2733
2739

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2731
هفتاد و دو:
بوی خون خدا می آید.
می دانم بعد نافله ات می رفتی در تاریکی و سکوت بقیع، برای مادرت اشک دانه می کردی و از طعم سیلی و تحمل یک دختر سه ساله می پرسیدی... دل نگران بودی!
فندق نوشت : بس که مهربان بودی آقا...
هفتاد و یک :
این روزها...این روزهای هنوز خوب!!


آرام بغلش کرده بودی
مهربان چسبانده بودی اش به سینه ات...
مبادا...طفل بود خب!!
لبخند زده بودی به صورت سفید و نورانی اش؟
نذر چشمانش "و ان یکاد" خوانده بودی؟
حیدرانه بوسیده بودی اش،

پدر شده بودی؟ خب!!

فندق نوشت: وقتی نگاهتان کرده بود...عشق کرده بود مادرش!! ... شیر داشت هنوز...امید داشت هنوز...
شصت و نه_ دلتان...دل مهربانتان!


کافی بود فقط نگاه کند به در سوخته خواهرتان!!
کافی بود برای دلتان...



فندق نوشت: این روزها که در مدینه اید هم...دلتان کم از کربلا ندارد...
2738
فندق!
اصلن بـ تو نیامده
براے ِ عید بنویسے!
بـ خدا راست می گویم؛
قلم ات خیلے سیاه است،
تو را با غدیر چـ کار؟!
بیا بـ چسبیم بـ محرم ِ خودمان!
صلے الله علے الباکین علے الحســـــــــــــــــــــــیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین

حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین

حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین

حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین

حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین

حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین

حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین

حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین

حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین

حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین

حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین

حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین
محرم آمد و من هنوز هیچ کارے نتوانستم کنم کـ امسال ناموس ِ حسین را حرامیان اسیر نکنند. بـ هر درے زدم فایده و تأثیری نداشت، دارم از درد بـ خود مے پیچم و نمی دانم کـ چـ شده مرا کـ احساس ِ خفگے خواب را از چشمانم، خنده را از لبانم، حرف را از زبانم گرفته. مانده ام کـ چـ خاکے بـ سر کنم کـ کاروان، امسال حرکت نکند سوی ِ کربلا.

گفتم بیایم امام رضا شاید او بتواند کاری کند، اگر نمی آمدم شاید حال و روز ِ این روز هایم بـ دیوانگے مے کشید. آمدم قسم دادم کـ آقا من هیچ نخواهم و آشنایان و اطرافیانم حاضرند التماس دعاهایشان را پس بگیرند و شما فقط همین یک خواسته را از ما اجابت کن. آقا امسال نگذار در کربلا؛ محرم عاشورا شود. قسمت مے دهم بـ مادرت زهرا. امسال تمامے ِ زوّار ِ حریم ِ با صفایت حاضرند کـ حاجت ِ هیچ کدامشان را روا نکنے جز همین حاجت.

امام رضا، دلم دارد پاره می شود از درد، گویا امسال دیگر تحمل ِ عاشورا شدن ِ محرم ِ کربلا را ندارم.

تو بیا و نگذار امسال بچه هاے ِ حسین تشنه شان شود. از سقا خانه تو صدها هزار نفر حاجت روا شده اند؛ حد ِ اقل بـ اندازه یک مشک.. امام رضا؛ یک مشک! آنهم فقط براے ِ کودکان اش. آب ِ کمے هم تشنگے شان را برطرف خواهد کرد. اگر بردن یک مشک برایت مقدور نیست، حد ِ اقل یک جرعه؛ علے اصغر... امسال نگذار شیر ِ مادرش خشک شود،میدانے برای ِ مادر چقدر سختست کـ جلوے ِ چشمش طفلش تشنه شود و بال بال زند.

تو بیا و نگذار امسال بـ خیمه ها و نوامیس ِ حسین، جسارت شود. آخر بـ غیرت ِ عباس بر مے خورد!

تو بیا و نگذار عمه ات زینب را سیلے زنند، غیرتت را نشان بده. میدانے آقا؟ رقیه امسال دیگر طاقت ِ سیلے ِ مردان ِ خشن، با آن دستهاے ِ زبر را ندارد. بعد از این همه سال خسته شده از یتیمے و دیگر توان نمانده بـ جسم ِ نحیفش، دیگر پاهاے ِ پر آبله اش جایے برای ِ تیغ و خار ِ مغیلان ِ بیایان را ندارد.

امسال اگر زینب را نامحرم در دروازه ساعات...؛ آقا تو کـ میدانے دروازه ساعات کجاست،بازار ِ برده فروشان... امسال اگر زینب را نامحرم در دروازه ساعات ببیند خودم را خواهم کشت، اگر از سر ِ سکینه معجر کشند خواهم مرد، اگر گوش و گوشواره کودکانت را پاره کنند، واویلاست...

بیا یک کارے کن اصلن حسین برگردد، یا حد ِ اقل نگذار ناموسش را بـ کربلا بیاورد.

تو کـ سقا خانه ِ پر آبے دارے، بیا و از سقا خانه ات براے کربلا آبے ببر تا مگر عباس را مجاب کنے کـ بـ شریعه نرود. آبے بیار از سقاخانه مشهدت و نگذار مشک ِ عباس را پاره کنند از تیرهاشان، نگذار دو دستش را قطع کنند با شمشیر هاشان، نگذار چشم هایش را تیر زنند با تیرو کمان هاشان. و عمود ِ آهن...

و نگذار مشک ِ عباس خالے از آب شود و دل ِ حسین و بچه هایش خالے از امید. امسال نگذار عباس طورے شود کـ حسین گویدش: الآن انکسر ظهرے....

تو بیا و نگذار! نمے شود؟ شما مگر از خانواده کـَر َم نیستے؟ اگر نمے توانے پس بیا جان ِمن را بگیر تا امسال محرم را با همان داستان ِ خیالے کـ دارم مے سازم اش با خوشے بـ پایان برم و نبینم کـ امسال هم خون ِ خون ِ خدا در کربلا ریخته می شود. نباشم محرم امسال و نبینم کـ باز قصه اسیرے زینب و یتیمان ِ حسین.

مرا بکش کـ این روزها در مدینه بـ کس و نا کس رو مے اندازد حسین و رویش را زمین مے اندازند نامردمانے کـ دم از اسلام مے زنند و حافظ و مفسر ِ قرآن میے دانند خود را.

امام رضا میدانم آن روز کـ کربلا عاشورا شد، نبودے کـ کمک ِ جدت حسین شوے؛ ولے حالا کـ هستے، پس بیا امسال امید ِ خیمه هاے ِ حسین شو.

اگر هیچ کدام از خواسته هایے کـ گفتم را نتوانستے برآورده کنے، دست ِ کم بیا امسال خارهاے ِ بیابان را جمع کن...

اصلن نمے شود امسال از خادمین ِ حرم ات لشگرے برای حسین آماده کنے؟ بلکه شاید امسال خون ِ اهلبیت همچون رود، طعنه بـ فرات نزند!

واے اگر رقیه و بچه هاے ِ دیگر، بـ درد ِ یتیمے و غریبے و اسیرے شان اضافه شود گرسنگے؛ اینبار از مهمانسراے ِ حرم ات غذایے برایشان تدارک ببین تا زینب بیش از این شرمنده حسین نشود.

تو کـ ضامن ِ آهو شدے، بیا ضامن ِ سه ساله اش شو و نگذار حرام زاده ها سیلے زنند بر صورت و گوشواره از گوشش پاره کنند.

تو بیا و نگذار یتیمان ِ کم سن و سال ِ حسین طهورا و صفورا کـ از ترس ِ مردان ِ دریده چشم و بے حیا و وحشے بـ بیابان گریخته اند، در تاریکی از ترس در آغوش یکدیگر سکته کنند.

یا غریب القربا؛ تو خودت طعم ِ غریبے را چشیده اے. فقط خود ِ تو هستے کـ مے فهمے حال ِ این روزهاے ِ مسلم را.

پسر ِ موسے ابن ِ جعفر؛ کار ِ مسلم در کوفه بـ جایے رسیده کـ بـ چـ کنم چـ کنم افتاده! تو میدانے حال و روزش را. مسلم پشیمان است از نامه اے کـ بـ مولایش فرستاده، مسلم دارد از شرمندگے ِ خواهر ِ مولایش، از جسارت بـ نوامیس ِ پیغمبر ِ خدا، از چشم هاے ِ دریده و بی حیاے ِ مردان ِکوفے و شامے ِ هوسباز و هتک ِ حرمت ِ شان، قبل از کشته شدن اش بـ دست ِ تیغ ِ دشمن، به این دردها و غصه ها مے میرد.

امام رضا... مسلم را دریاب.

اے غربت کشیده طوس، دریاب غریب ِ کوفه و کربلا را.

میدانم آن روز در کربلا زنده نبودے، ولے حالا کـ هستی روے ِ ما را زمین نینداز.

تو بیا و نگذار...

تو بیا و نگذار حسین را کفتارهاے ِ آدم نما دوره کنند. تو بیا و نگذار حرامزاده اے با چکمه بر سینه ِ حسین بنشیند و حسین باز امسال محرم در کربلا در همان حال ِ بیهوشے ِ ناشے از زخم ها و جراحات ِ عمیق، سایه اے ببیند و احساس ِ سنگینے کند.

آقا!

بیا کارے کن پای ِ پهلو شکسته مادرش بـ قتله گاه باز نشود، بیا نگذار کـ صداے ِ ناله مادرش را نامحرمے حرامے در قتله گاه بشنود، بیا نگذار به جسم حسین در بیابان جسارت شود.

تو بیا و نگذار در شام و کوچه هایش خاکستر و آتش بر سر زنان و فرزندان ِ جدّت بریزند. بیا و نگذار سجاد کـ اسیر ِ غل و زنجیرش کردند مثل ِ تمام ِ اسرا، عمامه اش از خاکستر ِ بے حیا مردم ِ شام کـ از پشت ِ بام پذیرایے کردند فرزندان ِ رسول ِ دینشان را، آتش بگیرد.

آخر مجلس ِ یزید ِ حرام زاده ِ میمون باز را کارے بکن. نگذار دختر ِ علے در میان ِ مردمان ِ مست ِ لایعقل ِ بے دین و نامحرم قرار گیرد.

تو بیا و حد اقل سر حسین را از آسیب ِ خیزران دور کن تا زنان و یتیمان ِ حسین در مقابل ِ چشمان ِ دریده نامردمان ِ هوسباز، با دیدن ضربه هاے خیزران از هوش نروند...

و نگذار از بیش از 40 کودکے کـ در کربلا بود، فقط 3 کودک بـ مدینه برسد.

پنجره فولاد و ضریحت را اندکے میزبان ِ دل ِ یتیمان ِ حسین کن، تا حاجت روا شوند. تا مستجاب کنے دعاهایشان را.

کـ بخواهند از تو کـ از خدا بخواهے عمرشان را خلاصه کند و دیگر بعد ِ بابا و عمو و برادرهایشان، بیش از این آواره کوچه ها و مهمان ِ دنیا نباشند.

ولے امام رضا؛ تو بیا خواسته هاے ِ مرا مستجاب کن و دعاهاے ِ یتیمان ِ حسین را نه!
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687