2726
عنوان

کوزی گونی (اینجا همه چی درهمه :)

| مشاهده متن کامل بحث + 1832644 بازدید | 44999 پست

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

سلاااممم

فقط یه چیزی اون عکسی که از جمره گذاشتی با همسر واقعیش!!!!!!!!!! اولا اویکو کارایل ازدواج نکرده مادر! اون دوست پسرش بوده تازه اونم چند وقتیه با هم دیده نشدن یعنی ممکنه به هم زده باشن. بلهههههه... ولی خدا کنه به هم بزنن! پسره نقش یه خل و چل رو تو یه سریال دیگه ترکیه بازی می کنه اصن می بینمش چندشم می شههه... حیف جمره نرکده! خخخخخخخخخخ

دستت ندرده گل گلی
تموم شهر خوابیدن، من از فکر تو بیدارم...
2728
خلاصه قسمت 50

جمره و علی و زینب رفتن تو یه بار؛ جمره به علی میگه یادته درباره کوزی بهم چی گفتی؟ علی میگه چرتو پرت گفتم! جمره میگه اگه حرفات واقعیت داشت و کس دیگه ای منو دوست داشت اونوقت بعد از رابطه با گونی میرفتم پیش اون!

سیمای عکسهای عروسیشونو میده حسین آقا چاپ کنه، بعد هم میاد مغازه گلتن و زینب رو میبینه، بهش میگه ازکوزی فاصله بگیر بهش اس ام اس نزن وگرنه کاری میکنم که پشیمون بشی .

بانو واسه اینکه جمره رو ضایع کنه یه متن فرانسوی میفرسته براش و میگه برام ترجمش کن اونم زنگ میزنه به زینب و ازش میخواد ترجمش کنه؛ زینب سه سوته ترجمش میکنه! بانو میاد به جمره میگه نتونستی ترجمش کنی؟ جمره هم متنو میده دستش! بانو شاکی میشه میگه چرا اینجایی؟ از اینکه هر روز گونی رو ببینی و عذاب بکشی خوشت میاد؟ جمره میگه گونی واسه من هیچ اهمیتی نداره ولی اونه که هنوز نتونسته منو فراموش کنه !

قرار میشه کوزی برا بستن قرارداد بره آنتالیا.

سیمای عکسای عروسیشونو نشون بانو میده اما عکسایی که جمره توش بوده رو نشون نمیده بانو میگه چراعکسی از جمره نیست؟ سیمای میگه فکر کردم نمیدونستی اون با ما اومده! بانو بهش میگه خوب با جمره دوست شدی! اونم میگه تو هم خوب با زینب جور شدی ! بانو میگه دلتو به کوزی خوش نکنن اون موندنی نیست! سیمای هم میگه تو که هنوز با گونی ازدواج نکردی تو هم زیاد دلتو خوش نکن!

بانو از لج سیمای به زینب زنگ میزنه و میگه فردا برا بستن قرارداد باید برم آنتالیا، تو هم باهام بیا

علی به کوزی میگه من میدونم تو قبل از گونی عاشق جمره شدی، کوزی میگه مزخرف نگو؛ جمره نامزد سابق داداشمه و من براش ارزش قائلم و نمیتونم فکر دیگه ای دربارش بکنم؛ علی میگه من بهت کار ندارم ولی اگه اینجوری ادامه بدی هیچی ازت نمیمونه.

صبح بانو به زینب میگه بخاطر جلسه نمیتونه باهاش بره آنتالیا (در اصل اینا همش نقشه بود که زینب با کوزی همسفر بشه)؛ زینب وقتی سوار هواپیما میشه کوزی رو میبینه و تعجب میکنه

آپلود عکس رایگان و دائمی
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز