2737
2734
سپاسگزار از تشریف فرماییتون. نمیدونم چرا دست زدید ولی مطمئنن وقتی عرایض بنده رو بشنوید دیگه
دست نخواهید زد. ممنونتون میشم کاری به کار هم نداشته باشید. ولی یک نت بسیار جدی. و واقعا جدی:
اگر میخواید از عرایض من علیه همسرتون ازش استفاده کنید با تمام وجودم میگم پاشید برید کارتتون رو
پس بگیرید، پنج برابرشم بگیرید و برید. اما اگر دلتون میخواد اون رو به نفع همسرتون ازش استفاده کنید
بمونید. یعنی اینجا شما لطف نکردید تشریف بیارید که بخواید از عرایض من علیه همسرتون استفاده
کنید. شما اومدید علیه خودتون استفاده کنید. یعنی شما اومدید یک کسی شما رو زیر ذره بین بگذاره
به شما بگه عیب و ایراد و اشکال کجاست و امید این است که شمایی که میتونید خودتون رو تغییر بدید،
تغییر بدید. بنابراین اگر میخوایید بعدا ازش استفاده و سو استفاده کنید واقعا فراموشش کنید .
شما بهتر از من میدونید که انسان با هیچ چیزی به خوبی احتیاج و نیاز تعریف نمیشه. یعنی اگر شما
بخوایید انسانی رو تعریف کنید ، فقط کافی است که درباره احتیاج و نیاز او بدونید. شما به من بفرمایید
در پنج دقیقه و ده دقیقه چه احتیاج ها و نیازهایی دارید، یعنی need شما چیه و مخصوصا به من بفرمایید
چه گونه این احتیاجات و نیازها رو برآورده میکنید من خدمتتون عرض میکنم شما کی هستید. یعنی
موضوع احتیاج و نیاز بیش از هر چیز دیگه انسان رو تعریف میکنه ، معنی میکنه و من و شما رو به هم
دیگه و خودمون رو به خودمون میشناسونه. مجموعه احتیاجاتی که توی جمعی با هم گرد میآن یعنی یه
خوشه cluster ای که پیدا میشه غالبا در طول تاریخ با خودش یا ارگانیزیشن ، سازمانی ، رو به وجود
آورده یا Institution نهادی رو به وجود آورده. به همین جهت است که دوتا نهاد یکی مذهب و یکی خانواده
همیشه وجود داشته یعنی ما هنوز یه جامعه انسانی رو نشناختیم و مطالعات مردم شناسی
anthropology کاملا نشون میده که همه جوامع هم توش مذهب بوده و هم خانواده. بعد از این دو نهاد یا
Institution سه نهاد دیگه به وجو آمده . یکی اقتصاد و یکی سیاست و یکی آموزش و پرورش.
و طی
دویست سیصد سال گذشته سه تا نهاد دیگه به وجود آمده یکی sport ورزش و یکی Entertainment که
به عنوان تفریح و سرگرمی میشناسیم و یکی پزشکی Medicine . برای با تعهد و تغییری که پیدا کرده.
بنابراین آنچه که اسمش خانواده هست یکی از نهادهای اصلی و اساسی که همه جوامع بشری داشتن
و کوشش هایی هم که برای از میان بردنش کردن از جمله کوششی که در اتحاد جماهیر شوروی شد یا
در مدت کوتاهی در آلمان نازی شد و یا بعدا در اسراییل شد همه با شکست روبرو شد و مشخص شد که
مسئله خانواده موضوعی نیست که کسی بتونه به این راحتی ها باهاش به نوع دیگری غیر از اونچه که
ممکن هست کنار بیاد. اما همونطور که میدونید خانواده تنوع بسیار داره. و تقریبا همه جوامع به نوعی و
به گونه های عجیب و غریبی خانواده رو داشتن . نکته ای که اهمیت داره بدونیم اینه که آنچه رو که من و
شما به عنوان خانواده و فامیل میشناسیم ، ای بسا فقط پنج-ده درصد تاریخ بشر رو در بر میگرفته و
گرچه ممکنه امروز نیمی از مردم دنیا مانند من و شما خانواده تشکیل میدن اما در گذشته این چنین
نبوده و ضمنن مطمئن هستیم که در طول تاریخ و با گذشت زمان تغییر بسیار پیدا میکنه بنابراین مطلبی
که مایل هستم خدمتتون عرض کنم این هست که اگر دگرگونی در ارتباطات خانوادگی میبینید هرگز این
باور و نظر رو نداشته باشید چون از نظر علمی درست نیست که خانواده در حال از میان رفتن است یا دیر
یا زود ما با یه جامعه ای روبرو میشیم که درش نظام خانواده یا family نیست. فقط خانواده خودش رو
مانند وسایل ارتباطی با گونه ای سازگار و هماهنگ و تطبیق میکنه که احتمالا فرد و یا جامعه به نوعی
اون رو انتظار دارن و میپسندن. هدف از بیان این مسئله این است که بسیاری از ما یه نگاهی داریم که
خانواده دورانش به سر آمده یا داره از پاشیده میشه. یه دلیلش هم این است که دو چیز دیگر رو که مرتبط
به خانواده هست رو با خانواده یکی میدونیم. یکی ازدواج است marriage . مجموعه اصول و قوانینی
است که جامعه وضع میکنه و اجازه میده مردم باهم روابط جنسی داشته باشن. ون به هم ریخته زیرا
مردم در شرایطی غیر از خانواده درگیر رابطه جنسی هستن.

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

دوم آنچه که به عنوان نظام خویشاوندی میشناختیم به هم ریخته. شما
میدونید ما هفت فرد یا گروه خانواده درجه یک داریم. پدر و مادر و خواهر و برادر . پسر و دختر و همسر.
سی و سه گروه خانواده درجه دو داریم. یعنی درجه یکِ درجه یک ما هستن. برادر شما درجه یکه همسر
یا پسرش درجه دو شماس. صدو پنجاه و دو گروه خانواده درجه سه داریم. یعنی درجه یکِ درجه دو
شماس. بنابراین ما صد و نود و دو گروه و فرد رو فقط خانواده درجه یک و دو سه داریم. و بنابراین در طول
تاریخ آنچه که اسمش خانواده بوده در حقیقت نظام خویشاوندی بوده. It’s a family and kinship . و به
همین جهت است که در بسیاری از موارد این خانواده بوده که به صورت قبیله ، clan ، در جاهای مختلف
کار میکرده . درسته . ازدواج به هم ریخته . نظام خویشاوندی به هم ریخته. نه تنها نظام خویشاوندی به
هم ریخته و تاثیر عمو و دایی و خاله و عمه کم شده ، پدر بزرگ و مادر بزرگ هم اهمیتشون کم شده و
حتی پدر و مادر هم کم شده. به طوری که مطالعات اخیر نشون میده که در امریکا تاثیری که در تربیت
بچه ها از جانب پدر و مادر هست تقریبا نزدیک ده یا یازده درصد حداکثر پانزده درصد است . و تاثیری که
خواهر و برادر ها روی هم دارن سی و سه درصد است. یعنی تاثیر خواهران و برادران روی همدیگه و
اینکه شما در این ترتیب تولد کجا قرار گرفتید birth order، کاملا در اینکه شما رو بسازه یا ویران کنه
نقشی داره. شما فقط کافی است اگر دو فرزند دارید جای اولی رو با دومی عوض کنید ، هفتاد هشتاد
درصد ویژگی های اساسی شخصیت هر دوی اونها عوض میشه. بنابراین بسیار مهمه که من وشما حتی
در چه خانواده ای بودیم و در کجا قرار داریم. فقط توجهتون رو به این نکته جلب میکنم که اگر شما فرزند
اولتون رو به خاطر بیارید این شما و هسرتون بودید که او رو تربیت کردید در حالی که وقتی فرزند دوم شما
متولد شده بیش از اونکه تحت تاثیر شما باشه حتی بعد از شش یا هشت ماهگی تحت تاثیر خواهر و
برادر بزرگترش بوده و اهمیت کمی حضور شما داشته. بنابراین آنچه که در دنیای امروز به مقدار زیادی به
هم ریخته مساله نظام خویشاوندی و ازدواجه. خانواده به صورتی که داره شکل و فرم میگیره یه
پدیده ایست که ابدا با مساله مرگ و نابودی روبرو نیست. بلکه داره به نوع کامل یا اگر بخوایم دقیقتر بگیم
تکمیل خودش نزدیک میشه و اون خانواده هسته ایست. ، nuclear family ،چیزیست که باهاتون صحبت دارم . یعنی خانواده ای که درش پدر و مادر هست و بچه ها . تمنا میکنم دقت کنید. پدر و مادر و بچه ها. همه غریبه ان. همه خارجی ان همه مهمونن. همه موقتی ان . همه حق ندارن و درست نیست که در کار این خانواده دخالت کنن. اگر محبتی
میکنن ، اگر کمکی میکنن ، اگر راهنمایی ای میکنن قرار این هست که همونجا بایسته دیگه حق کنترل و
دخالت و تجاوز و دستور و توصیه ندارن. ندارن. تنها در این خانواده یعنی خانواده هسته ای nuclear family هست که زن و مرد توانایی دوچیز رو پیدا میکنن. یکی خوشبختی happinessو یکی سلامت فیزیکی و روانی. Physical and
mental health . و بالاتر از اون تنها و تنها در خانواده ای که پدر و مادر به
عنوان اصل ئ اساس هستن و بچه ها رو تربیت میکنن و هیچ کس دیگری در کار پرورش و تعلیم تربیت
بچه ها دخالتی نداره ، فقط اینجا و فقط اینجاس که بچه سالم رو میشه بار آورد. و الا به مجردی که پدر
بزرگ و مادر بزرگ، عمه و دایی و خاله تو کار پرورش و تعلیم و تربیت بچه دخالت میکنن مساله و مشنل
به وجود میاد. درست که من و شما ممکنه وقت نداشته باشیم. درسته که من و شما ممکنه به خاطر
تحصیل یا کارمون یا مسایل و مشکلات روانی و اجتماعی مون نتونیم از فرزندانمون مواظبت و مراقب
کنیم. درست است که احتمالا ممکنه مادری یا پدری داشته باشیم که ممکنه فکر میگنیم احتمالا خوبند
برای بچه های ما و حتما هم چنین ان. و بچه ها هم سخت به اونها علاقه مندن. اما آسیب رو بچه ها
میخورن . امروز مطالعات علمی نشون میده که حتی در چهارده یا هجده ماه اول فقط و فقط یک نفره که
باید بچه رو تربیت کنه . حتی پدر قراره به مادر اگر کمک میکنه به این گونه باشه که از مادر مراقبت میکنه
و مادر از فرزند مراقبت میکنه. و یا اگر پدر کاری میکنه دقیقا، دقیقا همون کاری باشه که مادر میکنه نه
اینکه از خودش عقیده و نظری داشته باشه و کار دیگری بکنه .زیرا بزرگترین عامل سلامت روانی در
چهارده –هجده ماه اول کودک یکسانی است sameness و به همین جهت است که حضور و وجود دیگران
است که برخی از اوقات من و شما فکر میکنیم یه غنیمت است. غالبا نیست. سالم ترین بچه ، بچه
ایست که مادرش بزرگش کرده تو هجده سی ماه اول. و نه هیچ کس دیگه . این رو به این دلیل عرض
میکنم که چون بعدا باهاش کار دارم. به همین جهت است که ما امروز به دوتا نتیجه رسیدیم. یکی اینکه
خانواده ای میتونه زن و مرد خوشبخت و سالم رو در این دنیا داشته باشه که این خانواده ، خانواده
هسته ای باششه و بچه در چنین خانواده ای که پدر و مادر سه مشخصه دارن ، دوتا مهمه و یکی جزیی،
یکی مهربانن و یکی دانا و دوم امکانات دارن و اگر پدر و مادری هستن که دانایی و مهربانی دارم و امکانات
تکلیف کار روشنه . ما مشکل و مساله ای برای بچه ها نداریم. البته اگر محیط و شرایط اجتماعی مانند
شما در امریکا داشته باشیم که احتمالا از مزایایی برخورداریم. بنابراین میخوام توجهتون رو به این نکته
جلب کنم که من درباره شما ، و درباره امریکا و در سال 2009 صحبت میکنم . لطفا به ایران به بیست
سال قبل پنجاه سال قبل ، سیصد سال قبل برنگردید. و هرگز هم به منی که کمی کمی با مسایل
تاریخی و اجتماعی آشنا هستم نگید که یه روز اوضاع خوب بوده. پاسخ این هست که ما ده هزار ،دوازده
هزار سال تاریخ داریم . این تاریخ ننگ است و ننگ. شرم است و شرم. یک آدم سالم و یک بچه سالم به
هشت سالگی نرسیده. بنابراین از اون سیستم قبلی بیخودی دفاع نکنید.

دوتا نکته رو میخوام خدمتتون عرض کنم یکی اینکه من و شما در یک دوران همچنان خوبی هستیم که از
گذشته حتما بهتره و میتونه بهتر باشه و دوم فرصت اینو داریم که در آنچه که اسمش خانواده است و آنچه
که پرورش و تعلیم و تربیت کودکان است با توجه به آگاهی های که داریم بتونیم بهترین رو داشته باشیم.
با توجه به این مقدمات دیروز که نشستم اینهارو برای اولین بار بنویسم که پنجاه مورد شد . بیست و پنج
تا مربوط به بایدها و بیست و پنج تا نبایدها که باید ها رو اول میگم که کوتاهترن ولی نباید ها مساله
آفرین و مشکل ترند رو بعدا خدمتتون عرض میکنم، دلم میخواد شما به این کلایت توجه بفرمایید
2731
بایدها:
1- اولین مطلبی که اهمیت داره و به عنوان باید زندگی و باید زندگی زناشویی هست این است که مردم
دنیا دو نوع ان. یکی مردی که زنده هستن یعنی they are surviving که در طول تاریخ بوده و یکی
مردمانی که زندگی میکنن they have life . Living . تمنا میکنم یه نگاهی به خودتون و همسرتون
بکنین . و متوجه این مطلب باشید که من و شما به این دنیا اومدیم که زندگی کنیم. ما نیومدیم که زنده
باشیم. اینجا ما رو نیوردن نگه دارن ما از اینجا بریم. همون نگاهی که در طول تاریخ بوده که پدر و مادرا
میگفتن ما فقط بچه هامون میخوایم بزرگ کنیم . این دوتا معنی داشت که معنی اصلیش این بود که
نمیرن. این بود که در گذشته ها اگه یادتون باشه به یه بچه سه ساله هفت ساله که کار خوبی میکرد
شما بهش میگفتید انسالله پیر شی. و بچه ها امروز جا میخورن من برای چی پیر شم؟! ولی در گذشته
چون از ده تا بچه حتما هفت تاش قبل از پنج سالگی میمرده. این دعا که انشالله پیر شی معناش این
بوده که نمیری. یعنی مساله مرگ آنچنان جدی بوده که دعای ما ، دعای اصلی مردم در همه جوامع از
جمله در کشور ما این بوده که انشالله پیر شی . یعنی تو جز مرده هاش نباشی و زنده باشی. و دوم این
بچه در چهار ، هفت ، دوازده سالگی متاسفانه هنوز بقایاش باقی مونده مانند یه آدم بیست سی ساله
عمل کنه این همون چیزی است که بچه های دو سه ساله رو لباسایی میپوشونیم که نباید بپوشونیم.
انتظاراتی داریم که نباید داشته باشیم . و میدونیم یکی از بدترین کارهایی که من و شما تو زندگی
میتونیم بکنیم این هست که نذاریم کودکانمان کودکی کنن. امروز قاعده علمی رو می دونیم : هر
کودکی که در کودکی ، کودکی نکنه حتما در بزرگسالی کودکانه زندگی میکنه. و معلومه که من کاری که
در سه یا پنج و فهت سالگی می کردم وقتی امدم در سن سی پهل پنجاه سالگی کردم با خودش چه
گرفتاری ای داره. فقط ممکنه شکل و فرمش بزرگسالانه باشه ولی واقعیتش این هست که همچنان
کودکانه است. همچنان درست مانند کسی هستم که به دنبال شیرینی میگردم. یا کسی هستم که
میخوام کسی رو اذیت کنم. یا به دنبال این هستم که کسی من رو دوست داشته باشه و از من خوشش
بیاد. و تمام زندکی من میشه همین و غیر از این هم نیست. بنابراین مساله اولیه این است که من و
شما میخوایم زندگی کنیم یا زنده باشیم . متاسفانه ما از فرهنگی میایم که در بسیاری از موارد مساله
اصلی و اساسی زنده بودن است. و به همین جهت است که امروز بگذره . الحمدللله امسال هم گذشت.
این دو سه سال دیگه هم بگذره... حتی برخی از شما حرفتون این هست که بچه ها بزرگ بشن ، به یه
جایی برسن من اینو ولش میکنم میرم. یعنی فعلا هست. که خبر ندارید او هم همین فکر رو داره و
بنابراین اگر بهش بگید با خوشحالی همین الان ولتون میکنه برید. ولی خوب این هم خودش یکی از اون
بازی ها و بهانه هاست. و خوب ماجرای دیگه ای هم که برخی از اوقات به دنبالش میاد که میخوام برم
خودمو پیدا کنم . البته نمیدونم من کدوم گورش گم شده بودم که باید خودمو پیدا کنم. یا میخوام برم
خودم دیگه زندگی بکنم چون تا به حال من زندگی برای خودم نمیکردم و مقصود این است که حالا
میخوام همه کارهایی رو برای خودم و با خودم بکنم که نباید بکنم. چون مفهومش اینه. همین جا یه نکته
دیگه هم وجود داره. که به عنوان باید است.
من و شما در دنیایی هستیم که وقتی به این دنیا می آیم باید با آدما رابطه داشته باشیم. دو جور رابطه داریم. یکی رابطه مبتنی بر همکاری که میخوایم با هم همکار باشیم و دوستی و محبت است . و یکی رابطه مبتنی بر رقابت Competition and conflict ستیز. و به همین جهت است که شما باز نگاه کنید چگونه زندگی می کنید. بسیاری از شما همیشه به دنبال این هستید که مسایل رو به نوعی طرح کنید و حل کنید. طرح و حل مسایل. برخی از شما تمام مدت میخواید ببرید. فقط. به همین جهت است که برای اینکه ببرید ، ابندا تند هم میرید. یعنی منتظرید همسرتون از در بیاد تو . تا اومد تو : میخندی ، خیلی بهت خوش گذشته ، چرا که نه ، خوب و خوش بودی من بدبخت بگو که با این بچه ها پدرم دراومده . و بنابراین شما دفعه دیگه که میایید تصمیم میگیرید غمگین بیایید : چی شد ؟ مارو دیدی غمگین شدی، خوشحال نیستی اومدی خونه ، خوب برو همونجایی که شاد بودی.... خوب حالا بیا تو . حالا که اومدی بیا تو ....و شما هم به مجردی که میشینید چون تو همون حال جنگید: اینکه خیلی سرده یا اینکه خیلی گرمه. چرا انقدر زیاده. تو مگه فکر کردی من
چقدر میخورم. و بنابراین جنگ شروع میشه . آقایون تمام اشکالات و اختلافات رو میذارن پشت در اتاق
خواب خانم ها تمام اشکالات و اختلافات رو میارن وسط رختخواب. میگن مسایلمون رو حل میکنیم بعد به
هم نزدیک میشیم. خیلی خوب. شما میبینید یه کوهی اون بالاست که هیچ کاریش نمیشه کرد.
بسیاری از آدمهای خودخواه مخصوصا مردها در رابطه جنسی تازمانی که همسرشون ارضا نشده فکر
میکنن کارشون درست نیست.
علت اینکه این رو عرض میکنم این هست که برخی از شما در حالی که میخواید زنده باشید همیشه
دارید میجنگید. فقط میخواید زنده باشید و همیشه در حال جنگید. حتی وقتی که همه چیز خوبه.
شما اومدید که زندگی کنید و شما اومدید همکاری کنید. اگر میخواید زنده باشید و بجنگید زندگی رو
باختید. یعنی اولین باید زندگی این است که من میخوام خوب زندگی کنم. نمیخوام فقط زنده باشم .
بیخودی هم بازی در نیارید که مگر تمام عمر چندتا بهاره. هیچی . هفتاد هشتاد تنا بهاره. یا با یک چم
به هم زدن دنیا تمام میشه. این پرت و پلاها چیه؟! . این آدمها صد سال با هزار بدبختی دارن دست و پا
میزنن. اینها همون حرفهای آدمهایی است که نمیخوان زندگی کنن. They don’t want to live . فقط
میخوان زنده باشن. و اینجاست که میتونید به راحتی خودتون رو عوض کنید. من میخوام زندگی کنم و
میخوام خوب زندگی کنم. من نمیخوام فقط زنده باشم . و من برای این زندگی کردن میخوام همکاری
کنم. عشق بورزم و عشق بپذیرم. نمیخوام بجنگم. برای اینکه متاسفانه بسیاری از ما این حالت رو
داریم. برای اینکه این کار رو به درستی باید دومین چیزی که به عنوان باید هست
2- مساله شناخت خودمون و شناخت همسرست. وارد این بحث نمی خوام بشم که بسیاری از ما انسان و خودمون رو
نمیشناسیم . و چون وقتی که انسان و خودمون رو نمیشناسیم بسیار طبیعی است که طرف مقابلمون
رو هم نمی شناسیم. من میتونم شما رو به اندازه ای که خودم رو میشناسم بشناسم . و چون خودم
رو خیلی کم می شناسم ، شما رو هم نمیشناسم. فروید درست میگفت که انسان مث یخی است
توی آب ده درصدش بالاس نود درصدش پایینه که نه خودش و نه دگیران ازش خبر ندارن. ولی ما تو
دنیایی هستیم که به راحتی بر خلاف آنچه که فروید ، نه اینکه فکر نمیکرد ، او هم پیشنهادش رو داد. ما
حتی پنجاه درصد ضمیر نا آگاه خودمون رو میتونیم بشناسیم. من کاملا میتونم یه شناختی از خودم
داشته باشم. شناخت از خود هم دو معنا داره . یکی اینکه به چرایی رفتارم واقفم .چرا این کارو میکنم
چرا این کارو نمیکنم. مخصوصا چرا این کارو میکنم اون زمانی که نباید بکنم و چرا این کارو نمیکنم اون
زمانی که باید بکنم. و دوم شرایط حالات خودم و احساسات خودم. چرا این حال رو دارم چرا غمگین شدم
چرا عصبانی شدم. چرا؟ آیا این چرایی رو میدونیم. روزی که شما چرایی ، نه چه و چگونه what and how ، بلکه why چرایی حالتون رو ، احساسات و عواطف رو your feeling and emotions و چرایی
رفتارتون رو میدونید خودتون رو می شناسید. و این کار شدنی است . اصلا این بزرگترین کشف است.
هیچ کشفی در جهان به اندازه شناخت خود جالب و جاذب و پر از هیجان نیست و به همین جهت است
که کار روان درمانی و تراپی یکی از زیبا ترین کارهاست که نه تنها به مراجع بلکه به روانشناس فرصت این
رو میده که بتونه احساس خوبی داشته باشه و با یه کسی دست در دست هم برای شناخت خودشون
به هم دیگه و او به او که خودش شناخت فرد رو برای خودش داره بتونه پرواز کنه .به همین جهت است که
نه تو کار روان درمانی و تراپی که برخی از اوقات هشت ساعت و ده ساعت تو دفتر بودم و هم اکنون که
پشت خط رادیو یا تلویزیون ساعتها با دوستان صحبت میکنم حتی یک آن یک ثانیه نه احساس کردم
خسته ام و نه احساس کردم حوصله ام سر رفته و نه احساس کردم دلم میخواد برنامه مثلا تموم بشه یا
امروز برنامه نباشه. چرا؟ برای اینکه شما دارید با پیچیده ترین موجودی که حیرت انگیزه یه ارتباطی برقرار
میکنید. بعد از اینکه با سیزده هزار نفر رو ی خط رادیو و تی وی صحبت کردم امکان نداره یک روز بشه یه
کسی نیاد و یه مطلب تازه ای رو که من اصلا ازش خبر نداشتم درباره خودش و دیگری بیان نکنه که من
رو با یه جنبه تازه ای از انسان آشنا نکنه. انسان یه همچین پدیده پیچیده ایه. و بنابراین در حالیکه این
پیچیدگی رو داره خوشبختانه در اون رویه و سطح به راحتی میشه شناختش. آیا شما خودتون رو
میشناسید. یا نه . اگر خودتون رو نمیشناسید دیگری رو هم حتما نمیشناسید. بنابراین یه کوششی در
جهت شناخت خود و دیگریست. نه به خاطر اینکه این شناخت احتمالا فقط شناخته. نه . از این کار با
ارزش تر شادی آفرین تر لذت بخش تر، حتی اون حظ و کیف enjoyment رو به وجود آورن، خوشنودی و
خرسندیgratification رو به وجود آوردن جهان نیست . این کارو من بارها بارها در کار تراپی داشتم . خ.د
شما یا برخی از شما که علاقه مندید اگر فرصتی داشته باشید و دلایل منعی نداشته باشید که اون
خودش جای گفتگو داره چرا به این برنامه 2 ساعت گوش میدید در حالی که اصلا به شما مربوط نیست.
چرا ؟ برای اینکه به نوعی با روشن شدن زولیای تاریک یه آدم دیگه شما اون رو به گونه دیگه ای به
خودتون و عزیزان و اطرافیانتون مرتبط میکنید. بنابراین مساله شناخت خود و شناخت او اهمیت فوقالعاده
داره.
3- سومین مساله این است که من شما از راهرو و دالانی گذشتیم به اسم کودکی . که حتی یک نفر
حتی در این زمان در هیچ جای دنیا به هشت سالگی و هجده سالگی نرسیده که آسیب ندیده باشه. ما
هنوز این دانش رو به خاطر پیچیدگی وجود انسان که وارد بحثش نمیخوام بشم نداریم که یه بچه ای رو
که طبیعت و خدا سالم به ما میده به هشت سالگی و هجده سالگی برسونیم. ندایریم. تمام آدمایی که
به هشت سالگی و بعدا هجده سالگی میرسن درگیر چند یا چندین تصادف شدن و له و لورده و مچاله
ایم . برخی آسیب گمتر و برخی بیشتر دیدیم. و به بیان دیگه اون چیزی که اهمیت داره و دلم میخواد
بهش توجه کنیم این هست که هیچ کدوم از ما نیستیم که سالم به هشت و هجده رسیده باشیم.
نتیجه چیه؟ آسیبهای کودکی زندگی بزرگسالی من و شما رو خراب میکنه درست مانند مطلبی که به
دوستان دیروز عرض کردم . شما اینگونه تصور کنید که من و شما رو آوردن چهارتا شش تا میخ بزرگ تو
پامون کوببیدن و به من و شما گفتنراه برید. معلومه که تمام زندگی راه رفتن من ، ورزشی که میخوام
بکنم مهمونی رفتن من با موانعی روبروس. باورم کنین بسیاری از حوادث و اتفاقات کودکی دقیقا همین
میخهایی است که تو پای من و شماست. حوادث خیلی ساده که حتی سک بار اتفاق افتاده. ما در
خصوص کودکی میدونیم برخی از اوقات کاری که پدر و مادر یا اطرافیان یا اتفاقی که برای بچه مبافته در
هشت سال اول کودکی درست مانند یه تصادفه . شما اگر صد هزار مایل خوب رانندگی کرده باشید ، یک
متر خوب رانندگی نکنید میتونید کشته بشید یا بکشید یا کور بشید. بسیاری از اوقات یک حادثه ، یک
جمله ، یک حرف ، یک اتفاق در کودکی دقیقا فرزند من و شما رو و یا اگر پدر و مادر در حق من و شما
کردن من و شما رو از پا درمیاره. بنابراین من و شما چون همه آسیب دیدیم همه آسیب دیدم و به خاطر
این آسیبی که کم و بیش دیدیم همیشه زندگی بزرگسالی ما خراب میشه ، همیشه بدون استثنا خراب
میشه دوتا کار باید بکنیم : یکی باید کودکی رو به مرحله ای برسونیم که این زخمها رو مرحم روش
بذاریم . این شکستگیها رو از بین ببریم . این خون ریزی ها ی روانی رو متوقف کنیم. و امروز میدونمی که
همه اینها ممکنه. برای اینکه هرچه که در گذشته اتفاق افتاده هیج جا نیست مگر در مغز من و شما در
یک جای کوچکی و امروز دانش این رو داریم که این رو درستش کنیم. و دوم عقل و خرد گرایی است که
بعدا مبنای زندگی من و شما باشه rational mind and thinking بنابراین تکلیف کار بسیار مشخصه. من
و شما دو چیز رو باید درست کنیم یکی کودکی رو و یکی حضور و جود عقل رو که ضرورت داره که بعدا اون
رو در خودمون به وجود بیاریم که بحث دیگریست. بنابراین شما نمیتونین ، نمیتونین درگیر یه زندگی
خانوادگی خوب بشید اگر کودکی و مسایل کودکی رو حل نکنید. یک حادثه کوچکی که بین شما و پدر و
مادرتون اتفاق افتاده یک اتفاقی که بین شما و خواهر و برادرتون اتفاق افتاده تمام زندگی شما رو عوض
میکنه . برادری خواهری رو در یه شرایطی تو تنگنا قرار میده و اذیتش میکنه، یکبار ، شما به عنوان یه
دختر پنج ساله یا هفت ساله یک تصمیم ابدی میگرید که مردها همه بدن ، همه متجاوزن ، همه تو رو
بالاخره در یه تنگنایی میذارن و دمار از روزگار تو در میارن. این رو به عنوان یه اصل به عنوان یه حقیقت به
عنوان یه واقعیت تو ذهن شما به عنوان conclusion یه نتیجه گیری قطعی نهایی تو ذهن میگذاره .
درست مثل اینکه شما یکبار با کبریت دستتون رو بسوزونن بچه کوچولو دیگه نزدیک کبریت نمیشه .
بنابراین برخی از اوقات یک حادثه کوچک که به نظر من و شما اصلا مهم نیامده من و شما رو به هم
ریخته . چه برسه به اینکه ده و صد و ده هزار تاش اتفاق افتاده. بنابراین من و شما باید ، باید دردها و
آسیبهای کودکی رو پیدا کنیم و اونها رو حل کنیم . و الا میریم زندگی خودمون رو هسرمون رو بچه هامون
رو خراب میکنیم. خراب میکنیم . هیچ استثنایی نداره . هیچ شوخی ای نداره . هیچ میانبری نداره . هیچ
شما آدم مختلف و متفاوتی نیستید. قاعره قطعی است که وجود داره . پس بنابراین چاره ای نداریم به
عنوان موضوع شماره سه که مسایل و مشکلات کودکی مون رو حل کنیم.
4- : پایان دادن و بستن به همه روابط گذشته اس. ببینید شما دو جور رابطه داشتید. یکی رابطه ای
که با پدر داشتید مادر داشتید خواهر و برارد داشتید ، پدر و مادرتون با هم داشتن و شما یه تصمیمایی
در خصوص روابط انسانی گرفتید . خوب اینها به عنوان مسایل کودکی باید حل بشه . دوم شما به هر
حال بسیاری تون حتی از سنین کم حتی از شش هفت سالگی یه گرایشها و تمایلات احساسی و
عاطفی نسبت به بچه های همجنستون مثل پسر با پسر یا دختر با دختر که تو اون سنا پیدا میشه و
بعدا با جنس مخالف داشتید. ولی بعد از یه مدتی بسیاری از شما درگیر یه روابط احساسی و عاطفی
بودید. روابط جنسی بودید . ازدواج کردید و چیزی از این قبیل. شما میدونید که ما قراره این روابط رو در
دنیای امروز درست مانند یه جسد مرده ببریم و خاک کنیم. یادتون باشه ما عزیزمون وقتی که میمیره
میبریم خاکش میکنیم. ما نمیتونیم حوادث و اتفاقات گذشته.. ازدواج قبلی . دوستی و روابط قیلی یا
عشق و عاشقی ها رو همیجوری به بهانه های بیمار گونه برداریم و با خودمون ببریم. این روابط باید
تموم بشه . این جسد ها همه باید خاک بشن. این همون چیزیست که من تو عشق و ازدواج به دوستان
توصیه میکنم که مبادا عکسها و یادگاریهارو نگه داری. این پرت و پلا ها که این خاطرات منه . این گذشته
منه اینها نشانه بیماریه. خاطرات همین که تو مغزت داری بسه. حالا برای خودت چرا این ور اون ور میبری.
یه چیز دیگه هم که وجود داره اینه که تنها قرار نیست اینا رو خاک کنی و تنها قرار نیست راجه بش خرف
بزنی. مبادا مبادا دوستیتون رو بعد از رابطه احساسی و عاطفی یا جنسی یا ازدواج با کسی ادامه بدید .
no friendship after relationship . هیچ کسی قرار نیست با ex اش از هر قبیل دوستی اش رو ادامه
بده . بازی در نیارید که من فقط سالی یک دفعه تلفن میکنم تولدش را تبریک بگم . بیخودد میکنید. چرا .
برای چی یه همچین کاری میخواید بکنید. یا فقط از خبر از هم میگیریم. بیخود . علتش این هست که
حضور و وجود این آدمها همیشه یک چاهه برای افتادن شما تو اون گرفتاری . همیشه . اگر به شما بگم
صدها موردش رو داشتم ، به همین جهت است که با این استحکام پاش ایستادم که no friendship after relationship که چگونه یه زندگی که مخصوصا یه آدمی با یه کسی دوست بوده رابطه داشته به
خاطر یه برگشت و بازگشت چگونه به هم ریخته و از هم پاشیده . به بیان دیگه من و شما وقتی این
پرونده ها بسته اس ، بسته است. امروز تو کنفرانس سینگل پرنت هم عرض کردم که ابدا اگر شما با یه
نفر ازدواج کردید و ازش بچه دارید با این آدم هم هرگز دوست نمیشید. هرگز دوستتون نخواهد بود. نه
خونه شما میاد نه خونه اش میرید نه رابطه ای داری. با هم دوستانه رفتار میکنید به خاطر بچه ها .
دوستانه متمدنانه friendly به صورتی که آداب و ادب اجازه میده با هم برخورد میکنید اما دلیل نداره که
حتی به بهانه بچه ها که حالا ما دوست همی ایم . با هم میریم و میایم . برخی از اوقات شبها میاد
اینجا . ....
بنابراین یک باید زندگی این است که پرونده گذشته بسته است. شما در حقیقت مثل آدمی هستید که
یه لباس رو از تنتون در میارید میرید دوش میگیرید و لباس دیگه ای تنتون میکنید. نمیایید یه لباس تنتون
کنید بعد یه لباس دیگه هم روش تنتون کنید. نمیکنید . این داستان دقیقا همینه. چه برسه به اینکه اگر
جز وجودتونه که قراره بیرون بیاندازید و برید دنبال کارتون. بنابراین خاک کردن گذشته است و قطع رابطه با
گذشته . و لطفا هم مثال نزنید که مثلا اون خدا بیامرز یا اون یا این چنین و چنان بود . و بعد هم یکی از
حرفهایی که بسیار بسیار خطرناکه : که تو هم داری مث اون میشی. اونم همینجوری بود. اون موقع
است که کار خیلی خرابه. خیـــــــلی خرابه. بنابراین باید زندگی شما بستن همه پرونده های گذشته
است. تمام. شما با گذشته تون مرتبطید، امیدوارم نباشید . تو ذهنتونه ، بیخوده. و قرار نیست تو
زندگیتون باشه.
5- : ما متاسفانه مانند بسیاری از مردم دنیا به دلیل برخورد غلطی که همیشه با ما شده و می
شه متاسفانه معتقدیم که انسان کالا و شئ است. به همین جهت است که حتی در خانواده های ما
اگر مثلا اگر شما میرفتید خواستگاری دختر دوم میگفتن نه. ما دختر دوم رو که نمیدیم . فعلا دختر اول تو
ویترینه . و این برای فروشه. این بره. بعد از اینکه این رفت ، گناه داره، بعد دختر دوم. هرچی شما میگفتی
باباجان من اولی رو نمیخوام من دومی رو میخوام، میگفتن نه . اولی رو شما بگیری خیلیم بهتره. هرکی
امتحان کرده تعریف کرده. بنابراین تکلیف کار مشخصه. یعنی شما خیلی راحت و آسوده میتونین با
آدمهایی روبرو بشین که فرضشون بر اینه که انسان شئ است. We are commodity. We are goods .
به همین جهت است که پدر و مادرهامونم از کودکی حرف میزنن. این یه ذره کوتاس. این یه ذره هوشش
کمه. این یه مقدار سفیده. این یه مقدار سیاهه. حتی برخی از اوقات به دخترشون حرفشون این هست
که دخترم قربونت برم تو درست رو بخون . خواهرت خوب خوشگله اون میره ولی تو بهتره درس بخونی .
یعنی اقلا یه چیزی داشته باشی ما روی تو بذاریم ردت کنیم بره. به همین جهت است ما در ایران ، البته
حرف بد و غلطی بود، استادها یه جمله ای داشتن : دخترها دو نوع اند. یا خوشگلن یا دانشجو . برای
اینکه اگه خوشگل بودن معمولا دیگه با دانشگاه نمیرسیدن. قبلا تو زایشگاه بودن. بنابراین یادتون باشه
ما شئ نیستیم. بنابراین ناراحت نشید یک چروک پیدا شده. یا مثلا یه موی سپید یا یه چیز دیگه یا مثلا
یه دفعه سنتون میره سی یا چهل. یعنی این از اون گرفتاریهای عجیب و غریبه. شما روزی با این مسایل و
موضوعات یا نگاه برخورد میکنید که شی و کالایید. یه کالای مثلا شکسته . یه کالای مصرف شده. این
همون چیزیست که برخی از اوقات در فرهنگ ما وجود داره که شما اگه ازدواج کردید جدا شدید خوب
دیگه ... خوب ااا جدا شده...خوب دیگه ، یعنی این فعلا نصفش رفته. تازه خبر ندارید که اصلا این نصف
نداشته. ولی نگاهی که تو این زمینه وجود داره متاسفانه بسیار ویرانگره. بنابراین از این نگاه در بیایید که
شما شی اید و اگر خودتون رو شی و کالا نمیدونید به دیگری هم به عنوان شی و کالا نگاه نکنید. به
همین جهت است که شما اینو تو مادرها برخی از اوقات میبینید. من خودم تو ارتباط با بچه ها میبینم .
یعنی برخی از اوقات پسر من میاد کنار من . یعنی صبح اومده خسته است از بازی اومده بوی عرق میده.
اصلا برای من فرقی نمیکنه. حتی برخی از اوقات به سابقه گذشته میرم دماغمو میذارم دم دهن پسر
کوچکم برای اینکه همیشه یه بویی داشت یا سرش رو مثلا میگن تو ببعی منی . مدتی میشینم تو
رختخواب. حتی او خوابه بالای سرش. برای اینکه یاد اون ایام است. حالا سنشم خیلی بزرگ شده
برخی از اوقاتم اصلا خودش میاد تو بغل من همین کارو میکنه. ولی مساله اصلی و اساسی این هست
که برای شما چه فرقی میکنه. اگر شما خودتون رو انسان میدونید و شخص نه شی و کالا، بسیاری از
ما اینجوری نیستیم. به مساله به عنوان کالا نگاه میکنیم. این همون چیزیست که متاسفانه برخی از
اوقات چون به انسان به صورت کالا نگاه میکنیم. اون احمق ابله بیشعوری که شش تا بچه داره سه تاشم
retarded (عقب افتاده) است، حالا میره هشت تا بچه دیگه هم میاره در حالی که نه شوهر داره و نه کار. چرا ؟ برای
اینکه مساله مساله کالاست. و هرگز فکر نمیکنه که من دارم یه انسانی رو به این دنیا میارم . من برای
خودم میتونم تصمیم بگیرم اما من برای هیچ کس دیگه نمیتونم تصمیم بگیرم. من یه موجودی رو بیارم به
این دنیا که چی کار دارم میکنم. به همین جهت است که من همه جا با مساله اینکه شما میخواهید
بچه بیارید یا حتی هر آدمی به هر شکل و فرمی موافقم مشروط به اینکه شما به من نشون بدید که اون
بچه بعدا با مساله و مشکل روبرو نشه . بنابراین نگاهتون رو از خودتون به عنوان شی و کالا و او به عنوان
شئ و کالا بردارید. به همین جهت است که برخی از اوقات شما پیام هایی که میدید یا پیامهایی که او
میگیره چیه؟ مثلا چاق شدی یا لاغر شدی. مثل اینکه حالا با چاق شدن یا لاغر شدن دیگه این کالا به
هم ریخته. تعجب هم نکینید غالب اوقات خود شما ممکنه از چاق یا لاغر شدنش خوشحال بشید اما
چون مد نیست ،اونجا مساله است. یعنی عزیزم من تو رو یه ذره با یه لایه گوشت و دمبه و چربی و اینا
دوس دارم اما چه کار کنم این مجله های یه مقدار فمینیست یه مقدار شگ پسندانه استخونی راه
انداختن میگن زیبایی اینه. بنابراین بیا برو لاغر شو به خاطر دیگران . خود من تپل مپل دوس دارم اما گور
پدر من. مجله رو مواظب باش. یعنی اونه که مهمه. به همین جهت است که شما میبینید یه عده ای یه
کوششی برای چاق شدن و لاغر شدن دارن اصلا بیمارگونه که حالا فعلا جنبش لاغری. به طوری که یه
مقدار استخوان دارن حرکت میکنن و همیشه عرض کردم سگها دنبال اینها میرن برای اینکه سگها
فکرشون این هست که اگر این اسکلته ریخت خوب یه استخون حسابی میتنم بخورم. ما البته قیافه
هامون گربه پسنده. گربه ها دنبال ما راه میافتن چرب و چیلی. همچین میتونن یه آبگوشت حسابی از
توش دربیارن. حالا اینها وقتی است که شما تمام مدت نگاهتون به صورت کالاس به خودتون . با سنتون
مساله دارید . این همون چیزیست که امیدوارم به کسی برنخوره . چون دخترا همشه زیر این فشار بودن
که تو رو بالاخره باید بیان بپذیرن و انتخاب کنن و تو باید بری تو میترین بشینی و منتظر بشی، به همین
جهت است که خانمها راجع به سنشون حساسن. بنابراین شما بسیاری از خانم ها رو میبینید که
همیشه سه چهار پنج سال با سنشون مساله دارن. یعنی وقتی که سی سالشونه میگن بیست و
هفت . وقتی چهل سالشونه میگن سی و شش. خوب قربونتون برم تو اگر وقتی سی سالته میگی
بیست و هفت خوب قرار بوده وقتی بیست و هفت باشی خوشحال باشی. چرا اون موقع میگفتی
بیست و چهار . چه ضرورتی داره آخه یه جا اقلا بگو ما اینجا راضی ایم. ما همینجا میمونیم . الان هفت
ساله بیست و هفت موندیم. قبوله ولی اینکه عوض میشی چی. حالا شما نگاه کنید آیا واقعا مساله
شما مساله سنتونه. در بیایید از این ماجرا که همسر شما برای شما شی و کالاس. نیست . بنابراین
وقتی خاطر او را آسوده کنید راحت میشه . ولی اگر او دایما یه احساسی داشته باشه که شی و کالاس
تمام مدت باید مواظب باشه که آقا کالای ما هنوز تو بازار خریدار داره یا نه و این همون چیزیست که
بسیاری از آقایون کمتر و خانومها بیشتر تو هر مهمونی که میرن میخوان اول مطمئن بشن که هنوز
خریدار دارن یا نه . جوری راه میرن و توجه میکنن تا مطمئن بشن چند نفر بهشون توجه میکنن بعد
خاطرشون آسوده میشه که خوب الحمدالله هنوز تو بازار ما تو بورسیم. و مشتری داریم. یعنی اونها نگاه
فقط کالاییه. به همین جهت است که این خانم که انقدر چراغ میده برف پاک کن میده وقتی برید نزدیکش
بگید سلام علیکم میگه ببخشید مزاحم نشید من از اوناش نیستم. از کدوماش. خوب نیستی دیگه برای
اینکه ما یه چیزی فکر کردیم. ولی ازاوناش نیستی. بنابراین مواظب باشید اون نگاه خطرناکه. به بچه هام
همینطور. برای اینکه متاسفانه به مجردی که بچه ها رو از آنچه که هستند به عنوان یه انسان درشون
آوردین که پسر شماست دختر شماست عزیز شماست عشق شماست و تبدیل شد به اینکه کوتاهی
بلندی کم هوشی باهوشی . a گرفتی b گرفتی .بچه بعد از یه مدتی متوجه میشه که من کالا ام. و
وقتی که به اینجا رسید کارش تموم است. برای اینکه اونوقت حالا به عنوان کالا چه کار میتونه بکنه
2738
6- مساله این است که همسر شما برای شما باید هدف باشه ، نه وسیله.
متاسفانه ما در دوره ای زندگی میکنیم که بسیاری از ما وقتی که به این دنیا میایم متوجه میشیم که ما
وسیله بودیم. یعنی یه بهانه بودیم. من رو مادرم آورده برای اینکه خاله ام یا عمه ام توصیه کرده. به خاطر
منه که مادرم با پدرم مونده. بابای ما به خاطر منه که داره دایما جون میکنه. بنابراین من کم کم متوجه
میشم I’m a vehicle . I’m not a goal من هدف نیستم تو زندگی من وسیله ام. بنابراین خیلی راحت و
آسوده بعدا تبدیل میشم که خوب حالا که من وسیله هستم پس بیام یه کی سواری بدم یا به تعبیری از
کی سواری بگیریم. بنابراین برخی از اوقات شما مثلا تو ازدواج راه میافتید که من دنبال یه کسی میگردم
که این کارهارو برای من بکنه . یعنی چی. یعنی من دنبال یه خرِ سواری میگردم. به همین جهت است
که شما اخیرا میگید من میرم ایران و اونجا کسانی که میخوان بیان امریکا و دنبال ویزا هستند رو
میارم . یعن من میشم ویزا. کسی با من کاری نداره . من تبدیل میشم به هواپیمای پرواز که او رو از
اینجا بیارم اینجا . اون آدم میخواد بیاد امریکا پس من وسیله ام . و تعجب هم نکنید این موارد از ده تاش حتما نه
تاش بعد از اینکه درس و مدرسه و ویزاشون درست شد میرن دنبال کارشون. علتش این نیست که توطئه
کردن ها. علتش این هست که از آدمها به عنوان وسیله به عنوان اتوموبیل استفاده میکنن. یا این نگاه
وحشتناکه که من زن بگیرم یا شوهر کنم به خاطر بچه . من که نمیخواستم ازدواج کنم. من چون بچه
دوست داشتم رفتم ازدواج کردم . بنابراین شما نمیتونید برید با یه کسی ازدواج کنید به خاطر اینکه بخوایید درستون رو بخونید. مگر اینکه این ماجرای خواندن درس شما در حقیقت بودن شماییست که او این بودن رو میخواد . نه اینکه شما
چون درستون رو نخوندید یا امریکا نتونستید بیایید یا دنبال بچه میگردید یا میخوایید فقط یه کسی باشه
که از شما مواظبت و مراقبت کنه دنبال کسی میگردید. شما در این صورت آدمها براتون وسیله اند. آدمها
برای رفع احتیاجتون هستن. بنابراین اگر یه کس دیگه پیدا بشه که احتیاج شما رو برآورده کنه میرید سراغ
او. اگر این آدم نتونه احتیاجات شما رو برآورده کنه ولش میکنید . اگر شما این احتیاجات رو نداشته
باشید با او کاری ندارید. من با تو ازدواج کردم برای اینکه بیام امریکا براینکه بتونم درسم رو بخونم برای
اینکه بتونم بچه هامو داشته باشم. حالا برو. میخوای بری برو . نکنید. چون این کار بسیار
خطرناکه . شما فکر میکنید از آدمها دارید استفاده میکنید. خبر ندارید این شمایید که ازتون استفاده و
سواستفاده شده. بنابراین شماره شش این هست که همسرتون برای شما هدف هست نه وسیله.
شماره 7- : شما در دنیایی زندگی میکنید که صد در صد شما و وجود شما و تعهد شما متعلق است به
عشقتون ، به ازدواجتون و به خانوادتون. ازدواج نود و نه درصدی ما نداریم. اگر شما راجع به ازدواج صحبت
میکنید یه ازدواج صد درصد است. ازدواج صد درصد هم یعنی پنج جز وجود شما در پنج جز وجود اون آدم
است. یعنی تنها شکلی که انسان رو به سلامتی و خوشبختی میرسونه زن و شوهری است که اینگونه
اند. اینکه من خانواده ام برام مطرح ان. کارم برام مهمه. مدرسه ام برام مهمه. اینها در حقیقت جدا شدن
است و دیر یا زود این سیستم در دنیای امروز از هم پاشیده میشه. سیستمی که توی هم گره
نخورده و اجزایش همدیگه رو نگه نمیدارن تا زمانی که هست بد است و غلط، و وقتی هم به هم میریزه
شما رو بیشتر از هم میپاشونه. بنابراین ما تو دنیایی هستیم که صد درصد تعهد رو میخوایم. متاسفانه
بسیاری از ما در حالی که ازدواج کردیم هنوز فکر آدمهای دیگه رو داریم. من حتی به طعنه میگم برخی از
ما شب عروسی در حالی که داریم با عروس و داماد میرقصیم نگاه میکنیم : اونم بد نیستا ، اون یکیو oh
God . نه نه این هنوز بهتره پس با این زندگی میکنم. یا مادرمون میگه اگه اونو گرفته
بودی بهتر بود یا دخترم اون خواستگار دکتره ت، مریض بود ولی دکتر بودا ! این سالمه ولی دکتر نیست.
بنابراین تو رابطه وقتی قرار میگیرید تو ازدواج وقتی هستید hundred percent it’s one. شما نمیتونید
پشت فرمون که میشینید بگید من هر صد دقیقه ای که رانندگی میکنم یک دقیقه هم چشمم رو میبندم.
خبر بد براتون دارم . دیر یا زود سر از قبرستون در میارید. شوخی هم نداریم. عشق دنیای امروز ، ازدواج
دنیای امروز صد درصد تعهد میخواد. به همین جهت است که در تحلیل نهایی شما وقتی که با یک
کسی ازدواج میکنید اگر زنید همه مردها و اگر مردید همه زنها ی دنیا برای شما تمام ان. تموم شد و
رفت . نه اینکه ما ازدواج کردیم ولی خوب هنوز پایین و بالا و چپ و راست و همه جا حواسمون هست.

شماره 8- : شما قراره حس و احساسی رو که راجع به همسرتون دارید رو کوشش کنید حس کنید و
احساس کنید. حتی میدونید امروز میگن وقتی شما به یک کسی که دوستش دارید و براتون معنی داره نگاه میکنید، اگر پنج تا ده دقیقه به چشمش نگاه کنید کاملا حال متفاوت و منقلبی پیدا میکنید، بهش نگاه میکنید و شروع میکنید اون حس و احساس رو در خودتون به وجود آوردن. یعنی اون حرارت رو و اون حال رو . بنابراین شما قراره اون حس و احساس رو مخصوصا اون زمانی که همسرتون رو آنگونه که هست به خاطر حرفی که میزنه ، به خاطر کاری که میکنه ، به خاطر
احساس خوبی که نسبت به شما داره که حالا میتونه به خاطر رنگی باشه یا شرایطی باشه یا حالی باشه یا لبخندی
باشه ، شما قراره این حال رو حس کنید . ولی مهمترش ابراز مختلف و متفاوتشه. شما قراره این حس و احساس رو ابراز کنید . به گونه های مختلف . زبونی هست . با نوازش هست . با نگاه هست . با ستایشش هست . حتی با تلفن کردن از دفتر که یادت باشه کسی اینجا تو رو دوست داره و فقط همین . حتی فرستادن یه کارت به همون خونه خودتون. که باز میکنه از شماست یه نامه ای اومده. گذاشتن یادداشتی رو میز و رفتن . یه چیزی رو مثلا روی آینه نوشتن. یعنی احساس و
عشقی است که اون زمانی که حس میکنید ابرازش کنید. خانم ها تو این زمینه خیلی خوبن . آقایون
قربونشون برم وحشتناک بدن. چون از هفت هفتگی تو شکم مادر وقتی تستسترون به مغز مبارکشون
میخوره یه تکه هایی قاطی پاطی میشه و عقب افتاده میشن و این ادامه داره . به همین جهت است که
مردها غالب اوقات اولا نمیفهمن چی رو حس و احساس میکنن . شما به یه مرد بگید چته ؟ میگه
ناراحتم . چه جوری؟ میگه آخه ناراحتم! ناراحتم. غمگینی ، خشمگینی ، ناراحتی ؟ ناراحتم. مضطربی؟
ناراحتم. یا وقتی خوشحاله . حالم خوبه . چیه؟ شادی ؟ امیدواری؟ خوبم دیگه ولم کن . تازه اگر بگه !
یعنی میخوام بگم سرش نمیشه! من بارها شده تو کار روان درمانی و تراپی به دوستانی که میومدن میگفتم الان به
من بگید الان شما چه احساسی دارید؟ یه مدتی آقا به من نگاه میکرد... آخرش خیلی لطف میکردن
میگفتم خوب در خدمتتون هستیم. یا برخی از اوقات وقتی به آقایی میگفتم آیا به زنت میگی که دوستش داری؟ میگفت : خوب آقای دکتر میدونه! از کجا میدونه ؟ آقا سی ساله مث سگ ما داریم می دویم . گفتم پس بنابراین باید فکر کنه همه سگهای خیابون هم اونو دوست دارن!!! تو مث سگ میدوی اونم مث خر کار میکنه خوب عجب خانواده خری و سگی ای شما دارید . یعنی چی ؟ پس این زبونت چرا نمیگه ؟ خوب آقای دکتر ما اهل این لوس بازیها نیستیم. ! لوس بازی؟! چطور شد اون اوایل که میخواستی گولش بزنی لوس بازی نبود ؟! تازه لوس که نبود هیچی ، لیسشم میزدی . حالا
چی شد ؟ یعنی اینها از کجا در اومد. من شده بارها تو کار تراپی گفتم همین الان به زنت بگو دوستت
دارم . بگو . آقای دکتر میگم . میریم خونه میگم . همین الان بگو . آقای دکتر آخه جلو شما که نمیشه . نگفتم که
کاری بکن . گفتم حرف بزن. من به تو میگم فقط بگو . باورم کنید برخی از اوقات میدونید به من چی
میگفت؟ آقای دکتر میتونم به انگلیسی بگم؟!!! چون I love you خیلی راحته . کشکی میشه گفت . love you. love you . ولی عاشقتم دوستت دارم نه .
یه خانمی سر کلاس به من گفت که من بیست و هشت ساله با شوهرم ازدواج کردم . به شوهرم گفتم که 28 ساله با تو ازدواج کردم اقلا یه دفعه بگو منو دوستم داری . گفت ببین خانم . بیست و هشت سال قبل گفتم دوست دارم . اگه نظرم عوض شده بود بهت میگفتم! .احتیاجی نداره بگم .
شماره 9 : شما قراره با همسرتون راحت و آسوده باشید . حرفتون رو بزنید . تمنا میکنم گوش به این
پرت و پلاهای گرفتار بیمارگونه ندید. بهتون هم برنخوره ها : دروغ مصلحت آمیز یا میگید :آخه آدم یه حرفهایی رو
نمیتونه بزنه !
چرا همه حرفها رو میشه زد و شما حق ندارید برای دیگران تصمیم بگیرید . شما قراره
حقیقت رو بگید . شما وقتی هزار دفعه قراره حقیقت رو بگید سه دفعه پنج دفعه هم دردسر درست
میکنه بکنه. ولی نهصد و نود و پنج دفعه اش درست و خوب بوده و در عین حال صد تا بیماری دیگه هم درست
نمیکنه. تو جوامعی که آدمها حق دارن دروغ بگن ، غیبت و تهمت و افترا و بازی و تظاهر تعارف و فریب و
دروغ و همه کوفت و زهر مارهای دیگه هم دور و برش میاد . بنابراین مساله این هست که من حقیقت رو
میگم و باهاش هم آسوده و راحت هستم. برای اینکه بعدا میشه براش کاری کرد . یا درستش کرد یا
حلش کرد . دلیلی نداره شما با پنهان کاری بخواین کار دست خودتون بدید . یعنی من و شما قرار هست
که صمیمانه صادقانه حرفمون رو بزنیم و این آغاز کاره. تو زندگیتون راحت و آسوده باشید. همینجا این
نکته رو عرض کنم همیشه تمام و کمال حقیقت رو به همسرتون بگید . مثلا : شما از اداره اومدید . بعد مادرتون
بهتون زنگ زده و رفتید یه سری به مادرتون زدید. میرسید خونه . همسرتون میگه کجا
بودی ؟ سر کار ! نه میدونم سر کار بودی . بعد از کار کجا بودی؟ تو راه !خوب میدونم تو راه بودی. خوب
چه خبر بود؟ ترافیک بود . خوب میدونم ترافیک بود . شما میدونید دنبال چیه . تازه جالبش اینه که او به
دلیل سیستمایی که داره، قبلا با مادرتون درباره اینکه اون رو دیدید صحبت هم کرده . اصلا مادر شما برای
اینکه حرصش رو در بیاره زنگی زده به اون و گفته الان پسرم اومد اینجا من رو دید . اما شما که خبر ندارید . شما
از ماجرای زنها خبر ندارید که چه میکنن. شما آقای ساده ی هالویی هستید .
قربونتون برم به مجرد اینکه رسیدید بگید رفتم یه سری به مادرم زدم . خلاص. تو ترافیک بودم . سر کار بودم .
ول کنید این بازیها رو . شما میدونید دنبال چی هستید. مثل اینکه من به این آقا
برگردم بگم که لطفا یه پنج دلار از اون جیبتون به من بدید. بگه ندارم . بعد من ببینم از تو کیفشون بیست
دلار در میارن . میگم من که به شما گفتم پنج دلار از جیبتون بدین. میگه فلانی شما گفتید تو جیبتون
نگفتید تو کیفتون . من پول میخوام . تو جیبه تو کیفه تو بغله تو بانک . تو ماشینه .بالاخره میگم پول به من
بده . بازی برای چی در میاری. به شما میگه پریشب کجا بودی؟ میگی پریشب هیچ جا . چون پس
پریشب بوده که جایی بودید.اما شما میدونید که دنبال پس پریشبه. قربونتون،بگید نه اشتباه نکن تو راجع به پس پریشب
میخوای بدونی . فلان جا بودم . بازی رو متوقف کنید. نترسید . بذارید اگه چیزی میخواد خراب بشه الان بشه .
بیخودی هم نگید حالا سر شبه نمیخوام ناراحت بشه . اون ناراحت هست . نگید بیخودی نمیخوام
آخر هفته را خراب کنم . بذارید خراب بشه . یعنی چی . تمام و کمال حقیقت رو از اول تا آخرش ، اون
چیزی که اون دنبالشه ، چون میدونین دنبال اینه که رفتی خونه مادرت یا نه . پس همون اول بدون اینکه هیچ حرف
دیگه ای راستشو بگید که: رفتم خونه مامانم . تمام . شما اینجاست که
اعتماد و اطمینان رو بر میانگیزید و بازی در نمیارید . بسیاری از آدمها وقتی که اینگونه باشون حرف بزنی
کار درسته و الا بغیر از این گرفتاریست.
شماره 10 : خواسته ها و احتیاجاتتون رو لطفا بگید . قربونتون برم مشخص بگید من گرسنه ام . من
خسته ام . من میخوام بخوابم . من این فیلمو دوس ندارم . من میخوام برم فلان جا. خواسته تون ،
احتیاجتون رو مشخص بگید . بیخودی نگید او خودش باید بفهمه. قربونتون برم این اگر میفهمید که با
شما ازدواج نمیکرد. کجای کارید . نمیفهمه . بهش بگید. بازی در نیارید . بسیاری از اوقات دوستانی بودن
تو کار تراپی. زن یا شوهرشون رو آوردن پهلو من که فلانی من اینو میارمش شما لطفا اینو درستش
کنید. میگفتم قربونتون برم این اولن درست شدنی نیست . بعد از اون این چون خرابه و خره مونده . این
اگر خوب بشه میره . اینو درستش نکن . این همینجوری بذار باشه. اگر میخوای راحت باشی بذار
همینجوری بمونه . بنابراین تو زندگیتون خواسته تون رو مشخص معین بگید. حتی در رابطه جنسی .
یقه اش رو بگیرید همین امشب بهش بگید . نه اینکه هی دور خودتون بچرخید بگید والا خوش به حال اونایی که ... یا دیروز یه
فیلمی میدیدم . یا دکتر هلاکویی تو رادیو گفت که دو یا سه دفعه رابطه جنسی در هفته لازمه. خواسته
تون رو مشخص و معین بگید ، بازی در نیارید . مانور هم نکنید ها . چوان برخی از شما مانور میکنید .
میچرخید میگردید . دلیلی نداره . مشخص . روشن کنید . دوستانی که با من هستن میدونن. به من اگه
بگید غذا میخواید : بله . چایی میخوای : بله. احتیاجتون رو خواسته تون رو مشخص و معین بفرمایید و
اصلا نگرانش نباشید.
شماره 11 : مسئولیت تمام و کمال زندگی رو باید بپذیرید. ببینید وقتی که زن و شوهر با هم ازدواج
میکنند ، مسئولیت ها نصف نمیشه . کارها ممکنه نصف بشه یا تقسیم بشه که بعدا بهش میرسم .
ولی مسئولیت مال هر دوی شماست . این نکته مهمه . صد درصد و صد در صد
مسئولیت زندگی مال خود شماست. مسئولیت ها نصف نمیشه. مثل اینکه فرض بفرمایید از مدرسه برای بچه چهار ساله تون تلفن کنن که پسر
چهارساله ات که قرار بوده ساعت سه برش دارن الان سه و نیم است داره گریه میکنه دم مدرسه. شما
بگید که نوبت همسرم بود برش داره. میاد حتما . یا بهش بگید . زنگ بزنید به اون !!! شما اولین حرفتون
این هست که بذارید من با پسرم صحبت کنم و دلداری و امیدواری میدید که پسرم قربونت برم من دارم میام بعد
میریم بستنی میخوریم . که او خوشحال و راحت بشه که من دارم میام و بعد هم التماس به اون آدم که
خواهش ازتون میکنم که پهلوی پسرم باشید من دارم میام . هر کاری هم دارید میکنید میذارید زمین و میرید سراغ پسرتون.
شما نمیتونید درباره مسئولیت حتی صحبت کنید که امروز نوبت من نبود .مگه ما نوبت داریم . تو زندگی
زناشویی صد درصد مسئولیت مال شماست. جالب اینه که من رو خط رادیو خانم دکتری تشریف آوردن
که من اصلا باورم نمیشد. برگشته میگه آقای دکتر من ازدواج کردم ولی شوهر من خرجی نمیده . خرجی
نمیده!!! شما درآمد دارید؟ بله . چقدر؟ خیلی . او الان چه میکنه ؟ الان کار نداره ! خرجی بده؟!!! یعنی
شما هنوز نگاه کنید . ما دکتر شدیم ولی هنوز تو عصر حجریم. مساله مسئولیت چیزی نیست که مال اونه
مال من نیست. بنابراین صد درصد شما مسئول هستید.
شماره 12 : همه ما نقاط ضعف داریم . همه ما . همه ما یه جامون عیب و ایراد داره . همه ما
اینجامون یه خالی است . اونجامون یه کجی ایه . سر مساله درس مشکل داریم . سر مدرکمون داریم .
سر مادر دیوونه مون داریم . سر لاغریمون داریم . سر دایی خلمون داریم . هیچ کسی نیست که یه
عالمه نقطه ضعف نداشته باشه. وظیفه مسئولیت شما اینه که از جنبه های ظریف، لطیف ، حساس ،
آسیب پذیر و شکننده همسرتون "شما" مواظبت و مراقبت کنید. مبادا هرگز به روی خودتون بیارید راجع
به اون خال اش یا راجع به پدر و یا مادر دیوانه اش. دو: به مجردی هم که در یک مهمونی بحث هست
راجع به مدرک تحصیلی و شما میدونید همسرتون اینجا اذیت میشه شما با زیرکی و زرنگی باید موضوع
رو عوض کنید. یعنی شما وظیفه محافظت و مراقبت از همسرتون را دارید. شما "باید" و باید مواظبت و مراقبت کنید . شما
میدونید همسرتون حساسه نسبت به سنش. نه اینکه درسته یا غلطه. اصلن بحث اون نیست. شما باید
تمام نیروتون رو به کار ببرید که از این حساسیت که فعلا و همچنان وجود داره شما مواظبت و مراقبت
کنید. حالا درست نگاه کنید. تو جامعه ما اگر همسر ما یه اشکالی داره، نقطه ضعف میافته دست ما و تمام.
ولش هم نمیکنیم. مامان دیوونه . تپلی. قلقلی. و به حساب خودمون فکر میکنیم که چقدر هم
باهوشیم و چقدر هم ماشالله خوشمزه ایم . نیستید . حال به هم خوردنی هستید. چون من انقدر آدمها
رو دیدم که در خلوت و تنهایی تو کار تراپی تمام حرفشون این بوده که فلانی، ما تو هر مهمونی که میریم
بالاخره همسرم یه جوری من رو جلوی بقیه خراب میکنه . یه چیزی میگه که میدونه من روش حساسم. یه
مساله ای رو مطرح میکنه که منو آتش میزنه. حتی شما میدونید بالاتر از اون : شما حق ندارید . شما
حق ندارید هیچ وقت همسرتون رو جلو هیچ کسی ازش انتقاد کنید . سر هیچ چیزی . شما حق ندارید
هیچ وقت همسرتون رو جلو هیچ کسی تصحیحش کنید. همسرتون برمیگرده میگه پاریس پایتخت لندنه.
به شما چه مربوطه ؟ شاید شده باشه ! اولا اگر شما درباره آقایون میگید که اشکال کار آقایون این است
که وقتی که پنج تا مرد هستن معمولا هیچ کس حرف نمیزنه و تازه اگه یکیشون حرف بزنه اون چهارتا
گوش نمیدن .! بنابراین اگر از شوهرتون پرسیدید شما مردها چی میگفتید؟ و گفت : هیچی. باورش کنید.
با شما خانم ها متفاوته که اگر پنج تا هستید حتما یه پنج تاتون دارید با هم حرف میزنید هر پنج تاتون هم
میفهمید همه چی گفتن. مردها ندارن این توانایی رو . وقتی که حرف میزنن گوش نمیدن. بنابراین وقتی
که همسرتون برگشت گفت که پاریس پایتخت لندنه . اولا کسی گوش نداد دوم اونایی که گوش دادن
نفهمیدن . سوم اونایی که فهمیدن میدونن اشتباه شد . چهارم اونایی هم که فکر کردن این نمیدونه ول
کردن. شما چه میگید؟! من اصلا نمیفهمم شما برای چی همسرتون رو تصحیح میکنید.؟!!! . نخیر آقا، نخیر
خانم اشتباه نکنید اینجوری ائله میشه بله میشه . شما باید خفه شید!!علتش که اینو میگم من تو مهمونی ها دیدم همینجوری هاج و واج
موندم بیست تا آدم نشستن، بعد شما دارید تصحیحش میکنید . به شما چه مربوطه. که این خره داره اینکارو میکنه یااین حرفو میگه اما من نیستم .
قربونت برم زنشی شوهرشی،کارت خرابتره. تو زیر و روی این خری . بنابراین رها کنید این بازی را که من
یه مسئولیتی در جهت تصحیح دارم . حتی در خصوص بچه ها تونم همینه. من یادمه پسر بزرگ من توی
مهمونی بودیم یه صحبتی کرد شاید سه سالش بود گفت یه چیزی رو میخوام برفوشم . خوشبختانه
هیچ کس هم چیزی نگفت . خوب منم به روی خودم اصلا نمیاوردم. توی هفته بعد ده پونزده تا موضوع
پیدا کردم که بهش گفتم اینو باید بفروشیم اون رو باید بفروشیم. یادم موند برای اینکه مواظبش بودم اما اصلا تصحیحش نکردم . یک
ماه بعد داشت یه چیزی میگفت که گفت بفروشم . تموم شد رفت . هرگز نفهمید که اشتباه کرده . هرگز .
برای اینکه من هرگز تصحیحش نمیکردم . حتی اگه خودش هم با من تنها بود من هیچ وقت تصحیحش نمیکردم. ما
قرار نیست تو دنیا به مردم بگیم عیب و ایرادشون چیه . ما اگر فکر میکنیم یه چیزی غلطه یه راهی داره
برای اینکه اون چیزی که غلطه رو یه جوری که حتی او خودش نفهمه غلطه بهش درستش رو بفهمونیم
تموم شد و رفت و حالا شما بسیاری تون تو مهمونی ها هستید همسرتون داره یه چیزی رو تعریف میکنه.
: تعریف نکن تو خرابش میکنی حالا بذار من بگم . انگار مثلا یه مدال بزرگی داره این کار . بنابراین تو
زندگی شما وظیفه تون مواظبت و مراقبت از زمینه های ظریف و لطیف و حساس همسرتون است.
شماره 13 : مساله گفتگو و ارتباط است . شما میدونید میان دو نفر که زن و شوهرند و همیدیگه رو
دوست دارند فرض و اساس این هست که اون چیزی که اسمش صمیمیت است یعنی Intimacy در آنچه
اسمش communication یا ارتباط هست خودشو نشون میده . یعنی ارتباطی که مبتنی بر صمیمیت است
معناش اینه که اولا من هرچه را حس میکنم و احساس میکنم و باور دارم و عقیده و نظرمه اول میگم ،
بعد درباره اش فکر میکنم . بعد تصمیم میگیرم که توش تجدید نظری بکنم یا تغییرش بدم . روزی که شما
اول باید فکر بکنید و بعدا حرف بزنید معناش این هست که با آدمی که در ارتباط هستید صمیمی
نیستید . صمیمیت شرطش اینه که من اول حرف میزنم بعدا خودم متوجه میشم اشتباهه . اشکال داره .
گرفتاری داره . به همین جهت است که در Intimacy یا صمیمیت که در گفتگوی میان زن و شوهر هست
کسی نمیخواد چیزی رو ثابت کنه . هیچ کس نمیخواد ثابت کنه که باهوشه . هیچ کس نمیخواد ثابت
بکنه که دیگری نادانه . هیچ کس نمیخواد در گفتگو از خودش دفاع کنه. هیچ کس نمیخواد در گفتگو به
دیگری حمله کنه. هیچ کس حالت حمایتی وprotectiveبه خودش نمیگیره . هیچ پشیمانی در بیان
مطالب نداره . علتش هم این است که آنچه رو که حس و احساس کرده بیان کرده. و بعدا چون میتونه
آنچه رو که بیان کرده عقیده اشه نظرشه مخالف باشه و متفاوت باشه درست مانند دیگری که اون عقیده
و نظر رو نداره میتونه عوض بشه . بنابراین تمنا میکنم دقت کنید . یه گرفتاری که در بسیاری از فرهنگ
ها از جمله فرهنگ ما هست اینه که ما تصورمون بر این هست که باور من و اعتقاد من خودِ منه .
نظرمون این هست که حرف من خود منه. حرف من حرفه که من یاد گرفتم و میگم . عقیده و نظری که
ابراز میکنم از دیگران گرفتم به شما میگم روزی هم که متوجه شدم عیب داره ایراد داره،معناش
اینه که یک کس دیگه اشتباه کرده و منم اشتباه اون رو متوجه نشدم و به عنوان عقیده درست
خودم بیان کردم . ولی وقتی متوجه اشتباهش شدم برش میگردونم . چون ما راهی غیر از این نداریم . اگر
کسی هستیم که اگر حرفی رو زدید بعدا باید پاش بایستید، حالتون بده و نشون دهنده آسیبتونه . این
نشانه کله شقی و یک دندگی شماست . که فکر میکنید اگر قبول کردید حرفتون درست نیست یا
اشتباهه یا احتمالا در این مورد مناسب نیست پس شما یه عیب و ایرادی دارید . اصلن. به هیچ وجه . اینها با هیچ
واقعیتی نمیخونه . شما در زمانهای مختلف عقاید و نظریات متفاوتی داشتید و دارید . و با توجه به شرایط
و وضعیتی که پیدا میشه حرفی میزنید. و بنابراین مهمش این هست که بعد از اینکه حرفتون رو زدید اماده
باشید که اون نظر رو یا اون حرف رو واقع بینانه و صمیمانه زیر سوال ببرید و اگر احتمالا اشکالی داره
عوضش کنید . بنابراین در گفتگوی صمیمانه، آدم حرف میزنه بعدا فکر میکنه و در گفتگوی غیر صمیمانه آدم
اول فکر میکنه بعد حرف میزنه و به همین جهت است که برخی از شما حرفتون این هست که من در
ارتباط این آدم مساله و مشکلم این هست که به نوعی و به گونه ای مثل اینکه روی به اصطلاح پوست
تخم مرغ دارم راه میرم . بنابراین باید مواظب باشم والا یه چیزی خراب میشه میشکنه و به هم میریزه .
خوب در اینجا مساله یک چیز دیگری است یعنی من مشکل و مساله و گرفتاریم موضوع در حقیقت
صمیمیت و دوستی است که بین ما نیست . یعنی اون friendship اون محبت اون صمیمیت اون دوستی
اون عشق وجود نداره و بنابراین من در communication هم گیرم و گرفتار. ممکنه برخی از اوقات در بیان
مسایل یه جنبه تدریجی رو براش قایل باشید . ولی این بسیار متفاوته برای اینکه من وشما
احتمالا فکر میکنیم مطلب رو میتونیم عوض کنیم. بنابراین گفتگویی که مفید و موثره اینه که اول حرف
میزنیم و بعدا راجع بهش فکر میکنیم. و این انتظاری است که تو زندگی زناشویی هست . بنابراین هرگز ،
هرگز شما نمیتونید و حق ندارید به همسرتون بگید : تو اینو گفتی. خوب اینو گفتم و بعد نظرم رو عوض کردم . اینو گفتم و
خودم متوجه اشتباهم شدم . من این رو بارها عرض کردم . من خیلی ازا وقات روی خط رادیو و تلویزیون
حرفهایی شنیدم بسیار غلط، بسیار بی معنی، بسیار بی پایه و اساس و کاملا به اون آدم هم حمله
کردم . اما بعد از یه مدتی که بهش نگاه کردم دیدم پنج سال قبل پانزده سال قبل خودم هم همین افکار و
عقاید رو داشتم . متوجه شدم که مادر من فوت کرد با همین افکار و عقاید . چطور بود که من خوب بودم
مادرم خوب بودم . شما حالا عیب و ایراد دارید . بنابراین شما حرف میزنید برای اینکه حرفی بزنید و
بنابراین مهمش اینه که بعد از اینکه حرف رو زدید حاضر هستید واقع بینانه بهش برگردید و نظرتون رو
عوض کنید یا نه . بنابراین هیچ کس رو نمیشه آویزونش کرد که تو هفته قبل هفت سال قبل هفده سال
قبل اینو گفتی . گفتم که گفتم . بیخود این بازی رو در نیارید . یعنی ابدا این مساله درست نیست . اگر
آدمی که هفت سال قبل یا هفده سال قبل یه حرفی زده ، امروز هم این حرفو میزنه شما امروز بحث
دارید . اگر هفت سال قبل و هفده سال قبل گفته که گفته . چون گرفتاری تو زندگی اون وقتی پیدا میشه
که من و شما بیایم آدمها رو در یه زمانی به خاطر کار یه زمان دیگه و حرفی و یه عقیده ای بخوایم زیر
سوال ببریم . همه ماها یه روزی بچه بودیم . یه روز قنداقمون رو خیس میکردیم یه روز جلو مهمونا کار بد
میکردیم . حالا که مادر ما نمیتونه ما رو آویزن کنه که تو سه ماهگی چهارماهگی چه خاکی به سر اونا
کردی. خوب کردم که کردم . تمنا میکنم اینو دقت کنید. روزی که همسرتون یه حرفی زده بعدا عقیده و
نظرش رو عوض کرده موضوع تموم شده است. روزی که شما بخواهید برگردید سر اون حرف شما دارید
استفاده و سوء استفاده میکنید . و شما صمیمی و صادق و خوب و مهربان و سازنده نیستید . او حرفی
زده بعد هم برمیگرده میگه اشتباه کردم . یا مطلب رو به صورت دیگه ای مطرح میکنه . به همین جهت
است که آدمها رو آویزون حرفهاشون باورهاشون اعتقاداتشون به خاطر گذشته نمیشه کرد. این رفتار تو محیط اجتماعی به
دلیل آسیبی که میزنه ممکنه در مواردی صادق نباشه . تازه همونم شامل اصل مرور زمان
میشه و یه قاعده های اونجا وجود داره . اما در خصوص حرف و گفتگویی که انسان آزاده ، بر فرض که
گفتنش هر اندازه هم آزار دهنده و آسیب زننده هم بوده او را به عنوان چیزی که قطعی و نهاییه نگیرید .
مگر اینکه دنبال بازی یا بهانه ای میگردید که اون قصه دیگریست و با صمیمیت هیچ ارتباطی نداره.
شماره 14 : مساله فرآیند تصمیم گیری . یعنی پروسه decision making است . تو خونه شما در هر
زمینه ای قراره با هم یه گفتگویی داشته باشید . مثلا درباره بچه ها، من و تو اینجوری تصمیم میگیریم .
مثلا من و شما درباره پول اینگونه قراری میذاریم . یه مثال عرض میکنم : شما به همسرتون میگید تا
پنجاه دلار هر وقت دلت خاست خرج کن . به منم هیچ ارتباطی نداره . بین پنجاه دلار تا دویست دلار لطفا
بعدا به من بگو . یعنی همسرتون به شما میگه 150 دلار خرج فلان چیز کردم.ولی دویست و یک دلار به
بعد اول ما با هم صحبت میکنیم و بعدا اون پول رو خرج میکنیم و هیچ کس بدون اینکه به دیگری بگه این
کارو نمیکنه . این پروسه تصمیم گیریتونه . تا پنجاه دلار تکلیف روشنه . بین پنجاه تا دویست مشخصه و
بعد از دویست هم تکلیف روشنه . شما هیچ وقت نمیتونید به یک کسی بگید که یا تو باید جواب به من
بدی یا برای چی داری از من میپرسی . یا این پولها مال منه . اینجوری نیست . در خصوص بچه ها هم
همینطوره . شما نمیتونید برگردید بگید که این بچه منم هست . یا تو چی میدونی . یا تو
اصلن چه خبری داری . نکنید این کارو . پروسه تصمیم گیری معناش اینه که دوتا آدم اول سوال رو ،
Question، موضوع رو issue ، مساله و مشکل رو problem or difficulty رو اول مطرح میکنن . بعد از اون یک
نوع در حقیقت افکار و عقایدشون رو یه brain storm ( نظر یا عقیده ناگهانی ، حمله عصبی) خواهند داشت که حرفها و صحبتهاشون رو میزنن .
بعد از اینکه حرفهای و صحبتها رو شنیدن به سمت یه جهتی گرایش پیدا میکنن . بعد از اون گفتگوشون
رو در مسیر یه تصمیمی میبرن و بعدا تصمیمشون رو اجرا میکنن. فرض کنین که یه فرصتی دارین یه ذره
خسته هستین . تو سفر دوست داری، منم سفر دوست دارم . یه امکانات مالی هم داریم . در حد هزار یا
دوهزار دلار شاید بتونیم یه خرجی بکنیم و خوب حالا کجا میتونیم بریم. نه اینکه یه کسی برای دیگری
تصمیم بگیره یا یه کسی خیلی راحت بدون هیچ گفت و شنودی جواب بده نه من موافق نیستم یا
مخالفم . شما نمیتونید این کارو بکنید . ما تو دنیایی هستیم که در چهارچوب روابطمون قراره ابتدا راجع
به موضوعمون صحبت کنیم بدون اینکه هیچ نظری داشته باشیم . یعنی ما اول حرف رو میزنیم بعد شروع
میکنیم به تدریج و باهم به یه نتیجه ای رسیدن . اینجاست که دوتا آدم رو به هم نزدیک میکنه . چون
پروسه تصمیم گیریه که دوتا آدم رو درست مانند ریل قطاری میاره که همیشه کنار همن درحالی که
جدا بودن خودشون رو میتونن تجربه کنن. در حالی که اگر یکی برای دیگری تصمیم بگیره همیشه یه
آدمی احساس میکنه حتی اگر اون تصمیم درست بوده ،چون اون یکی آدم گرفته، ای بسا امتیازش و افتخارش
از آن اونه و این آدم آگاه و ناآگاه در مسیر اون کار شکنی میکنه. بنابراین درست مساله اینه که موضوعها
رو ابتدا به اینصورت که : خوب چی کار بکنیم این شنبه و یکشنبه؟ یا چی میخوای بخوری ؟. حتی مسایلی از
این قبیل . من همیشه خاطرم هست وقتی ما یا من و برادرهام کوچولو بودیم مادر ما تصمیم برای غذای
ما میگرفت . خوب این حتما غلطه. بنابراین ما وقتی از مدرسه می آمدیم اولین حرفمون این بود که چی
داریم؟ پدر منم یه آدمی بود که وقتی می اومد میگفت خانم چی داریم و اون بدبخت هم مثل ما حقی
نداشت تو اون خونه . این مادر ما تصمیم میگرفت . مادر ما برای خودش یه تصمیمی گرفته بود که از کجا
آمده بود نمیدونم . یکی از اونا این بود که نمیشه یه غذا رو در هفته چند بار خورد. دوم اینکه باید یه
غذایی که هیچ کس دوست نداره رو حتما خورد . بنابراین خودش بدش می اومد پدرم بدش می اومد ما
هم بدمون می اومد ولی ما باید تاس کباب میخوردیم . بنابراین لغت
تاس ، منو قبلا به خاطر تاس کباب اذیتم میکرد حالا به خاطر تاسی سرم. ولی ولم نکرده و من اصلن
حالم به هم میخوره وقتی که این کلمه رو میشنوم. ولی وقتی که به مادرمون میگفتیم که چرا ما
نمیتونیم دو روز مثلا عدس پلو داشته باشیم می گفت مگه آدم میتونه هر روز هر روز یه چیزی بخوره؟!
جوابش امروز از نظر علمی اینه که : بله . شما هر روز تصمیم میگیرید امروز باید چی بخورید . شما
نمیتونید بگید دیروز چون پیتزا خوردم و پیتزا رو به غذای دیگه ترجیح میدم ولی دیگه نباید بخورم . ترجیح
شماست که تعیین کننده چیزی است که شما میخواهید . نه برنامه دیروز و پریروز. بنابراین بچه صبح بلند
میشه میگه همبرگر میخوام . بگیرید بدید دستش . نگید آدم صبح که همبرگر نمیخوره! چرا میخوره. تویی که آدم
نیستی نمیخوری . ما آدمها میخوریم . بنابراین تو زندگی سر این مسایل تصمیم هایی که میگرید یه پایه
و مایه ای باید داشته باشه . عرض من این نیست که اصولی رعایت نمیشه ولی این اصول رو تو گفتگو
میتونید داشته باشید . نه اینکه یه سیستمی درست کنید که یکی تصمیم میگیره و دیگری دنبالش
میره . یادتون باشه دوتا عیب داره . اولش اینه که همیشه توش خشم و غم و نگرانیه، هم برای اون کسی که
فرمان میبره و هم اون کسی که فرمان میده . دومش همیشه همیشه همیشه حتی وقتی که شما
بهترین تصمیم رو میگرید نارضایتی است . همیشه . ولی سومین چیزی که در خصوص بچه ها و
همسرتون وجود داره به تدریج او رو از کار میندازید و در نتیجه بدترین خیانتی که شما به همسرتون و به
ویژه بچه هاتون میتونید بکنید اینه که اونها رو از کار بندازید . یعنی هی براشون شما تصمیم بگیرید . پدر
و مادری که برای بچه تصمیم میگیرن ، بعد از یه مدتی بچه میگیره میشینه میگه یکی دیگه برای من
تصمیم بگیره و بعد صرف نظر از اینکه خودش خالیه ، عیب و ایرادش اینه که بعدا یکی تو زندگیش پیدا
میشه که حالا کنترلش رو به دست میگیره و آخر کار میبینه که تمام عمرش از هر چیزی که دور و برش
بوده ناراحت و ناراضی بوده . برای اینکه او رو از کار انداختیم و فکر میکرده خودش از عهده این کار بر نمیاد
و این گرفتاریست . بنابراین تو پروسه تصمیم گیری مخصوصا در موارد کوچک درست عکسش عمل کنید . شما
میتونید به یه دختر دوازده سالتون یا پسر دوازده سیزده ساله تون بگید پسرم دخترم من میخوام برم
کراوات یا بلوز بخرم . من نظر تو رو میخوام پاشوبیا با هم بریم . لطفا به من بگو چی کار کنم . شما میدونید
برخی از اوقات یه همچین حرفی و اینکه بعدا ببره و برای شما بگه بابا این کراوات رو بخر یا مامان این بلوز
رو بخر و شما هم بعدا این رو بپوشید یا بزنید و بعد هم بهش افتخار بکنید برخی از اوقات تمام ذهن این
بچه رو درباره ارزش و اهمیتش عوض میکنه . یک بار ، یک بار . تا اینکه یه جوری مثلا با بچه ها عمل
کنین که اصلن اینها موضوع اونها نیست . بنابراین پروسه تصمیم گیری در حقیقت اون مشارکتی است که
سبب میشه بعدا هم زمینه ای از نظر اجتماعی داشته باشه . یه جامعه ای مثل ما به همین جهت است
که در همکاری مسئله و مشکل داریم و بعدا مسایل و مشکلات مربوط به سطح سیاسی و دموکراسی داریم . برای اینکه ما اصلن با
این مفهوم در کودکی آشنا نشدیم . تو خونه سه تا چیزی که قراره موج بزنه : محبت ، حرمت و مشورت . و چیزی که تو نظام اجتماعی است عدالت و واقعیت و آزادی است . این شش تا چیزی است که
در خانه و بیرون وقتی که مکمل هم بشن میتونه زندگی ها رو بهشت کنه . بنابراین بسیار مهمه که رو
این زمینه راه نیافتید و تصمیم بگیرید . نگیرید . پدرید تصمیم ها از آن شما نیست . مادرید تصمیم ها از
آن شما نیست . نیست . این تصمیم گیری در بسیاری از موارد حتی تکرار میکنم اگر درست و دقیق هم
باشه ،بد و غلط و خطرناکه . بچه ها فرصتی بهتر از این پیدا نمیکنن که از طریق کوشش و خطا و از طریق
دیدن نتیجه و پیامد کار و تصمیمشون، به تدریج هم مسئولیت انتخاب رو قبول کنن و هم با واقعیت های زندگی آشنا بشن .
بنابراین حتی بچه ها رو برخی از اوقات جای خودتون بذارید . یعنی به پسر و دخترتون بگید قربونتون برم
تو بشو مامان . تو بشو بابا. من میشم دخترت یا پسرت. شما میدونید این riverse roll بسیار ی از
اوقات بچه ها رو اصلن با یه دنیایی روبرو میکنه و حتی خودشون و رابطه شون رو بیشتر و بهتر با شما
میفهمن. پسرتون /دخترتون اومده میگه پول بده یا اومده به شما میگه من میخوام برم خونه دوستم
بخوابم و شما به دلایلی باهاش مساله دارید . بهش میگید که پسرم/دخترم پاشو بشین اینور من
میشینم اونجا . من حالا میشم پسر و دختر . تو هم میشی پدر و مادر. من دارم با تو حرف میزنم . حالا
میگید مامان من میخوام برم خونه دوستم بخوابم . حالا تو به عنوان مامان جواب منو بده . حتی اولش
ممکنه مسخرگی دربیاره . بگه خیلی خوب پاشو برو . بهش بگید اوکی . خیلی خوب . باورم کنید برای
بار دوم و سوم میگه صبر کن . نه اینجا من پدر و مادرش رو نمیشناسم . فکر نمیکنم خوب باشه تو بری.
تو برو ولی من شب میام میارمت.. یه دفعه میبینید دختر شما که اگر بهش میگفتید نمیتونه بره احساس
میکرد خیلی عجیبه و بهش اطمینان ندارید و همه دخترها عادی ان و حالا او غیر عادیه . حالا یه دفعه متوجه میشه
که نه . اگر او هم مادر بود و پدر بود احتمالا به دخترش اجازه این کار رو نمیداد. بنابراین بسیار مهمه که
من و شما مساله تصمیم گیری رو بدونیم .
6- مساله این است که همسر شما برای شما باید هدف باشه ، نه وسیله.
متاسفانه ما در دوره ای زندگی میکنیم که بسیاری از ما وقتی که به این دنیا میایم متوجه میشیم که ما
وسیله بودیم. یعنی یه بهانه بودیم. من رو مادرم آورده برای اینکه خاله ام یا عمه ام توصیه کرده. به خاطر
منه که مادرم با پدرم مونده. بابای ما به خاطر منه که داره دایما جون میکنه. بنابراین من کم کم متوجه
میشم I’m a vehicle . I’m not a goal من هدف نیستم تو زندگی من وسیله ام. بنابراین خیلی راحت و
آسوده بعدا تبدیل میشم که خوب حالا که من وسیله هستم پس بیام یه کی سواری بدم یا به تعبیری از
کی سواری بگیریم. بنابراین برخی از اوقات شما مثلا تو ازدواج راه میافتید که من دنبال یه کسی میگردم
که این کارهارو برای من بکنه . یعنی چی. یعنی من دنبال یه خرِ سواری میگردم. به همین جهت است
که شما اخیرا میگید من میرم ایران و اونجا کسانی که میخوان بیان امریکا و دنبال ویزا هستند رو
میارم . یعن من میشم ویزا. کسی با من کاری نداره . من تبدیل میشم به هواپیمای پرواز که او رو از
اینجا بیارم اینجا . اون آدم میخواد بیاد امریکا پس من وسیله ام . و تعجب هم نکنید این موارد از ده تاش حتما نه
تاش بعد از اینکه درس و مدرسه و ویزاشون درست شد میرن دنبال کارشون. علتش این نیست که توطئه
کردن ها. علتش این هست که از آدمها به عنوان وسیله به عنوان اتوموبیل استفاده میکنن. یا این نگاه
وحشتناکه که من زن بگیرم یا شوهر کنم به خاطر بچه . من که نمیخواستم ازدواج کنم. من چون بچه
دوست داشتم رفتم ازدواج کردم . بنابراین شما نمیتونید برید با یه کسی ازدواج کنید به خاطر اینکه بخوایید درستون رو بخونید. مگر اینکه این ماجرای خواندن درس شما در حقیقت بودن شماییست که او این بودن رو میخواد . نه اینکه شما
چون درستون رو نخوندید یا امریکا نتونستید بیایید یا دنبال بچه میگردید یا میخوایید فقط یه کسی باشه
که از شما مواظبت و مراقبت کنه دنبال کسی میگردید. شما در این صورت آدمها براتون وسیله اند. آدمها
برای رفع احتیاجتون هستن. بنابراین اگر یه کس دیگه پیدا بشه که احتیاج شما رو برآورده کنه میرید سراغ
او. اگر این آدم نتونه احتیاجات شما رو برآورده کنه ولش میکنید . اگر شما این احتیاجات رو نداشته
باشید با او کاری ندارید. من با تو ازدواج کردم برای اینکه بیام امریکا براینکه بتونم درسم رو بخونم برای
اینکه بتونم بچه هامو داشته باشم. حالا برو. میخوای بری برو . نکنید. چون این کار بسیار
خطرناکه . شما فکر میکنید از آدمها دارید استفاده میکنید. خبر ندارید این شمایید که ازتون استفاده و
سواستفاده شده. بنابراین شماره شش این هست که همسرتون برای شما هدف هست نه وسیله.
شماره 7- : شما در دنیایی زندگی میکنید که صد در صد شما و وجود شما و تعهد شما متعلق است به
عشقتون ، به ازدواجتون و به خانوادتون. ازدواج نود و نه درصدی ما نداریم. اگر شما راجع به ازدواج صحبت
میکنید یه ازدواج صد درصد است. ازدواج صد درصد هم یعنی پنج جز وجود شما در پنج جز وجود اون آدم
است. یعنی تنها شکلی که انسان رو به سلامتی و خوشبختی میرسونه زن و شوهری است که اینگونه
اند. اینکه من خانواده ام برام مطرح ان. کارم برام مهمه. مدرسه ام برام مهمه. اینها در حقیقت جدا شدن
است و دیر یا زود این سیستم در دنیای امروز از هم پاشیده میشه. سیستمی که توی هم گره
نخورده و اجزایش همدیگه رو نگه نمیدارن تا زمانی که هست بد است و غلط، و وقتی هم به هم میریزه
شما رو بیشتر از هم میپاشونه. بنابراین ما تو دنیایی هستیم که صد درصد تعهد رو میخوایم. متاسفانه
بسیاری از ما در حالی که ازدواج کردیم هنوز فکر آدمهای دیگه رو داریم. من حتی به طعنه میگم برخی از
ما شب عروسی در حالی که داریم با عروس و داماد میرقصیم نگاه میکنیم : اونم بد نیستا ، اون یکیو oh
God . نه نه این هنوز بهتره پس با این زندگی میکنم. یا مادرمون میگه اگه اونو گرفته
بودی بهتر بود یا دخترم اون خواستگار دکتره ت، مریض بود ولی دکتر بودا ! این سالمه ولی دکتر نیست.
بنابراین تو رابطه وقتی قرار میگیرید تو ازدواج وقتی هستید hundred percent it’s one. شما نمیتونید
پشت فرمون که میشینید بگید من هر صد دقیقه ای که رانندگی میکنم یک دقیقه هم چشمم رو میبندم.
خبر بد براتون دارم . دیر یا زود سر از قبرستون در میارید. شوخی هم نداریم. عشق دنیای امروز ، ازدواج
دنیای امروز صد درصد تعهد میخواد. به همین جهت است که در تحلیل نهایی شما وقتی که با یک
کسی ازدواج میکنید اگر زنید همه مردها و اگر مردید همه زنها ی دنیا برای شما تمام ان. تموم شد و
رفت . نه اینکه ما ازدواج کردیم ولی خوب هنوز پایین و بالا و چپ و راست و همه جا حواسمون هست.

شماره 8- : شما قراره حس و احساسی رو که راجع به همسرتون دارید رو کوشش کنید حس کنید و
احساس کنید. حتی میدونید امروز میگن وقتی شما به یک کسی که دوستش دارید و براتون معنی داره نگاه میکنید، اگر پنج تا ده دقیقه به چشمش نگاه کنید کاملا حال متفاوت و منقلبی پیدا میکنید، بهش نگاه میکنید و شروع میکنید اون حس و احساس رو در خودتون به وجود آوردن. یعنی اون حرارت رو و اون حال رو . بنابراین شما قراره اون حس و احساس رو مخصوصا اون زمانی که همسرتون رو آنگونه که هست به خاطر حرفی که میزنه ، به خاطر کاری که میکنه ، به خاطر
احساس خوبی که نسبت به شما داره که حالا میتونه به خاطر رنگی باشه یا شرایطی باشه یا حالی باشه یا لبخندی
باشه ، شما قراره این حال رو حس کنید . ولی مهمترش ابراز مختلف و متفاوتشه. شما قراره این حس و احساس رو ابراز کنید . به گونه های مختلف . زبونی هست . با نوازش هست . با نگاه هست . با ستایشش هست . حتی با تلفن کردن از دفتر که یادت باشه کسی اینجا تو رو دوست داره و فقط همین . حتی فرستادن یه کارت به همون خونه خودتون. که باز میکنه از شماست یه نامه ای اومده. گذاشتن یادداشتی رو میز و رفتن . یه چیزی رو مثلا روی آینه نوشتن. یعنی احساس و
عشقی است که اون زمانی که حس میکنید ابرازش کنید. خانم ها تو این زمینه خیلی خوبن . آقایون
قربونشون برم وحشتناک بدن. چون از هفت هفتگی تو شکم مادر وقتی تستسترون به مغز مبارکشون
میخوره یه تکه هایی قاطی پاطی میشه و عقب افتاده میشن و این ادامه داره . به همین جهت است که
مردها غالب اوقات اولا نمیفهمن چی رو حس و احساس میکنن . شما به یه مرد بگید چته ؟ میگه
ناراحتم . چه جوری؟ میگه آخه ناراحتم! ناراحتم. غمگینی ، خشمگینی ، ناراحتی ؟ ناراحتم. مضطربی؟
ناراحتم. یا وقتی خوشحاله . حالم خوبه . چیه؟ شادی ؟ امیدواری؟ خوبم دیگه ولم کن . تازه اگر بگه !
یعنی میخوام بگم سرش نمیشه! من بارها شده تو کار روان درمانی و تراپی به دوستانی که میومدن میگفتم الان به
من بگید الان شما چه احساسی دارید؟ یه مدتی آقا به من نگاه میکرد... آخرش خیلی لطف میکردن
میگفتم خوب در خدمتتون هستیم. یا برخی از اوقات وقتی به آقایی میگفتم آیا به زنت میگی که دوستش داری؟ میگفت : خوب آقای دکتر میدونه! از کجا میدونه ؟ آقا سی ساله مث سگ ما داریم می دویم . گفتم پس بنابراین باید فکر کنه همه سگهای خیابون هم اونو دوست دارن!!! تو مث سگ میدوی اونم مث خر کار میکنه خوب عجب خانواده خری و سگی ای شما دارید . یعنی چی ؟ پس این زبونت چرا نمیگه ؟ خوب آقای دکتر ما اهل این لوس بازیها نیستیم. ! لوس بازی؟! چطور شد اون اوایل که میخواستی گولش بزنی لوس بازی نبود ؟! تازه لوس که نبود هیچی ، لیسشم میزدی . حالا
چی شد ؟ یعنی اینها از کجا در اومد. من شده بارها تو کار تراپی گفتم همین الان به زنت بگو دوستت
دارم . بگو . آقای دکتر میگم . میریم خونه میگم . همین الان بگو . آقای دکتر آخه جلو شما که نمیشه . نگفتم که
کاری بکن . گفتم حرف بزن. من به تو میگم فقط بگو . باورم کنید برخی از اوقات میدونید به من چی
میگفت؟ آقای دکتر میتونم به انگلیسی بگم؟!!! چون I love you خیلی راحته . کشکی میشه گفت . love you. love you . ولی عاشقتم دوستت دارم نه .
یه خانمی سر کلاس به من گفت که من بیست و هشت ساله با شوهرم ازدواج کردم . به شوهرم گفتم که 28 ساله با تو ازدواج کردم اقلا یه دفعه بگو منو دوستم داری . گفت ببین خانم . بیست و هشت سال قبل گفتم دوست دارم . اگه نظرم عوض شده بود بهت میگفتم! .احتیاجی نداره بگم .
شماره 9 : شما قراره با همسرتون راحت و آسوده باشید . حرفتون رو بزنید . تمنا میکنم گوش به این
پرت و پلاهای گرفتار بیمارگونه ندید. بهتون هم برنخوره ها : دروغ مصلحت آمیز یا میگید :آخه آدم یه حرفهایی رو
نمیتونه بزنه !
چرا همه حرفها رو میشه زد و شما حق ندارید برای دیگران تصمیم بگیرید . شما قراره
حقیقت رو بگید . شما وقتی هزار دفعه قراره حقیقت رو بگید سه دفعه پنج دفعه هم دردسر درست
میکنه بکنه. ولی نهصد و نود و پنج دفعه اش درست و خوب بوده و در عین حال صد تا بیماری دیگه هم درست
نمیکنه. تو جوامعی که آدمها حق دارن دروغ بگن ، غیبت و تهمت و افترا و بازی و تظاهر تعارف و فریب و
دروغ و همه کوفت و زهر مارهای دیگه هم دور و برش میاد . بنابراین مساله این هست که من حقیقت رو
میگم و باهاش هم آسوده و راحت هستم. برای اینکه بعدا میشه براش کاری کرد . یا درستش کرد یا
حلش کرد . دلیلی نداره شما با پنهان کاری بخواین کار دست خودتون بدید . یعنی من و شما قرار هست
که صمیمانه صادقانه حرفمون رو بزنیم و این آغاز کاره. تو زندگیتون راحت و آسوده باشید. همینجا این
نکته رو عرض کنم همیشه تمام و کمال حقیقت رو به همسرتون بگید . مثلا : شما از اداره اومدید . بعد مادرتون
بهتون زنگ زده و رفتید یه سری به مادرتون زدید. میرسید خونه . همسرتون میگه کجا
بودی ؟ سر کار ! نه میدونم سر کار بودی . بعد از کار کجا بودی؟ تو راه !خوب میدونم تو راه بودی. خوب
چه خبر بود؟ ترافیک بود . خوب میدونم ترافیک بود . شما میدونید دنبال چیه . تازه جالبش اینه که او به
دلیل سیستمایی که داره، قبلا با مادرتون درباره اینکه اون رو دیدید صحبت هم کرده . اصلا مادر شما برای
اینکه حرصش رو در بیاره زنگی زده به اون و گفته الان پسرم اومد اینجا من رو دید . اما شما که خبر ندارید . شما
از ماجرای زنها خبر ندارید که چه میکنن. شما آقای ساده ی هالویی هستید .
قربونتون برم به مجرد اینکه رسیدید بگید رفتم یه سری به مادرم زدم . خلاص. تو ترافیک بودم . سر کار بودم .
ول کنید این بازیها رو . شما میدونید دنبال چی هستید. مثل اینکه من به این آقا
برگردم بگم که لطفا یه پنج دلار از اون جیبتون به من بدید. بگه ندارم . بعد من ببینم از تو کیفشون بیست
دلار در میارن . میگم من که به شما گفتم پنج دلار از جیبتون بدین. میگه فلانی شما گفتید تو جیبتون
نگفتید تو کیفتون . من پول میخوام . تو جیبه تو کیفه تو بغله تو بانک . تو ماشینه .بالاخره میگم پول به من
بده . بازی برای چی در میاری. به شما میگه پریشب کجا بودی؟ میگی پریشب هیچ جا . چون پس
پریشب بوده که جایی بودید.اما شما میدونید که دنبال پس پریشبه. قربونتون،بگید نه اشتباه نکن تو راجع به پس پریشب
میخوای بدونی . فلان جا بودم . بازی رو متوقف کنید. نترسید . بذارید اگه چیزی میخواد خراب بشه الان بشه .
بیخودی هم نگید حالا سر شبه نمیخوام ناراحت بشه . اون ناراحت هست . نگید بیخودی نمیخوام
آخر هفته را خراب کنم . بذارید خراب بشه . یعنی چی . تمام و کمال حقیقت رو از اول تا آخرش ، اون
چیزی که اون دنبالشه ، چون میدونین دنبال اینه که رفتی خونه مادرت یا نه . پس همون اول بدون اینکه هیچ حرف
دیگه ای راستشو بگید که: رفتم خونه مامانم . تمام . شما اینجاست که
اعتماد و اطمینان رو بر میانگیزید و بازی در نمیارید . بسیاری از آدمها وقتی که اینگونه باشون حرف بزنی
کار درسته و الا بغیر از این گرفتاریست.
شماره 10 : خواسته ها و احتیاجاتتون رو لطفا بگید . قربونتون برم مشخص بگید من گرسنه ام . من
خسته ام . من میخوام بخوابم . من این فیلمو دوس ندارم . من میخوام برم فلان جا. خواسته تون ،
احتیاجتون رو مشخص بگید . بیخودی نگید او خودش باید بفهمه. قربونتون برم این اگر میفهمید که با
شما ازدواج نمیکرد. کجای کارید . نمیفهمه . بهش بگید. بازی در نیارید . بسیاری از اوقات دوستانی بودن
تو کار تراپی. زن یا شوهرشون رو آوردن پهلو من که فلانی من اینو میارمش شما لطفا اینو درستش
کنید. میگفتم قربونتون برم این اولن درست شدنی نیست . بعد از اون این چون خرابه و خره مونده . این
اگر خوب بشه میره . اینو درستش نکن . این همینجوری بذار باشه. اگر میخوای راحت باشی بذار
همینجوری بمونه . بنابراین تو زندگیتون خواسته تون رو مشخص معین بگید. حتی در رابطه جنسی .
یقه اش رو بگیرید همین امشب بهش بگید . نه اینکه هی دور خودتون بچرخید بگید والا خوش به حال اونایی که ... یا دیروز یه
فیلمی میدیدم . یا دکتر هلاکویی تو رادیو گفت که دو یا سه دفعه رابطه جنسی در هفته لازمه. خواسته
تون رو مشخص و معین بگید ، بازی در نیارید . مانور هم نکنید ها . چوان برخی از شما مانور میکنید .
میچرخید میگردید . دلیلی نداره . مشخص . روشن کنید . دوستانی که با من هستن میدونن. به من اگه
بگید غذا میخواید : بله . چایی میخوای : بله. احتیاجتون رو خواسته تون رو مشخص و معین بفرمایید و
اصلا نگرانش نباشید.
شماره 11 : مسئولیت تمام و کمال زندگی رو باید بپذیرید. ببینید وقتی که زن و شوهر با هم ازدواج
میکنند ، مسئولیت ها نصف نمیشه . کارها ممکنه نصف بشه یا تقسیم بشه که بعدا بهش میرسم .
ولی مسئولیت مال هر دوی شماست . این نکته مهمه . صد درصد و صد در صد
مسئولیت زندگی مال خود شماست. مسئولیت ها نصف نمیشه. مثل اینکه فرض بفرمایید از مدرسه برای بچه چهار ساله تون تلفن کنن که پسر
چهارساله ات که قرار بوده ساعت سه برش دارن الان سه و نیم است داره گریه میکنه دم مدرسه. شما
بگید که نوبت همسرم بود برش داره. میاد حتما . یا بهش بگید . زنگ بزنید به اون !!! شما اولین حرفتون
این هست که بذارید من با پسرم صحبت کنم و دلداری و امیدواری میدید که پسرم قربونت برم من دارم میام بعد
میریم بستنی میخوریم . که او خوشحال و راحت بشه که من دارم میام و بعد هم التماس به اون آدم که
خواهش ازتون میکنم که پهلوی پسرم باشید من دارم میام . هر کاری هم دارید میکنید میذارید زمین و میرید سراغ پسرتون.
شما نمیتونید درباره مسئولیت حتی صحبت کنید که امروز نوبت من نبود .مگه ما نوبت داریم . تو زندگی
زناشویی صد درصد مسئولیت مال شماست. جالب اینه که من رو خط رادیو خانم دکتری تشریف آوردن
که من اصلا باورم نمیشد. برگشته میگه آقای دکتر من ازدواج کردم ولی شوهر من خرجی نمیده . خرجی
نمیده!!! شما درآمد دارید؟ بله . چقدر؟ خیلی . او الان چه میکنه ؟ الان کار نداره ! خرجی بده؟!!! یعنی
شما هنوز نگاه کنید . ما دکتر شدیم ولی هنوز تو عصر حجریم. مساله مسئولیت چیزی نیست که مال اونه
مال من نیست. بنابراین صد درصد شما مسئول هستید.
شماره 12 : همه ما نقاط ضعف داریم . همه ما . همه ما یه جامون عیب و ایراد داره . همه ما
اینجامون یه خالی است . اونجامون یه کجی ایه . سر مساله درس مشکل داریم . سر مدرکمون داریم .
سر مادر دیوونه مون داریم . سر لاغریمون داریم . سر دایی خلمون داریم . هیچ کسی نیست که یه
عالمه نقطه ضعف نداشته باشه. وظیفه مسئولیت شما اینه که از جنبه های ظریف، لطیف ، حساس ،
آسیب پذیر و شکننده همسرتون "شما" مواظبت و مراقبت کنید. مبادا هرگز به روی خودتون بیارید راجع
به اون خال اش یا راجع به پدر و یا مادر دیوانه اش. دو: به مجردی هم که در یک مهمونی بحث هست
راجع به مدرک تحصیلی و شما میدونید همسرتون اینجا اذیت میشه شما با زیرکی و زرنگی باید موضوع
رو عوض کنید. یعنی شما وظیفه محافظت و مراقبت از همسرتون را دارید. شما "باید" و باید مواظبت و مراقبت کنید . شما
میدونید همسرتون حساسه نسبت به سنش. نه اینکه درسته یا غلطه. اصلن بحث اون نیست. شما باید
تمام نیروتون رو به کار ببرید که از این حساسیت که فعلا و همچنان وجود داره شما مواظبت و مراقبت
کنید. حالا درست نگاه کنید. تو جامعه ما اگر همسر ما یه اشکالی داره، نقطه ضعف میافته دست ما و تمام.
ولش هم نمیکنیم. مامان دیوونه . تپلی. قلقلی. و به حساب خودمون فکر میکنیم که چقدر هم
باهوشیم و چقدر هم ماشالله خوشمزه ایم . نیستید . حال به هم خوردنی هستید. چون من انقدر آدمها
رو دیدم که در خلوت و تنهایی تو کار تراپی تمام حرفشون این بوده که فلانی، ما تو هر مهمونی که میریم
بالاخره همسرم یه جوری من رو جلوی بقیه خراب میکنه . یه چیزی میگه که میدونه من روش حساسم. یه
مساله ای رو مطرح میکنه که منو آتش میزنه. حتی شما میدونید بالاتر از اون : شما حق ندارید . شما
حق ندارید هیچ وقت همسرتون رو جلو هیچ کسی ازش انتقاد کنید . سر هیچ چیزی . شما حق ندارید
هیچ وقت همسرتون رو جلو هیچ کسی تصحیحش کنید. همسرتون برمیگرده میگه پاریس پایتخت لندنه.
به شما چه مربوطه ؟ شاید شده باشه ! اولا اگر شما درباره آقایون میگید که اشکال کار آقایون این است
که وقتی که پنج تا مرد هستن معمولا هیچ کس حرف نمیزنه و تازه اگه یکیشون حرف بزنه اون چهارتا
گوش نمیدن .! بنابراین اگر از شوهرتون پرسیدید شما مردها چی میگفتید؟ و گفت : هیچی. باورش کنید.
با شما خانم ها متفاوته که اگر پنج تا هستید حتما یه پنج تاتون دارید با هم حرف میزنید هر پنج تاتون هم
میفهمید همه چی گفتن. مردها ندارن این توانایی رو . وقتی که حرف میزنن گوش نمیدن. بنابراین وقتی
که همسرتون برگشت گفت که پاریس پایتخت لندنه . اولا کسی گوش نداد دوم اونایی که گوش دادن
نفهمیدن . سوم اونایی که فهمیدن میدونن اشتباه شد . چهارم اونایی هم که فکر کردن این نمیدونه ول
کردن. شما چه میگید؟! من اصلا نمیفهمم شما برای چی همسرتون رو تصحیح میکنید.؟!!! . نخیر آقا، نخیر
خانم اشتباه نکنید اینجوری ائله میشه بله میشه . شما باید خفه شید!!علتش که اینو میگم من تو مهمونی ها دیدم همینجوری هاج و واج
موندم بیست تا آدم نشستن، بعد شما دارید تصحیحش میکنید . به شما چه مربوطه. که این خره داره اینکارو میکنه یااین حرفو میگه اما من نیستم .
قربونت برم زنشی شوهرشی،کارت خرابتره. تو زیر و روی این خری . بنابراین رها کنید این بازی را که من
یه مسئولیتی در جهت تصحیح دارم . حتی در خصوص بچه ها تونم همینه. من یادمه پسر بزرگ من توی
مهمونی بودیم یه صحبتی کرد شاید سه سالش بود گفت یه چیزی رو میخوام برفوشم . خوشبختانه
هیچ کس هم چیزی نگفت . خوب منم به روی خودم اصلا نمیاوردم. توی هفته بعد ده پونزده تا موضوع
پیدا کردم که بهش گفتم اینو باید بفروشیم اون رو باید بفروشیم. یادم موند برای اینکه مواظبش بودم اما اصلا تصحیحش نکردم . یک
ماه بعد داشت یه چیزی میگفت که گفت بفروشم . تموم شد رفت . هرگز نفهمید که اشتباه کرده . هرگز .
برای اینکه من هرگز تصحیحش نمیکردم . حتی اگه خودش هم با من تنها بود من هیچ وقت تصحیحش نمیکردم. ما
قرار نیست تو دنیا به مردم بگیم عیب و ایرادشون چیه . ما اگر فکر میکنیم یه چیزی غلطه یه راهی داره
برای اینکه اون چیزی که غلطه رو یه جوری که حتی او خودش نفهمه غلطه بهش درستش رو بفهمونیم
تموم شد و رفت و حالا شما بسیاری تون تو مهمونی ها هستید همسرتون داره یه چیزی رو تعریف میکنه.
: تعریف نکن تو خرابش میکنی حالا بذار من بگم . انگار مثلا یه مدال بزرگی داره این کار . بنابراین تو
زندگی شما وظیفه تون مواظبت و مراقبت از زمینه های ظریف و لطیف و حساس همسرتون است.
شماره 13 : مساله گفتگو و ارتباط است . شما میدونید میان دو نفر که زن و شوهرند و همیدیگه رو
دوست دارند فرض و اساس این هست که اون چیزی که اسمش صمیمیت است یعنی Intimacy در آنچه
اسمش communication یا ارتباط هست خودشو نشون میده . یعنی ارتباطی که مبتنی بر صمیمیت است
معناش اینه که اولا من هرچه را حس میکنم و احساس میکنم و باور دارم و عقیده و نظرمه اول میگم ،
بعد درباره اش فکر میکنم . بعد تصمیم میگیرم که توش تجدید نظری بکنم یا تغییرش بدم . روزی که شما
اول باید فکر بکنید و بعدا حرف بزنید معناش این هست که با آدمی که در ارتباط هستید صمیمی
نیستید . صمیمیت شرطش اینه که من اول حرف میزنم بعدا خودم متوجه میشم اشتباهه . اشکال داره .
گرفتاری داره . به همین جهت است که در Intimacy یا صمیمیت که در گفتگوی میان زن و شوهر هست
کسی نمیخواد چیزی رو ثابت کنه . هیچ کس نمیخواد ثابت کنه که باهوشه . هیچ کس نمیخواد ثابت
بکنه که دیگری نادانه . هیچ کس نمیخواد در گفتگو از خودش دفاع کنه. هیچ کس نمیخواد در گفتگو به
دیگری حمله کنه. هیچ کس حالت حمایتی وprotectiveبه خودش نمیگیره . هیچ پشیمانی در بیان
مطالب نداره . علتش هم این است که آنچه رو که حس و احساس کرده بیان کرده. و بعدا چون میتونه
آنچه رو که بیان کرده عقیده اشه نظرشه مخالف باشه و متفاوت باشه درست مانند دیگری که اون عقیده
و نظر رو نداره میتونه عوض بشه . بنابراین تمنا میکنم دقت کنید . یه گرفتاری که در بسیاری از فرهنگ
ها از جمله فرهنگ ما هست اینه که ما تصورمون بر این هست که باور من و اعتقاد من خودِ منه .
نظرمون این هست که حرف من خود منه. حرف من حرفه که من یاد گرفتم و میگم . عقیده و نظری که
ابراز میکنم از دیگران گرفتم به شما میگم روزی هم که متوجه شدم عیب داره ایراد داره،معناش
اینه که یک کس دیگه اشتباه کرده و منم اشتباه اون رو متوجه نشدم و به عنوان عقیده درست
خودم بیان کردم . ولی وقتی متوجه اشتباهش شدم برش میگردونم . چون ما راهی غیر از این نداریم . اگر
کسی هستیم که اگر حرفی رو زدید بعدا باید پاش بایستید، حالتون بده و نشون دهنده آسیبتونه . این
نشانه کله شقی و یک دندگی شماست . که فکر میکنید اگر قبول کردید حرفتون درست نیست یا
اشتباهه یا احتمالا در این مورد مناسب نیست پس شما یه عیب و ایرادی دارید . اصلن. به هیچ وجه . اینها با هیچ
واقعیتی نمیخونه . شما در زمانهای مختلف عقاید و نظریات متفاوتی داشتید و دارید . و با توجه به شرایط
و وضعیتی که پیدا میشه حرفی میزنید. و بنابراین مهمش این هست که بعد از اینکه حرفتون رو زدید اماده
باشید که اون نظر رو یا اون حرف رو واقع بینانه و صمیمانه زیر سوال ببرید و اگر احتمالا اشکالی داره
عوضش کنید . بنابراین در گفتگوی صمیمانه، آدم حرف میزنه بعدا فکر میکنه و در گفتگوی غیر صمیمانه آدم
اول فکر میکنه بعد حرف میزنه و به همین جهت است که برخی از شما حرفتون این هست که من در
ارتباط این آدم مساله و مشکلم این هست که به نوعی و به گونه ای مثل اینکه روی به اصطلاح پوست
تخم مرغ دارم راه میرم . بنابراین باید مواظب باشم والا یه چیزی خراب میشه میشکنه و به هم میریزه .
خوب در اینجا مساله یک چیز دیگری است یعنی من مشکل و مساله و گرفتاریم موضوع در حقیقت
صمیمیت و دوستی است که بین ما نیست . یعنی اون friendship اون محبت اون صمیمیت اون دوستی
اون عشق وجود نداره و بنابراین من در communication هم گیرم و گرفتار. ممکنه برخی از اوقات در بیان
مسایل یه جنبه تدریجی رو براش قایل باشید . ولی این بسیار متفاوته برای اینکه من وشما
احتمالا فکر میکنیم مطلب رو میتونیم عوض کنیم. بنابراین گفتگویی که مفید و موثره اینه که اول حرف
میزنیم و بعدا راجع بهش فکر میکنیم. و این انتظاری است که تو زندگی زناشویی هست . بنابراین هرگز ،
هرگز شما نمیتونید و حق ندارید به همسرتون بگید : تو اینو گفتی. خوب اینو گفتم و بعد نظرم رو عوض کردم . اینو گفتم و
خودم متوجه اشتباهم شدم . من این رو بارها عرض کردم . من خیلی ازا وقات روی خط رادیو و تلویزیون
حرفهایی شنیدم بسیار غلط، بسیار بی معنی، بسیار بی پایه و اساس و کاملا به اون آدم هم حمله
کردم . اما بعد از یه مدتی که بهش نگاه کردم دیدم پنج سال قبل پانزده سال قبل خودم هم همین افکار و
عقاید رو داشتم . متوجه شدم که مادر من فوت کرد با همین افکار و عقاید . چطور بود که من خوب بودم
مادرم خوب بودم . شما حالا عیب و ایراد دارید . بنابراین شما حرف میزنید برای اینکه حرفی بزنید و
بنابراین مهمش اینه که بعد از اینکه حرف رو زدید حاضر هستید واقع بینانه بهش برگردید و نظرتون رو
عوض کنید یا نه . بنابراین هیچ کس رو نمیشه آویزونش کرد که تو هفته قبل هفت سال قبل هفده سال
قبل اینو گفتی . گفتم که گفتم . بیخود این بازی رو در نیارید . یعنی ابدا این مساله درست نیست . اگر
آدمی که هفت سال قبل یا هفده سال قبل یه حرفی زده ، امروز هم این حرفو میزنه شما امروز بحث
دارید . اگر هفت سال قبل و هفده سال قبل گفته که گفته . چون گرفتاری تو زندگی اون وقتی پیدا میشه
که من و شما بیایم آدمها رو در یه زمانی به خاطر کار یه زمان دیگه و حرفی و یه عقیده ای بخوایم زیر
سوال ببریم . همه ماها یه روزی بچه بودیم . یه روز قنداقمون رو خیس میکردیم یه روز جلو مهمونا کار بد
میکردیم . حالا که مادر ما نمیتونه ما رو آویزن کنه که تو سه ماهگی چهارماهگی چه خاکی به سر اونا
کردی. خوب کردم که کردم . تمنا میکنم اینو دقت کنید. روزی که همسرتون یه حرفی زده بعدا عقیده و
نظرش رو عوض کرده موضوع تموم شده است. روزی که شما بخواهید برگردید سر اون حرف شما دارید
استفاده و سوء استفاده میکنید . و شما صمیمی و صادق و خوب و مهربان و سازنده نیستید . او حرفی
زده بعد هم برمیگرده میگه اشتباه کردم . یا مطلب رو به صورت دیگه ای مطرح میکنه . به همین جهت
است که آدمها رو آویزون حرفهاشون باورهاشون اعتقاداتشون به خاطر گذشته نمیشه کرد. این رفتار تو محیط اجتماعی به
دلیل آسیبی که میزنه ممکنه در مواردی صادق نباشه . تازه همونم شامل اصل مرور زمان
میشه و یه قاعده های اونجا وجود داره . اما در خصوص حرف و گفتگویی که انسان آزاده ، بر فرض که
گفتنش هر اندازه هم آزار دهنده و آسیب زننده هم بوده او را به عنوان چیزی که قطعی و نهاییه نگیرید .
مگر اینکه دنبال بازی یا بهانه ای میگردید که اون قصه دیگریست و با صمیمیت هیچ ارتباطی نداره.
شماره 14 : مساله فرآیند تصمیم گیری . یعنی پروسه decision making است . تو خونه شما در هر
زمینه ای قراره با هم یه گفتگویی داشته باشید . مثلا درباره بچه ها، من و تو اینجوری تصمیم میگیریم .
مثلا من و شما درباره پول اینگونه قراری میذاریم . یه مثال عرض میکنم : شما به همسرتون میگید تا
پنجاه دلار هر وقت دلت خاست خرج کن . به منم هیچ ارتباطی نداره . بین پنجاه دلار تا دویست دلار لطفا
بعدا به من بگو . یعنی همسرتون به شما میگه 150 دلار خرج فلان چیز کردم.ولی دویست و یک دلار به
بعد اول ما با هم صحبت میکنیم و بعدا اون پول رو خرج میکنیم و هیچ کس بدون اینکه به دیگری بگه این
کارو نمیکنه . این پروسه تصمیم گیریتونه . تا پنجاه دلار تکلیف روشنه . بین پنجاه تا دویست مشخصه و
بعد از دویست هم تکلیف روشنه . شما هیچ وقت نمیتونید به یک کسی بگید که یا تو باید جواب به من
بدی یا برای چی داری از من میپرسی . یا این پولها مال منه . اینجوری نیست . در خصوص بچه ها هم
همینطوره . شما نمیتونید برگردید بگید که این بچه منم هست . یا تو چی میدونی . یا تو
اصلن چه خبری داری . نکنید این کارو . پروسه تصمیم گیری معناش اینه که دوتا آدم اول سوال رو ،
Question، موضوع رو issue ، مساله و مشکل رو problem or difficulty رو اول مطرح میکنن . بعد از اون یک
نوع در حقیقت افکار و عقایدشون رو یه brain storm ( نظر یا عقیده ناگهانی ، حمله عصبی) خواهند داشت که حرفها و صحبتهاشون رو میزنن .
بعد از اینکه حرفهای و صحبتها رو شنیدن به سمت یه جهتی گرایش پیدا میکنن . بعد از اون گفتگوشون
رو در مسیر یه تصمیمی میبرن و بعدا تصمیمشون رو اجرا میکنن. فرض کنین که یه فرصتی دارین یه ذره
خسته هستین . تو سفر دوست داری، منم سفر دوست دارم . یه امکانات مالی هم داریم . در حد هزار یا
دوهزار دلار شاید بتونیم یه خرجی بکنیم و خوب حالا کجا میتونیم بریم. نه اینکه یه کسی برای دیگری
تصمیم بگیره یا یه کسی خیلی راحت بدون هیچ گفت و شنودی جواب بده نه من موافق نیستم یا
مخالفم . شما نمیتونید این کارو بکنید . ما تو دنیایی هستیم که در چهارچوب روابطمون قراره ابتدا راجع
به موضوعمون صحبت کنیم بدون اینکه هیچ نظری داشته باشیم . یعنی ما اول حرف رو میزنیم بعد شروع
میکنیم به تدریج و باهم به یه نتیجه ای رسیدن . اینجاست که دوتا آدم رو به هم نزدیک میکنه . چون
پروسه تصمیم گیریه که دوتا آدم رو درست مانند ریل قطاری میاره که همیشه کنار همن درحالی که
جدا بودن خودشون رو میتونن تجربه کنن. در حالی که اگر یکی برای دیگری تصمیم بگیره همیشه یه
آدمی احساس میکنه حتی اگر اون تصمیم درست بوده ،چون اون یکی آدم گرفته، ای بسا امتیازش و افتخارش
از آن اونه و این آدم آگاه و ناآگاه در مسیر اون کار شکنی میکنه. بنابراین درست مساله اینه که موضوعها
رو ابتدا به اینصورت که : خوب چی کار بکنیم این شنبه و یکشنبه؟ یا چی میخوای بخوری ؟. حتی مسایلی از
این قبیل . من همیشه خاطرم هست وقتی ما یا من و برادرهام کوچولو بودیم مادر ما تصمیم برای غذای
ما میگرفت . خوب این حتما غلطه. بنابراین ما وقتی از مدرسه می آمدیم اولین حرفمون این بود که چی
داریم؟ پدر منم یه آدمی بود که وقتی می اومد میگفت خانم چی داریم و اون بدبخت هم مثل ما حقی
نداشت تو اون خونه . این مادر ما تصمیم میگرفت . مادر ما برای خودش یه تصمیمی گرفته بود که از کجا
آمده بود نمیدونم . یکی از اونا این بود که نمیشه یه غذا رو در هفته چند بار خورد. دوم اینکه باید یه
غذایی که هیچ کس دوست نداره رو حتما خورد . بنابراین خودش بدش می اومد پدرم بدش می اومد ما
هم بدمون می اومد ولی ما باید تاس کباب میخوردیم . بنابراین لغت
تاس ، منو قبلا به خاطر تاس کباب اذیتم میکرد حالا به خاطر تاسی سرم. ولی ولم نکرده و من اصلن
حالم به هم میخوره وقتی که این کلمه رو میشنوم. ولی وقتی که به مادرمون میگفتیم که چرا ما
نمیتونیم دو روز مثلا عدس پلو داشته باشیم می گفت مگه آدم میتونه هر روز هر روز یه چیزی بخوره؟!
جوابش امروز از نظر علمی اینه که : بله . شما هر روز تصمیم میگیرید امروز باید چی بخورید . شما
نمیتونید بگید دیروز چون پیتزا خوردم و پیتزا رو به غذای دیگه ترجیح میدم ولی دیگه نباید بخورم . ترجیح
شماست که تعیین کننده چیزی است که شما میخواهید . نه برنامه دیروز و پریروز. بنابراین بچه صبح بلند
میشه میگه همبرگر میخوام . بگیرید بدید دستش . نگید آدم صبح که همبرگر نمیخوره! چرا میخوره. تویی که آدم
نیستی نمیخوری . ما آدمها میخوریم . بنابراین تو زندگی سر این مسایل تصمیم هایی که میگرید یه پایه
و مایه ای باید داشته باشه . عرض من این نیست که اصولی رعایت نمیشه ولی این اصول رو تو گفتگو
میتونید داشته باشید . نه اینکه یه سیستمی درست کنید که یکی تصمیم میگیره و دیگری دنبالش
میره . یادتون باشه دوتا عیب داره . اولش اینه که همیشه توش خشم و غم و نگرانیه، هم برای اون کسی که
فرمان میبره و هم اون کسی که فرمان میده . دومش همیشه همیشه همیشه حتی وقتی که شما
بهترین تصمیم رو میگرید نارضایتی است . همیشه . ولی سومین چیزی که در خصوص بچه ها و
همسرتون وجود داره به تدریج او رو از کار میندازید و در نتیجه بدترین خیانتی که شما به همسرتون و به
ویژه بچه هاتون میتونید بکنید اینه که اونها رو از کار بندازید . یعنی هی براشون شما تصمیم بگیرید . پدر
و مادری که برای بچه تصمیم میگیرن ، بعد از یه مدتی بچه میگیره میشینه میگه یکی دیگه برای من
تصمیم بگیره و بعد صرف نظر از اینکه خودش خالیه ، عیب و ایرادش اینه که بعدا یکی تو زندگیش پیدا
میشه که حالا کنترلش رو به دست میگیره و آخر کار میبینه که تمام عمرش از هر چیزی که دور و برش
بوده ناراحت و ناراضی بوده . برای اینکه او رو از کار انداختیم و فکر میکرده خودش از عهده این کار بر نمیاد
و این گرفتاریست . بنابراین تو پروسه تصمیم گیری مخصوصا در موارد کوچک درست عکسش عمل کنید . شما
میتونید به یه دختر دوازده سالتون یا پسر دوازده سیزده ساله تون بگید پسرم دخترم من میخوام برم
کراوات یا بلوز بخرم . من نظر تو رو میخوام پاشوبیا با هم بریم . لطفا به من بگو چی کار کنم . شما میدونید
برخی از اوقات یه همچین حرفی و اینکه بعدا ببره و برای شما بگه بابا این کراوات رو بخر یا مامان این بلوز
رو بخر و شما هم بعدا این رو بپوشید یا بزنید و بعد هم بهش افتخار بکنید برخی از اوقات تمام ذهن این
بچه رو درباره ارزش و اهمیتش عوض میکنه . یک بار ، یک بار . تا اینکه یه جوری مثلا با بچه ها عمل
کنین که اصلن اینها موضوع اونها نیست . بنابراین پروسه تصمیم گیری در حقیقت اون مشارکتی است که
سبب میشه بعدا هم زمینه ای از نظر اجتماعی داشته باشه . یه جامعه ای مثل ما به همین جهت است
که در همکاری مسئله و مشکل داریم و بعدا مسایل و مشکلات مربوط به سطح سیاسی و دموکراسی داریم . برای اینکه ما اصلن با
این مفهوم در کودکی آشنا نشدیم . تو خونه سه تا چیزی که قراره موج بزنه : محبت ، حرمت و مشورت . و چیزی که تو نظام اجتماعی است عدالت و واقعیت و آزادی است . این شش تا چیزی است که
در خانه و بیرون وقتی که مکمل هم بشن میتونه زندگی ها رو بهشت کنه . بنابراین بسیار مهمه که رو
این زمینه راه نیافتید و تصمیم بگیرید . نگیرید . پدرید تصمیم ها از آن شما نیست . مادرید تصمیم ها از
آن شما نیست . نیست . این تصمیم گیری در بسیاری از موارد حتی تکرار میکنم اگر درست و دقیق هم
باشه ،بد و غلط و خطرناکه . بچه ها فرصتی بهتر از این پیدا نمیکنن که از طریق کوشش و خطا و از طریق
دیدن نتیجه و پیامد کار و تصمیمشون، به تدریج هم مسئولیت انتخاب رو قبول کنن و هم با واقعیت های زندگی آشنا بشن .
بنابراین حتی بچه ها رو برخی از اوقات جای خودتون بذارید . یعنی به پسر و دخترتون بگید قربونتون برم
تو بشو مامان . تو بشو بابا. من میشم دخترت یا پسرت. شما میدونید این riverse roll بسیار ی از
اوقات بچه ها رو اصلن با یه دنیایی روبرو میکنه و حتی خودشون و رابطه شون رو بیشتر و بهتر با شما
میفهمن. پسرتون /دخترتون اومده میگه پول بده یا اومده به شما میگه من میخوام برم خونه دوستم
بخوابم و شما به دلایلی باهاش مساله دارید . بهش میگید که پسرم/دخترم پاشو بشین اینور من
میشینم اونجا . من حالا میشم پسر و دختر . تو هم میشی پدر و مادر. من دارم با تو حرف میزنم . حالا
میگید مامان من میخوام برم خونه دوستم بخوابم . حالا تو به عنوان مامان جواب منو بده . حتی اولش
ممکنه مسخرگی دربیاره . بگه خیلی خوب پاشو برو . بهش بگید اوکی . خیلی خوب . باورم کنید برای
بار دوم و سوم میگه صبر کن . نه اینجا من پدر و مادرش رو نمیشناسم . فکر نمیکنم خوب باشه تو بری.
تو برو ولی من شب میام میارمت.. یه دفعه میبینید دختر شما که اگر بهش میگفتید نمیتونه بره احساس
میکرد خیلی عجیبه و بهش اطمینان ندارید و همه دخترها عادی ان و حالا او غیر عادیه . حالا یه دفعه متوجه میشه
که نه . اگر او هم مادر بود و پدر بود احتمالا به دخترش اجازه این کار رو نمیداد. بنابراین بسیار مهمه که
من و شما مساله تصمیم گیری رو بدونیم .
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز