پسرم یونا متولد خرداد87
دیر زبون باز کرد و از اوایل مهر 91بهتر شده بود اما
چون نوک زیونی حرف میزد و بعضی از کلماتش واضح نبود بردم گفتار درمانی شهرمون
و ایشون گفتند باید درمان رو شروع کنیم (سین شینی بود)
و یکسری از تمرینات رو باهاش انجام میدادن
پسرم اصلا دوست نداشت و ایشون هم اصلا روانشناسی کودک بلد نبودند و چند بار پسرمو تهدید به امپول کردند
من حدود 5جلسه پسرمو بردم،البته با شک و تردید و با فاصله چون خیلیها میگفتند در مورد پسرها عادیه و درست میشه
پدرش مخالف بود و بنظرم هم داشت بدتر میشد و من ادامه ندادم
اما کم کم دیدم کلمات رو تکرار میکنه
مثلا میگفت مامان مامان اب بده ،وما با تعجب بهش میگفتیم چرا الکی تکرار میکنی؟و اون میخندید و من فکر میکردم داره بازی در میاره و دعواش میکردم
ولی از عید 92 کم کم مساله اش جدی شد و دیگه نگران شدم و بردمش پیش همون آقا و گفتند لکنته و کلا صحبتهاشون ناامید کننده بود
این داستان ادامه پیدا کرد و من بدنبال یه راهی میگشتم ،ولی بعد از مدت کوتاهی با دیدن مار یهو لکنتش شدید شد و دیگه کم نشد
من هرروز بیشتر عاشقت میشم ....پسرم