ملوس جان ... منم سابقه سقط داشتم.
سال 85 اواخر تیرماه حامله شدم. تا اینکه اواخر شهریور ماه (دو ماه بعد) , دچار لکه بینی شده بودم که با سونو فهمیدم که ساک حاملگی تشکیل شده ولی از جنین خبری نیست. دکتر متخصص نظرش این بود که تخمک پوچه و هیچ امیدی به ادامه حاملگی نیست.
دو شب بعد از سونو , با درد خیلی شدیدی به بمیارستان رفتم و همون جا سقط انجام دادم. دردی که اون شب کشیدم خیلی خیلی زیاد بود ولی خدا رو شکر که کیسه آب و جفت خودشون خارج شدن و کارم به کورتاژ نکشید.
بعد از اون دیگه اقدامی برای حاملگی نکردم ولی قرص های فولیک اسید رو هر شب می خوردم. تا اینکه اردیبهشت 86 بازم حامله شدم و پسرم رو بهمن همون سال بدنیا آوردم.
حاملگی دوم بسیار بسیار راحت بدون دغدغه بود.
ویار نداشتم و با اینکه سر کار می رفتم تا 5 ماهگی حتی همکارای خانوم هم متوجه حاملگی من نشدن.
صبحها از ساعت 7 تا 2:30 سر کار بودم. اون سال ارباب رجوع خیلی زیادی داشتم ولی با این وضع به خوبی از عهده کارهام بر می اومدم. کارهای خونه ام رو هم خودم انجام می دادم. ولی شوهرم خیلی خیلی کمک حالم بود.
دی ماه ((یعنی تو 8 ماهگیم)) با کمک شوهرم خونه تکونی کردم و حتی رو چارپایه می رفتم و شیشه های خونه رو خودم تمیز کردم.
دو هفته مونه به زایمان , دکترم بشدت خواستار تو خونه موندنم بود... ولی زیر بار نرفتم و همچنان سر کار می رفتم.
تا اینکه هفته آخر رو بخاطر ترس از پاره شدن کیسه آب تو خونه بودم ولی بازم استراحت نکردم و همش در حال نضافت و تمیز کردن و پخت و پز بودم.
خیلی دلم می خواست زایمانم طبیعی باشه ولی مجبور شدم بخاطر افت ضربان قلب جنین به صورت اورژانسی سزارین بشم.
روزهای حامگی دوم من جز بهترین روزهای عمرم هستش. از تک تک روزهاش خاطره خوبی دارم.
امیدوارم که شما هم در کمال صحت و سلامتی حامله بشی و این روزهای شیرین رو سپری کنی و فرزند دلبندت رو به آغوش بکشی...آمین