دیشب سالگرد ازدواجون بود من برا شوشو کتاب گرفته بودم چون کتاب خیلی دوس داره و زیادم میخونه
کیکم درستیدم و مرغ و ماکارونی هم درست کردم با مخلفات
ولی شوشو انگار نه انگار که سالگرده هیچی نمی گفت از صبح منم کارامو یواشکی کردم
بعد شب اومد خونه و منم یه کم به خودم رسیده بودم
ولی تو دلم می گفتم نکنه یادش رفته
ولی کادو که دادم دیدم اونم تو پاکت برام پول گذاشته و گفت برو هر چی دوس داری بگیر
امشبم رفتیم بیرون من رفتم یه لباس برا خودم بگیرم
اومدیم خونه دیدم این دسته گل رو برام گرفته
اینم شام سالگرد البته ماکارونی فرمی هم درستیدم که چون دکور سفره بد می شد نزاشتم