سلام خانومای گل. کمکم کنین. خیلی عصبی وبدبین شدم. خواهرشوهرم واسم از صدتا هوو بدتر شده. همسرم 3ه تا خواهر داره اما خواهر کوچیکه رو با اینکه زودتر ازما ازدواج کرده دوست داره. گاهی که ازش دلگیر میشم وبه همسرم شکایت می کنم, می گه حساس شدی. اشتباه می کنی. بهش می گم اگه فقط یکبار حق رو به من بدی دیگه حرفی نمیزنم. اما انگار نمی تونه بفهمه که بابا ازدواج کرده باید به زنشم حق بده. همسرم قبل ازدواج واسه خواهرش خودشو هلاک می کرد. شام عروسیشو داده, تولدای آنجنانی گرفته. البته واسه منم همه کار می کنه, اما این محبت شدیدش به خواهر ش منو داره می کشه. وقتی توی جمع خونوادشیم ]یک کلمه با من حرف نمی زنه دایم دوروبر خواهرشه. بهش می گم انگار با من قهری. می گه چیکار کنم بیام بچسبم بهت.
همین دیروز که تولدهمسرم بود. خواهرش صبح اومد خونمون بامن کار داشت واسه داداشش کادو آورد. منم به همسرم گفتم . همسرم یه اخلاقی که داره خودشو هلاک دیگرون می کنه و تمام فکرش اینه که خواهرش پیش شوهرش کم نیاره. سریع بهش زنگ زدو تشکر کرد. درحالیکه مامان وبابای من به هربهونه ای میان خونمون کلی چیزی میارن. چون می دونن ما قسط وقرض زیادی داریم. به همسرم که می گم نمی خوای بهشون زنگ بزنی تشکر کنی می گه باشه فردا از محل کار زنگ می زنم. نمی دونم چون خونوادم خیلی هواشو دارن واسش عادی شده.
خلاصه توروخدا بهم بگین چیکار کنم. ازخودم بدم میاد. یه جو.رایی دوست دارم خواهرشو ازچشمش بندازم. اینم بگم همسرم بی احترامی تاحالا به خونوادم نکرده. اما حس می کنم واسش محبتای مامان وبابام عادی شده. اما هنوز هر رفتار خواهرش واسش خیلی بزرگه وباید سریع تلافی بشه