السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(ع)
یکی از دوستای خانوادگی پدر عروسمون یه پسر بچه داشتن که به دیابت نوع 1 دچار بوده و روزی دوتا انسولین میزده و کلی رژیم غذایی تا این که 5 سالش بوده میرن حرم آقا این بچه تو حیاط خوابش میبره و مادرو خالش میرن زیارت داخل صحن خلاصه وقتی میخوستن آمپولشو بزنن بچه گریه میکنه که آمپولم رو نزنین یه آقایی اومد تو خوابم گفت تو خوب شدی دیگه نزاری بهت امپول بزننا خوب خوب شدی خانوادش سریع بچه رو میبرن درمانگاه و تست قند میگیرن و میبینن همه چی نرماله و بچشون دیگه مشکل دیابت نداره وقتیم برگشتن تهران برای بچه ولیمه گرفتن و سور دادن مادر زن داداشم میگفت بچه ایی که همش بی حال و بی رمق بود اصلاً حس راه رفتنم نداشت همچین پله ها رو بالا و پایین میکرد و سرحال شده بود که انگار نه انگار اصلاً بیماریی قبلاً داشته