جوان هم باشن و یک غروری هم داشته باشن که دیگه هیچی... به نظرم زیاد حرص و جوش نخور، اینو بخاطر خودت می گم چون من دوست صمیمی و خواهرم هر دو این بلا سرشون اومده، اونم بعد از بیست و چند سال زندگی... می دونی چه قدر تحملش سخت تره؟! و نمی دونی شوهرهای این ها خصوصاً شوهرخواهرم چه قدر اذیتشون کردن سر این ماجراها، یعنی نه تنها عذرخواهی در کار نبود تازه دو قورت و نیمشون هم باقی بود، خواهر طفل معصوم من از یک سال و نیم پیش که متوجه تون ماجرا شد تا الان هزاران بیماری گرفته، فکرشو بکن یه زن 50 ساله واقعاً به اندازه یه خانم 70- 80 ساله درد و مرض داره، من خیلی خواهرمو نصیحت کردم که دست برداره و زیاد خودشو اذیت نکنه ولی گوشش بدهکار نبود، حق هم داره، با این مساله نمی شد به این راحتی کنار اومد...خلاصه این که دست آقا رو شد که قبل از این یکی زن با چندین نفر دیگه هم رابطه داشته و چه پولها که خرج اون فاحشه ها می کرده در حالی که خواهر بیچاره ی من و بچه هاش حداقل خرجی ممکن رو ازش می گرفتن، واقعاً شرایط آسونی نیست ، خواهرم می گه چند بار به سرش زده خودکشی کنه، هیچ امیدی توی زندگیش نداشته، روحیه ی ماها هم با زن های اروپایی امریکایی فرق می کنه و نمی تونیم بگیم به درک، حالا که اون رفت خیانت کرد بذار منم برم!!! ماها خیلی نجیبانه می شینیم خونه و غصه می خوریم:( د هر حال خواهر من بارها رفت مشاوره، که حوصله ی اون کارو هم نداشت و من و شوهرم به زور می بردیمش ، اما بهت واقعاً خواهرانه توصیه می کنم که حتماً برو یه سر پیش مشاور عزیز دلم. بذار باهات حرف بزنه ببینه مشکل از کجا شروع شده و چرا به این جاها رسیده؟! امیدوارم موفق بشی:X

بهار جون خوبی عزیزم؟ آقا آرشام چه طوره؟ سیسمونی هاش کامل شد؟ نه عزیزم حالا حالاها آزمایشی نداری تا زمانی که نزدیک زایمانت بشه. البته چیزی هم نمونده! اسفندی هستی نه؟! در مورد شهرزاد گفته بود که منزل ADSL نداره و هیچ وقت از خونه نمی آد نت، باید صبر کنیم شش ماه مرخصی زایمانش تموم بشه و از محل کار بیاد خاطره ی زایمانشو تعریف کنه! اگر اشتباه نکنم قرار بود طبیعی زایمان کنه نه؟

رعنا جون خوبی؟ خبری ازت نیست!!!!

بهار مامی آراد خوبی عزیزم؟ عکس های گل پسر رو دیدم. ماشالا چه قدر ناناز شده:****

سارا جون خواهش می کنم عزیزم. خوبی؟ دختری خوبه؟

ثنا جانم خوبی؟ دندون های موموشی چه طورن؟! من هم از کارم راضی ام بد نیست ولی یک کمی تنبل شدم تو این دو سالی که نمی رفتم!:))) باید دوباره عادت کنم. آخه من این طوری ام که نه به خونه عادت می کنه نه به بیرون....یعنی خونه هم می مونم دلم می گیره بیرونم می رم زود خسته می شم، شوهرم می گه از وقتی هلیانه به دنیا اومده خیلی لوس تر شدی:))