یک خانم و یک آقا که سوار قطاری به مقصدی خیلی دور شده بودند، بعد از حرکت قطار متوجه شدند که در این
کوپه درجه یک که تختخواب دار هم میباشد ، با هم تنها هستند و هیچ مسافر دیگری وارد کوپه نخواهد شد
ساعتها سفر در سکوت محض گذشت و مرد مشغول مطالعه و زن مشغول بافتنی بافتن بود
شب که وقت خواب رسید خانم تخت طبقه بالا و آقا تخت طبقه پایین را اشغال کردند. اما مدتی نگذشته بود
که خانم از طبقه بالا، دولا شد و
آقا را صدا زد و گفت: ببخشید! میشه
یه لطفی در حق من بفرمایید؟
!خواهش میکنم-
من خیلی سردمه. میشه از مهماندار قطار برای من یک پتوی اضافی بگیرید؟-
!من یه پیشنهاد دارم-
چه پیشنهادی؟-
.فقط برای همین امشب، تصور کنیم که
زن و شوهر هستیم-
:زن ریزخندی کرد و با شیطنت گفت
!چه اشکال داره ، موافقم-
قبول؟-
!قبول-
خب، حالا مثل بچه آدم خودت پاشو ، برو از مهموندار پتو بگیر. من خوابم میآد-دیگه هم مزاحم من نشو صحبت هم نباشه