2726
عنوان

مامانهای آبان 92+ نی نی های ناز و سالم و باهوش

| مشاهده متن کامل بحث + 1218382 بازدید | 15785 پست
سلام به همه دوستای گلم.

بچه ها امروز مامانم نذر شله زرد داشت. رفتم هم زدم و برای همه تون دعا کردم.
برای بیتامیرا جداگانه دعا کردم که مانلی سینه شو بگیره...
و برای ساناریا و مینا و پگاه و اونایی که نینیهاشون یه کوچولو ناخوشن هم دعا کردم.
اسم بردم هااااااا
ایشالا خدا خودش قبول کنه همه دعاهامونو

چیرا دیگه هیشکی رونمایی نمیکنه؟
هی سر میزنم منتظر رونمایی هستم میبینم دیگه هیشکی رونمایی نشده.
دم رونمایی شده ها گرم

خودمم به زودی عکس خودمو نیکا رو میذارم.
باید از دوربین بریزم عکسا رو رو لپتاپ این وروجک فرصت نمیذاره که.

دیشب نیکا تا یه ربع به 7 صبح بیدار بود!!!!!!!!!
بنده خدا کلی گریه کرد
از ساعت 2 شب تا 4 مداوم شیر خورد !!!!!
هی من میگفتم شاید شیرم تموم شده از بس خورده. سر سینه مو فشار میدادم میدیدم نه هنوز شیر داره.
نمیدونم 2 ساعت که میخورد کجای بدنش رفت. تا ممه رو درمیاوردم از دهنش مثل قحطی زده ها دستشو میخورد و از گشنگی گریه میکرد.
این که میگم از گشنگی گریه میکرد واسه این میگم که مدل گریه کردنش که مال گشنگیه میشناسم.
هی از گشنگی گریه میکرد و وقتی ممه رو طرف دهنش میبردم با هیجان میخورد!!
نمیدونم قضیه چی بود.
یا معده نیکا گشاد شده بود. یا شیر من رقیق شده بود و سیرش نمیکرد یا ...
از ساعت 4 به بعد هم دلدرد گرفت و جیغ و گریهههههههه
دل سنگ به حالش کباب میشد.
نبات داغ هم دادیم اثر خاصی ندیدیم.
آخرشم ساعت یه ربع به 7 صبح با شوشو جاروبرقی روشن کردیم. با صدای جاروبرقی آروم شد و خوابید.
شوشو بنده خدا تا 7 خوابید و بعدم پا شد رفت سر کار!!

در مورد هایپر رفتنم که باهام دعفا کردین، دچار بسی عذاب وجدان شدم که چرا بچه مو تو این شلوغی و آلودگی هوا بردم فروشگاه

بیتامیرا جونم من خیلی بهت فکر میکردم این چند وقته.
آخه نیکا اوایل نمیتونست سینه منو بگیره و من خییییلی ناراحت بودم.
هر دفعه که مجبور میشدیم به خاطر گشنگی بهش شیرخشک تو شیشه بدیم، انگار به من فحش میدادن. دلم میگرفت که چرا نمیتونم خودم بهش شیر بدم.
واسه همین خیلی تو رو درک میکنم.
هزار بار تو ذهنم مرور کردم چیزایی که میخوام بهت بگم رو. تا اینکه الان فرصت شد بنویسم
ببین بیتا جون من تا یکی دو هفته پیش با رابط سینه به نیکا شیر میدادم.
شاید مانلی هم که به سرشیشه عادت کرده، رابط سینه رو بگیره چون که پلاستیکیه و شبیه سرشیشه ست.
نیکا هم اون موقع ها شیشه و پستونک رو راحت میگرفت ولی به سینه من که میرسید تا یه دهن میزد با گریه ول میکرد.
ولی به محض اینکه رابط میذاشتم و وسط گریه های گوش خراشش رابط به لبهاش میخورد، سریع آروم میشد و رابط رو مک میزد.
کاش توام یه امتحانی میکردی.
من رابط مارک چیکو استفاده میکردم نیکا اونو راحت میگرفت. مارک اونت هم استفاده کردم سیلیکونی بود. اون رو هم میگرفت.
ولی مارک ناک رو نمیگرفت.
بعدشم اینکه یادمه گفته بودی وقتی لباستو میزنی بالا تا به مانلی شیر بدی مانلی میبینه و گریه میکنه.
نمیشه وقتی مانلی خوابه و گشنه هم هستش امتحان کنی و تو خواب سینه تو بذاری دهنش؟
نیکا همیشه اولش که میخواد سینه رو بگیره قاط میزنه و بی اعصاب میشه ولی هر وقت خوابه و میخوام تو خواب بهش شیر بدم، اون موقع چون زیاد هوشیار نیست راحت ممه رو میگیره و قاط نمیزنه.
شاید اگه تو هم نصفه شبا یا وسط خواب مانلی این کارو بکنی جواب بده و مانلی بگیره سینه تو.
در ضمن گفته بودی حالا چجوری مانلی رو بخوابونی بدون سینه گذاشتن دهنش ... ببین من هیچ وقت نیکا رو با سینه نشده بخوابونم. با اینکه زیر سینه خوابش میبره ولی تا آروغ میگیریم و تکونش میدیم اکثرا بیدار میشه.
ما همیشه یه آهنگی چیزی با صدای ملایم روشن میکنیم و تو خونه راه میبریمش تا چشماش سنگین میشه و میخوابه. یا مثلا سشوار و جاروبرقی روشن میکنیم. یا رو پامون میخابونیم و تکونش میدیم تا بخوابه.
برای توی ماشین هم که قبلا سینه دهنش میذاشتی تا آروم بشه میتونی انگشتتو بشوری و بذاری تو دهنش.
اینو تو بخش مشاوره شیردهی بیمارستان بهمن به من گفتن.
بهم گفتن انگشت کوچیکه دستتو بشور و بذار دهنش تا آروم بشه با مک زدن. به این صورت که با انگشتت سقف دهنشو کمی فشار بدی. باید کف دست خودت رو به بالا باشه و انگشتت رو بذاری دهنش. نه اینکه کف دست رو به پایین باشه هااا
ما هم تو ماشین نیکا رو اونجوری آرومش میکردیم.
گفتم اینا رو بهت بگم شاید به درد بخوره و مانلی آرومتر بشه.
خلاصه اینکه بیتا جون خیلی به یادتم و همش برات دعا میکنم. ایشالا که زودتر مانلی سینه تو بگیره و توام لذت شیرخوردن مانلی رو هر لحظه بچشی.


نازنین جونم پستتو خیییییلی دوست داشتم. واقعا یاد همه چیزایی که گفتی به خیر...
پس فقط من نیستم که عین بزغاله زل میزنم به نیکا
آخه من هر دفعه که شیردادن طولانی میشه، حوصله م سر میره. نیکام خیلی وقتا چشماشو میبنده و تو خواب شیر میخوره. خب آدم حوصله ش سر میره دیگه.
هی هر دفعه میگم از بچه ها بپرسم ببینم چه جوری میشه با یه دست دیگه کارای دیگه کرد

قو جونی منم ازت یه عالمه ممنونم که این تاپیک رو راه انداختی.
من که خیییییییلی تا حالا ازش استفاده کردم.
خییییلی به اینجا و شماها وابسته شدم و دلم بهتون گرمه.
مرسییییییییییییییییی

ابریشم جونم ایشالا که لیانا خوشگله زود زود خوب میشه.
چه عکس نازی بود اونی که دامنشو ازش گرفته بودین.
قربون اشک چشم بلبلش برممممممممم
ابریشم اون تیکه پستتو واسه شوهرم خوندم خودم انقدر خندیدم که همیجوری اشک میریختم

میس ماری جونم من پستایی که میذاری رو دوس دارم. ادبیات نوشتنت واقعا عالیه. تو یه طنز نویس ماهری
ابریشم جون شما هم همینطور.
آدم روحش شاد میشه پستای شما دو نفر رو میخونه

نفس باد صبا مرضیه جججججوووووووون
ای وللللل
میبینم که توام از اون دسته مامانای ممه تو دهن بچه و قادر به تایپ همزمان هستی
به ما هم یاد بده بابا.
خوشم میاد ازت که چراغ تاپیک رو دیروز روشن نگه داشتی مرسیییییییی
دخمل گلم
Lilypie Maternity tickers
سلام

اگه پست نمیذارم ..نه اینکه نیستم ..دل دردای دل آرا امونم نمیده..کم کم دارم قوزی میشم از بس سینمو میزارم دهنش تا با مک زدن آروم شه
الانم داره به جای پستونک مکش میزنه آخه پستونک هم نمیگیره ...کمبود خواب دارم ...

همه پستا رو میخونم البته با کمک گرفتن از پاهام رو کیبورد لپ تاپ پایین بالا میکنم



ابریشم جون قربون لیانای خوردنیت بشم من ..ایشالا زودتر خوب شه

مینا جون . پگاه جون ... ایشاللا که نی نی ها چیزیشون نیست و نگرانیهای مادرانتون بی مورد باشه ..الهی آمین


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

سلامممممممم بر مادران نمونه

یک خاطره از ما و نی نی :
8 دی سالگرد بله برون ما بود، من این واقعه رو خیلی دوست دارم چون اولین خیلی از اتفاق ها توی این تاریخ رخ داد. همسری پیشنهاد داد شام بریم بیرون، اولش مخالف بودم که با بچه ی اینقدی کجا بریم که همسری پیشنهاد داد بریم درکه، رستوران spu ، بخاطر اتاقکهایی که داره هم گرمه و هم من راحتم، منم قبول کردم و خانمی رو حاضر کردم و رفتیم. دخمل ما مثل اکثر مواقع توی ماشین شیر خورد و خوابید. توی رستوران هم سفارش غذا رو دادیم و دخمل ما همچنان خواب بود. داشتند بند و بساط سفره رو میاوردن که خانمی بیدار شد و 5 مین بعدش غذا رو آوردن و دخمل ما هم استارت گریه رو زد، چند ثانیه نگذشته بود که گریه اش اوج گرفت و گوله گوله اشک میریخت، توی این دو ماه همچین گریه ای سابقه نداشت من هم هول شده بودم که خدایاااااا چی شده، از اون ور هم چشم مونده بود به غذاهای گرم، خلاصه که دیدیم هیچکاری از دستمون برنمیاد و دخترمون مثل ابر بهار داره گریه میکنه، بند و بساط رو جمع کردیم و اومدیم خونه. توی راه دخملی باز هم خوابید ولی ظاهرا از خستگی گریه خوابش برده بود، چون تا رسیدیم خونه بازم شروع کرد به هق هق گریه کردن، گفتم شاید پوشکش اذیتش میکنه، همینکه جوراب شلواریشو در آوردم انگار آب ریختم رو آتیش آروووووم شد. این جوراب شلواری رو قبلا هم پوشیده بود، نمیدونم ایندفعه چی شده بود؟! فکر کنم میخواست ما زیاد بهمون خوش نگذره که زود زود هوس نکنیم ولی بازم خوب بود و شد یه خاطره برای اولین رستوران ما با خانم گل.

راستی بچه ها این نی نیها کی قیافه میگیرن؟ دخمل من امروز دو ماهه شد ولی به نظرم هنوز نوزاده و کوشولو. فردا هم میرم تا واکسن دو ماهگیش رو بزنم.

عاطفه جونییییی تو خوبی که تند تند میایی و ما بی معرفتها رو تنها نمیذاری.

پگاه جونم ایشاله که جواب آزمایش گل پسری خوبه خوبه و تو از نگرانی در میایی

قو جونی مسافرت خوش بگذره، ایشاله که حسابی خوش بگذره و خستگی این چند وقت در بره
خدایا ما رو تنها نگذار.
دینگ دینگ دینگ....
دو هشدار جدی به مادران به ویژه نوع پسردارش:
هشدار اول اینکه: پیام های بچه ها را جدی بگیرید
توضیح: دیشب می خواستم پوشک مانی را عوض کنم هر کار می کردم اجازه نمی داد پاهاشو جمع کرده بود و تو شکمش و باز نمی کرد تا چسب پوشکو باز کنم آخر سر به زور متوسل شدم و چسبو باز کردم به محض اینکه پوشکو باز کردم یه جیش بلند بالا زد تو صورتم. اونجا بود که فهمیدم بچه م بنده خدا خودش می دونسته چه خبره نمی گذاشته پوشکشو باز کنم من نوفهمیدم .

هشدار دوم اینکه:به هیچوجه و تحت هیچ شرایطی به این فسقلی ها اعتماد نکنید.
توضیح: در ادامه تعویض پوشک قبلی، لباسای مانی را عوض کردم و بادی نویی را که مدتها منتظر بودم اندازش بشه تا بهش بپوشونم تنش کردم. گذاشتمش رو تخت خودمون نگاه کردم دیدم پوشکشو شل بستم. از اونجایی که زیرانداز تعویضش جیشی شده بود و از اونجایی که پیش خودم فکر کردم این دیگه جیش خارج از برنامه ش هم کرده همونجا چسب پوشکو باز کردم که سفتش کنم که ناگهان دیدم با یک جیش سربالا کل زندگی و لحاف منو و لباس و سرو صورت خودشو مورد عنایت قرار داد.

پریا جون:
چه جالب!! مانی هم دو شبه که ساعتها پشت سرهم شیر می خوره و گریه می کنه. وقتی سینه از دهنش در می یاد مثل قحطی زده ها می مونه. تو بغ باباش آروم نمی گیره وقتی هم می یاد بغل من می خواد از رو لباس سینه م را بقاپه در صورتی که شیرم خیلی خوبه و سینه هام پره پره و فکر نمی کنم گرسنه بمونه. بعدشم ساعتها طول می کشه تا بخوابه یعنی از 8 و 9 شروع می کنه تا یک و نیم دو بخوابه.
کاری نداره بابا اراده کنی کم کم می تونی با شست پات قاشقو هو بگیری و غذا بخوری. من که از بس این جوجه را می گیرم بغلم تا خوابش سنگین بشه و سرجاش بگذارمش دیگه یاد گرفتم که با هر انگشت دست و پام یه کاریو انجام بدم . من امتحان کردم این فسقلی ها توی تاریکی مطلق هم خودشون نوک ممه را پیدا می کنن و تو هوا می قاپن نیازی به هدایت ندارن.

یه نفر گفته بود با یه دست بچه را نگه می داره که شیر بخوره و با اون دستش موبایل بازی می کنه. خواهشا نکنین این کارو. تا می تونین موبایلو از بچه بخصوص سرش دور کنین. من که می گذارمش فرسخ اون ور تر از خودم. یه قضیه بگم براتون:
دوست برادرم سردرد داشته و سمت راست سرش احساس سوزش می کرده. رفته دکتر و ام آر آی و... نتیجه اینکه دکتر گفته تو عکست نشون می ده که چربی سمت راست مغزت از بین رفته و احتمالا این در اثر امواج موبایل و گرفتن مداوم گوشی همراه کنار گوش راستته.
باشد تا عبرتی باشد برای همگان
2728
سلام
امروز همسایه نذر اورد رفتم گرفتم بعد که رفت بعد از یه هفته یه نگا به خودم تو اینه کردم دیدم شبیه گمشدگان در جزیره ام یعنی یه تیشرت گشاد جهت رفاه در شیردهی و یه شلوار ... دیشب به شوشوگفتم اخرین باری که بعد از حمام لوسیون زدم 41 روز پیش بود روز قبل از به دنیا اومدن ریحانه که شوشو به نکته ظریفی اشاره کرد و گفت اخرین باری که حموم درست درمون هم رفتی همون بود...
جونم براتون بگه رحان رو بردیم دکتر این بچه بی حال من تو مطب کم مونده بود برای دکتر پارکور بره... والا... استاده تو ضایع کردن من...دکتر براش کپسول امپرازول داد و تاکید کرد دارو سازی عبیدی بگیرید و گفت با اب سیب بش بده چون پی هاش اب سیب این دارو رو سریع و مفید فعال میکنه... دیشب با اب سیب دادم خوب بود اما دو دلم به نظر شما به بچه 40 روزه اب سیب بدم؟؟؟یه شربت هم داد هر 8 ساعت که الان حال ندارم برم اسمشو ببینم...و گفت هر گونه پروتین و لبنیات گاوی ممنوع... و اینکه حالا که قرار شده هر چیزی که به گاو مربوط میشه رو نخورم فهمیدم همیشه پای یه گاو در میان است...صبحانه که هیچی... رستوران و بیرون رفتنم تقریبا هیچی غیر از مرغ و جوج... پس من چی وخورم؟؟

ساحل جون
من ریحانه رو 20 روزگیش سوار هواپیما کردم دکترش گفت مشکلی نداره... خیلی هم خوشش اومد تا مقصد خوابید
شیوانا جون
حالا اسباب کشی سخت رو ولش من دس تنهای تنهام یعنی نمیدونم روز اسباب کشی این دخملو چی کار کنم همش استرس دارم خدایی نکرده مریض شه

بیتامیرا جون
نذرتون قبول باشه دختر من اونقدر به این دکترتون خندیدم اشک از چشو چالم را گرفت ...حالا شوهرت 10 دقیقه چی میگفت با تلفن مطب دکتر؟؟

پگاه جون
واقعا دل شیر میخواد بچه رو تنها بیرون بردن... منکه جرات ندارم تا پایین برم با بچه و بدون شوور...بابت اطلاعاتت درباره ملاج ممنونم هرچی که تو میگی من خیلی قبول دارم چون میدونم کلی مطالعه پشتش خوابیده...انشالله جواب ازامایش پسرت هم خوب باشه

مینا جون
عزیزم انشالله که صدرا چیزیش نیست . راستش ریحانه هم دستاش میپره تو هوا و تو خوابم می جوه ... این جویدن انگار از علائم رفلاکسه...fبیا خبر بده بهمون

پریا جونم

نذرت قبول و ممنونم که به یاد منو ریحانه بودی... این حالت گرسنگی نیکا رو ریحانه هم داره که بش می گن طغیان اشتها ... متاسفانه ریحانه من بعد از طغیان کلی بالا میاره و دل من بدبخت رو کباب میکنه و میشینیم دو تایی با هم اشک میریزیم

نفس باد صبا جون

خخخخخخخخخخخخخ فیس که دختر دارها این مشکلات رو ندارن... البته یه چیزی من به جای تشک تعویض استفاده میکنم که خیلی عالیه و اون پد تعویض جان ب ب هست یه بسته 12 تاییش 16 تومنه و گاهی یه پد برای چند روز کافیه چون کثیف نمیشه... البته من در هر بار پیفو و جیشو ریحانه رو میشورم

میس ماری جون

خداییش نشستی ارداه کردی خوب شدی؟؟؟ خیلی با حالی به خدا... منکه هر روز 20 بار اراده میکنم دیگه گریه نکنم اما فقط 20 دقه یادم میمیونه...حالا بهراد بهتره؟؟ دیگه بالا نمیاره یا تو تبدیل شدی به یه مادر شیر زن و با تحمل؟؟

شیما جون

چه پسمل جیگری

نازنین جون

چه یاد اوری قشنگی ممنونم ازت

عاطفه جون

ریحانه چه جیگر شده.... منم به زودی عکس ریحانه رو میزارم . سرماخوردگیت بهتر شد؟
یکی از محبوب ترین عبادت ها ازار نرساندن به دیگران است
سلام به همه مامانای مهربون و دل نگرون
از خودم بگم که من و جوجم ( ارتین ) هم خوبیم، این روزا خیلی بیشتر نگرانم ، حالا علاوه بر جوجا نگران مامان بابام هم هستم، یعنی انگار از وقتی جوجه دار شدم بیشتر قدرشون رو میدونم و همش نگرانم، دیروز واکسن ارتین رو زدیم و به نظرم تب کرده و یکم بیقراره، ازون ورم خودم سرما خوردم و میترسم ارتین هم مریض بشه، خدایی ما
در بودن چقدر سخته، دم همتون گرم که میاید اینجا و با تمام شب بیداری ها و خستگی هاتون تجربه هاتون رو در اختیار بقیه میذارید

بچه ها کلیییی دلم براتون تنگ شده اما خیلیی فرصت نمیشه پست بزارم،
نازنین جون وای پستت منو برد به حال و هوای اون موقع ها ، گرچه خیلی دور نبوده اما انگار سالها ازش گذشته و انگار با همه سختیش برا ادن شیرین بوده، دستت درد نکنه خیلییی پستت رو دوست داشتم.
میس ماری جون یعنی تو الان منو یاد کردی ایااااا؟ کلییییی ذوق زده شدم
پگاه جونم الهیییی ایشالا که اردیان جون زودی خوب میشه گلم.

مینای مهربون عزیزم ایشالااااا که صدرا جونم طوریش نیست، واییی عزیزم میدونم که الان نگرانی و دل تو دلت نیست قوی باش دوستم
ابریشم جون ایشالااا که لیانای قشنگمون زودی خوب بشه و همینطور ماهان گل.
قو جونم برای چندمین بار منم ممنونم ازت بخاطر تاپیک قشنگت.
عاطفه جونم خیلییی ماهی که با همه مشغولیتت میای و چراغ اینجا رو روشن نگه داشتی، ریحانه جونو یه بوس گنده بکن ازون لپای خوردنیش.
ساحل جونم کجا موندی پس؟
مرضیه جون هشدارات خیلییی به جا و درست بود:))
بی همتا جون اخی ماهم ازین خاطره ها داریم البته الان دو باره که بیرون رفتیم جوجمون ابرو داری کردهو دلش برامون سوخته گذاشته غذا ااز گلومون بره پایین.
لیلیان جون منم با خوندن پست نازنین دلم گرفت چه میشه کرد دیگه روزگاره ، حالا ما همش به بقیه حامره ها میگیم قدر لحظه لحظشون رو بدونن و اونا هم میخوان زودتر جوجه هاشون بیان بغلشون و خلاصه این چرخه ادامه دااااارد،هیییییی
عکس همه نینی ها خیلیییی نازو دوست داشتنی بود ، یه ماچ گنده برا همشون.
سلام به همه مامانهای نی نی به بغل
خوب و خوشین؟؟
اینقدررررر از پست نازنین دلم گرفت یهووو که نگو و نپرس احساس کردم چقدر عمر داره تند تند می گذره و ما پیر میشیم و نی نی ها بزرگ و ....
چه میشه کرد؟؟ چرخه طبیعته دیگه هیییییییییییییییییییی
پس
بر لب جوی نشین و گذر عمر ببین

از دوشنبه هم دائم دارم سر می زنم ببینم مینا خبر داده یا نه که می بینم همچنان ازش خبری نیس ایشالله زودی میاد و همه رو از نگرانی درمیاره

پگاه جونم
تو چی شدی؟؟ امروز قراره جواب سونو رو بگیری؟؟زودی بیای خبر بدی هاااااااا

پریا جونم
منم زیاد با رستا می رم بازار و خرید و رستوران و ....
جالبه چنان با چشمهای گرد شده همه جا رو نگاه می کنه و دقت می کنه که قیافه اش شبیه جغد میشه هههه مخصوصا که تو کالسکه لم بده و راش ببریم و ایشون هم به فضولیش برسه هههه تو ماشین هم که فقط خوابه
عصرهایی که تو خونه ایم خیلی نق نق می کنه و غر می زنه و دائم بغل می خواد اونم فقط سر شونه که همه جا رو ببینه
شوهرم دیروز می گفت این دخمل ددری شد رفت پی کارش ههههههههههه دخملم حوصله اش سر می ره خووووووو چقدر در . دیوارای تکراری و قیافه تکراری منو باباشو ببینه خخخخخ

شیوانا جونم
چه بزرگ شده پسرت ماشالله

لیلیان جونم
قربون اون چشمای تنگ و طوسی دخملت بشم من هههههه

عاطفه جونییییییییییی
فیس ات ته حلقم خخخخخ
ممنون که از اول تا الان عضو فعال تاپیک بودی و تحت هر شرایطی اینجا کنارمون بودی و حتی اگه نتونستی بیای خبر دادی
دوست دارم هوارتااااااا بوووووووووس
چراغ تاپیک هم روشن نگه دار لفا

دلشاد جونم
رفتی دکتر؟؟ بیا خبر بده ببینیم چی به چی بود
بابا من که هر یکی دوروز یه بار اینجا پلاس بیدم تازه به طور نامحسوس هم حضور دارم خخخخ

دنیا جونیییییییی
چقدر دکتر عوض کردی تو
مگه مشکلی هست؟؟ کدوم دکتر رفتی؟؟ زو.دی بیا خبر بده

نفس باد صبا جونم
ممنون از توصیه های جیشی ات خههههههههه
برای منم زیاد این اتفاق افتاده ولی خوب چون دخمله زیاد کثیف کاری نمیشه و فقط زیر خودش تا کمرش خیس میشه

بیتا جون
چه دکتر بی فکری که همون لحظه منشی رو اخراج کرده و مریضاشو سرگردون کرده و خودشم کلافه باید یه کم سنجیده تر عمل می کرد ولی کلی خندیدم با توصیفت

الاله جونم
چه پسسرت ماشالله بزرگ و اقا شده

فنجون جونم
یعنی دستورات مادرشوهرت تو حلقم خخخ
اخه مکه اون چه ربطی به خونه تکونی خونه بقیه داره؟؟؟؟!!!!

شیما جونییییییی
به مهرسام می خوره ازین پسرهای عاقل و منطقی باشه و اصن شیطنت تو کارش نباشه
اون خنده شو قربون

میس ماری جونییییییی
یعنی همیشه من تو کف این حافظه تو بیدم بخدا
من عمراااااااااا اینقدر دقیق از چند ماه قبل چیزی یادم بیاد

بی همتا جونممممم
سالگرد بله برونتون مبارککککککک
منم دیروز اولین سالگرد اشناییمون بود که یهو دیدم اقای همسر با یه دسته گل اومد خونه و من کلاااا یادم رفته بود هههه
13 سال از اولین باری که با هم اشنا شدیم گذشت هییییییییییییییییییییییییییییی جوونی

ساناریا جون
مطمئن باش بالا اوردن های ریحانه به زودی تموم میشه
رستا هم اون اوایل خیلی بالا میاورد ولی الان دیگه گوش شیطون کر خیلییییی کم اونم فقط از گوشه لبش در حد چند قطره یا وقتی گاهی اوقات بادگلو می زنه یه کوچولو بالا میاره
هر چی بزرگتر میشن اینطور مشکلات گوارشی شون بیشتر حل میشه


ایسا جونمممممم
چه عجب بابا
دیگه منو عادت دادی که یه مدت نیای هاااااا
عسک جدید از آرتین بذار ببینیم

نازنین جونممم
یار وفادار تاپیک
منم اینقده خوشحالم که این تاپیک هست و من کلی دوست با شرایط تقریبا مشابه خودم دارم که نگوووو
خیلی دوس دارم همتون ببینم تا ببینم با تصوراتم چقدر فاصله دارین هههه

ساحل جونییییی
کوجایی تو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


از خیلی ها هم که دیگه خبری نیست
غزاله
دزیره
مامان کیان ها
گیسو
...
...






Lilypie Maternity tickers
راستی فردا ظهر ایشالله داریم می ریم سفر تا تفلدم که 13 دی بید اونجا باشیم
دعا کنید اذیت نشم و اولین تجربه سفرم با رستا نانازی تجربه خوبی از اب دربیاد
نمی دونم به غیر از وسایل معمولش چیا دیگه باید با خودم بردارم
تو هواپیما واسه اینکه گوش درد نشه به نظرتون بذارمش زیر سینه؟؟

شما و تاپیک به هم می سپارممم
مواظب تاپیکمون باشین تا من برگردم (دوشنبه شب بر می گردیم)
بوووووووووووس
Lilypie Maternity tickers
قو جون تولدت مبارک عزیزم
اینم کادوی من.


دکی گفت شنوایی سنجی مرحله دوم نداشته بید!!حالا نمیدونم راست گفت یا نه. اما همه چیز محمد رو چک کرد. حتی گوششو! بیضه ی چپش هم اومده بود پایین. دیگه نیازی به عمل نیست خداروشکر.

اینو بخوون. شاید مفید بود

http://www.motherlydays.blogfa.com/post-309.aspx
انسان ها در دو صورت چهره واقعی خودشان را نشان می دهند: اول آنکه بدانند کامل به خواسته هایشان رسیده اند یا اینکه بدانند هرگز به خواسته هایشان نمی رسند!!
سلام به مامانای سخت کوش
پسر ما بعد یه ساعت رو دست راه بردن و تو بغل بودن بالاخره الان خوابید.دیروز بعد از ظهر هم با همین ترفند خوابوندمش ولی دیشب کشتمون تا خود صبح شیر خورد و جیغ زد اخرشم به زور شیر خشک خوابید ولی تا ظهر خواب بود.میبینم که نی نی های بقیه هم همینطوری قحطی زده شدن.اپیدمیه احتمالا که مربوط به الودگی هوا میشه.بس که همه چیو ربط دادیم به الودگی!!! خخخ

اقا امروز ظهر که پا شدم حسابی عصبی بودم.اخه کم خوابی عصبیم میکنه که یهو شوشو از تو تراس اومد تو خونه و گفت داره برف میاد.منو میگی مثه قحطی زده ها پریدم پشت پنجره و تنها حسرتم این بود که چجوری با امیرحسین برم برف بازی!!! یه کم بزرگتر بود میرفتم!!!

مامانم هم رفت.چند روزی افسردگی گرفته بودم...

چند روز پیش هم بردش پیش همون دکتر کم حرفه که گفت بهش شیر خشک بده.تو دوازده روز نیم کیلو وزن گرفته بود که خیلی خوبه و قرار شد همین روش رو پیاده کنم.یکم هم دماغش کیپه چند روزه که دکتره گفت چیزی نیست و قطره بریز.اسهالش هم بگیر نگیر داره یه روز خوبه یه روز فجیعه باز دکتره گفت چیزی نیست...

این قضیه رفلاکس بچه ها چیه که به خاطرش هی میبرینشون دکتر؟؟ مامان من که میگفت اینا طبیعیه و چیزی نیست.امیر حسین هم وقتی اروغ نمیزنه بالا میاره اما بعد شیرخشک همیشه یه مقدار بالا میاره اما من تا حالا به خاطرش نبردمش دکتر.باید میبردم؟؟

در مورد شنوایی سنجی هم تو بیمارستان گفتن اگه زردی گرفت یه ماهگی دوباره بیارش اگه نه شش ماهگی باید دوباره سنجش بشه.غیر اینه مگه؟؟

مینا جون
بیا خبر بده ببینیم چی شد

بیتا جون
ترک سینت خوب شد راستی؟؟؟ من از اون روز تو فکر ترک سینه توام ولی وقت نشد بیام پست بدم.اگه خوب نشده عسل بزن سر سینت بعد روش پلاستیک بذار.سریع خوب میشه. اخه من سر این ترک سینم خیلی اذیت شدم.اخر هم با عسل خوب شد

پگاه جون
انشاا.. چیزی نیست
جراتی داریا...من تنهایی امیرحسینو تا دم در نمیبرم!!! اورین دختر اورین

نازنین الف
من کلی اشک ریختم با اون تیکه یاداوریت!!! حرف دل هممون رو زدی.مرسی عزیزم

پریا جون
یه دستی تایپ کردن کار سختیه من که همیشه اخرش عذاب وجدان میگیرم حس میکنم امیر حسین اذیت میشه ولی خوب تقصیر خودشم هست دیگه اگه مثه ادم تو جاش بگیره بخوابه منم مجبور نیستم بچه به بغل تایپ کنم خو....
زیادم ناراحت نباش.ما هم دو هفته پیش رفتیم رفاه.مامانم هنوز بود اون موقع( شکلک گریه) بعد امیر حسین رو که خواب بود دادیم بغلش نشوندیمشون رو صندلیای جلوی غرفه گوشت.کلی بوی گوشت میومد.خخخخخ.بعد مامان خودش رفت صندلیای اونور دیگه که بو نمیداد.اخه اولش پر بود مجبوری اومدیم اینور.خلاصه رفتیم خرید .اخراش هم پسر ما گشنش شد مامانم زینگولید که بدو بیا شیرش بده.منم رفتم به وظیفه مادریم رسیدم شوشو خودش بقیه خریدا رو انجام داد.ولی تجربه خوبی بود.من که دوست داشتم

نفس باد صبا جون
پسر من که با رعایت تمام نکات ایمنی تا الان چند باری سر و صورت من و باباش رو منور کرده.یه بارم تو ماشین بابام داشتیم عوضش میکردیم خواهرم یه لحظه غافل شد کل صندلی عقب جیشی شد.
باباجان هنوز نمیدونن پسر ما چه ابیاری براشون انجام داده خخخخخخ
در مورد شست پا و قاشق هم کاملا باهات موافقم منم دارم به این توانایی میرسم کم کم.

قو جون
مرسی از تاپیکت عزیزم
من با هواپیما از مشهد اومدم اصفهان.امیرحسین اون موقع 25 روزش بود.شیر دادن باعث میشه گوش بچه موقع افزایش ارتفاع نگیره اما به خاطر تغییر فشار ممکنه خدای نکرده شیر بپره تو گلوش.برای همین من اولش امیر حسین رو شیر دادم وقتی هواپیما از زمین بلند شد گرفتم ازش بعد که فشار ثابت شد و هواپیما صاف شد دوباره شیرش دادم تا گوشش باز بشه بعدش یه مقدار بالا اورد که سر دلش سبک شد و راحت خوابید تا مقصد.بعد از اینکه رسیدیم اصفهان تو فرودگاه تا موقعی که بارها بیاد اومدم شیرش بدم تا گوشاش دوباره باز بشه که اقا حتی چشماشو باز نکرد منم خونه که اومدیم شیرش دادم. پنبه گذاشتن تو گوش بچه هم میگن خوبه ولی مواظب باش الیاف پنبه نره تو گوشش.
این بود انشای من امیدوارم به دردت بخوره
مسافرت هم خوش بگذره

یه سوال خیلی خیلی خیلی مهم هم من دارم
شما وقتی با نی نی و شوشو تون میرین بیرون صندلی جلو میشینین یا عقب؟؟
اخه این شوشوی وسواس من میگه که جلو خطرناکه من و امیرحسین رو میفرسته بریم عقب بشینیم انگار اژانسه!!!
حس بدی دارم در موردش!!

و در اخر امیدوارم نی نی های همتون سالم و شاد باشن.خودتون هم همینطور
فعلنتون



Lilypie First Birthday tickers
سلام مامانا

آقا من می خوام برم از دانشگاهی که به این دکترای اطفال مدرک می ده شکایت کنم.
امروز مانی را بردیم دکتر. وقتی برگشتیم خونه نشستم رو مبل که بهش شیر بدم یهو دیدم یه چیزی شر شر ریخت تو دستم نگا کردم دیدم پی پیشه.
بازش کردم دیدم دکتر که پوشکشو باز کرده معاینه ش بکنه خوب نبسته پوشکو. به نظر من یه دکتر اطفال قبل از هر چیز باید طرز بستن پوشکو یاد بگیره. حالا می خوام برم شکایت کنم تا مدرک دکتر مانی را پس بگیرن.

مانی امروز 56 روزشه ولی چون دکتر زودتر اومده بود و سرش امروز خلوت بود منشیش گفت امروز بیاین برای چکاپ دو ماهگی. وزنش شده بود 5640. قدشم با 3 سانت افزایش شده بود 59 و دور سرش 39 بود. خدا را شکر گفت همه چیشش خوبه. فقط سرپا نگهش داشت که بایسته. بچه خوب روپاش وانمیستاد. دکتر گفت روزی چند بار این ورزشو بهش بده : سرپا نگهش دار تا روپاش بایسته و قدم برداره. چون پاهاش ضعیفه و اگه تقویتش نکنی دیر راه می افته.
از دکتر پرسیدم می شه همین امروز واکسنشو بزنیم گفت بله. گفتم پس بزنید. دیگه واکسنو هم زدیم. گفت رفتی خونه 12 قطره استامینوفن و کمپرس آب سرد روی پای راستش. اگه هم ورم کرد یا قرمز شد کمپرس آب گرم تا وقتی که خوب بشه. اگه تب کرد یا درد داشت هر 5 ساعت 12 قطره استامینوفن.
خونه که اومدیم اولین دوز استامینوفنو دادم بهش 3-4 ساعت خوابید اما وقتی بیدار شد تا ساعت ده و نیم گریه کرد از درد با اینکه دوز بعدی استامینوفنشو هم یک ساعت زودتر یعنی سر 4 ساعت دادم. دوز سومو هم قبل از شروع درد بهش دادم و دیگه ساعت ده و نیم لالا کرد.
اما اون چیزایی که از دکتر پرسیدمو می گم شاید به دردتون بخوره:

گفتم خوابش خیلی سبک و کم شده. گاهی از خواب آلودگی کلافه س و نمی تونه بخوابه. دکتر گفت مال رفلکسشه. دوزرانیتیدنشو از 1.5 سی سی بکن 2 سی سی.
البته گفت سبک بودن خواب بچه ها تو این سن طبیعیه چون خوابشون 5 مرحله داره و در این مورد کلی برای شوشو توضیح داد که من نشنیدم

گفتم سرفه می کنه و شبا خس خس. گفت اگه سرفه ش آزاردهنده نیست و به صورت تک سرفه س مال رفلکسشه وگرنه سرما خورده. گفتم نه تک سرفه س. پرسید خس خس می کنه یعنی اگه دستتو بگذاری تو کمرش حسش می کنی؟ گفتم نه. گفت پی خس خس نیست خرخر ه و طبیعیه.

پرسیدم لازمه تو خونه بخور بگذاریم. گفت خوبه که برای کل فضای آپارتمان دستگاه بخور بگذارید اما برای بچه فقط وقتی که سرما می خوره. گفتم بخور سرد یا گرم. گفت سرد بهتره.

گفتم مدفوعش گاهی خیلی چربه. پرسید یعنی در حدی که وقتی می شوریش انگار وازلین به دست زدی؟ گفتم نه در اون حد. گفت طبیعیه چون کل چربیه شیرمادر جذب نمی شه و مقداریش دفع می شه اما اگه خیلی زیاد چرب باشه مربوط به وجود یه نوع ویروسه.

در پی بحثهای دوستان در رابطه با اینکه بچه باید در فاصله های منظم شیر بخوره یا نه پرسیدم دکتر مانی گفت نه نظم خاصی توصیه نمی شه هر موقع شیر خواست بهش بده.

گفتم فایده ای داره که ظهرها بگذارمش از پشت شیشه آفتاب بخوره بدنش. گفت آفتاب پشت شیشه به مفت نمی ارزه. آفتاب باید آفتاب سر ظهر و مستقیم باشه اون هم تو هوای پاک و بدون آلودگی.

گفتم دست و پای بچه م همیشه سرده سرده در حدی که رنگش سفیده. گفت طبیعیه با جوراب و دستکش گرم نگهش دار.

گفتم دستاش می پره و چونش می لرزه. گفت لرزش چونش طبیعیه. اما پرش دستاش اگه در اثر وجود محرک مثلا صداهای اطرافه اشکال نداره اما اگه بدون محرکه و تعدادش هم زیاده باید نوار مغز و عصب بگیریم گفتم اکثر مواقع در اثر وجود محرکه اما بدون محرکشو دقت نکردم. گفت دقت کن اگه لازم شد بیا.

گفتم چشماش قی می کنه و اشک تو چشاش جمع می شه اما جاری نمی شه. یه قطره و یه پماد داد گفت تا یک هفته مصرف کن اگه خوب نشد مجاری اشکشو ماساژ بده چون خوب نشدنش نشون می ده مجاری اشکش تنگه. اگه خدای نکرده با ماساژ خوب نشه 1 سالگی باید جراحی بشه.

دور محل ختنه مانی یه چیزی شبیه یه پوست آویزون بود که می ترسیدم بهش دست بزنم. دکتر گفت باید سر شمبولشو بدی
پایین و اینا را تمیز کنی وگرنه سفت می شه و باید با چاقو جداش کنیم. اومدم خونه همین کارو کردم راحت باز شد.

راستی از دکتر در مورد مرحله دوم شنوایی سنجی پرسیدم گفت اگه مرحله اولش مشکلی نداشته دیگه لازم نیست.
سلام دوباره به همه

امشب من یه خانوم کدبانو و نمونه بیدم.
ساعت 20 دقیقه به 8 رفتم تو آشپرخونه و ساعت 8 و 10 دقیقه اومدم بیرون در حالیکه استامبولی داشت روی اجاق دم میکشید
نیم ساعته غذا رو بار گذاشتم. هیچیشم قبلا آماده نکرده بودم. شوشو باورش نمیشد که امشب دارم بهش غذای گرم میدم
راستش خودمم دلم برای غذای گرمی که تو خونه خودم پخته باشم تنگ شده بود.
حالا البته شاید شما همه تون خیلی کدبانو تر باشیناااا ولی واسه من همینم خیلی زیاد بود.

بچه ها میشه هر کدوم بگین که تو حموم سر نینیتونو چه جوری میشورین که احساس خفگی نکنه؟
آخه من هر دفعه که نیکا رو میبریم حموم وقتی برمیگردونمش به پشت (یعنی صورتش رو به زمینه) و آب میریزم رو سرش، جیغ میزنه و انگار که میخواد خفه بشه سرشو میگیره بالا. بعدم نفسش قطع میشه و بعد از اینکه سعی میکنه گریه کنه نفسش با گریه برمیگرده.
اگه میشه هر کدوم که میتونین بگین چی کار میکنین که نینی اذیت نمیشه.

یکی از بچه ها گفته بود که چشم نینیش عفونت داشته و دکتر بهش دو تا قطره با یه ماساژ داده. اسم اون دو تا قطره رو میشه بگی دوستم؟ الان وقت ندارم برم صفحه های قبلی ببینم کدوم یکی از دوستا بوده. ببخشید.
اون ماساژ هم میشه بگی چه جوریه دقیقا؟
چشم چپ نیکا همش قی میکنه و مژه هاش میچسبه به هم. رنگش هم سبز یا زرده.
زنگ زدیم به دکترش یه قطره گفت بخریم بریزیم میخوام ببینم این از همون قطره هایی که دکتر نینی شما داده یا نه. مرسییییی


جیل جونم منم همیشه با نیکا عقب ماشین میشینیم
منم حس خیلی بدی دارم نسبت به عقب نشستن. یه وقتایی هم از صندلی عقب به شوشو به شوخی میگم: آقای راننده لطفا برین فلان جا!!! اونم از تو آینه یه نگاهی میکنه مثل این راننده هیزا خب واقعا عین آژانس سوار شدن میمونه.
ولی خب من جند بار امتحان کردم. یه بار به شوشو گفتم الا و بلا من میخوام نیکا رو بذارم تو کریر و باهاش جلو بشینم. کریر رو بذارم جلوی خودم رو به خودم. بعد رفتم جلو نشستم و همین کارو کردم. ولی دیدم که به خاطر کریر، شوهرم اصلا نمیتونه آینه بغل سمت راست رو ببینه. دوباره خودم پاشدم رفتم عقب نشستم
یه بارم نیکا توی پتو تو بغلم بود و تو کریر نذاشته بودیمش. نشستم جلو و کمربند بستم. خییییییلی بد بود. هر لحظه حس میکردم که اگه خدا نکرده تصادفی بکنیم و محکم مثلا به ماشین جلویی برخورد کنیم، نیکا از بغل من پرت میشه تو شیشه. یعنی خودم کامل حس کردم که هیچ جوره نمیشه نشست جلو. از طرفی اگه نیکا شیر بخواد عقب میتونم بهش شیر هم بدم که خب جلو اگه بشینم نمیتونم ممه رو دربیارم و راحت شیر بدم.

ساناریا جونم منم والا بی شباهت به گمشدگان جزیره نیستم. البته من بیشتر شبیه انسانهای عصر حجر هستم. چون معمولا به جز سوتین و اون یکی تیکه، چیزی تنم نیست
حالا اکه خیلی سردم بشه یه سارافن لختی پختی میپوشم. ولی کلا به خاطر سهولت در امر شیردهی هیچی غیر از سوتین نمیپوشم.

ضحی جونم سلام. خیلی خیلی خوشحالم که هستی.
چه خبر؟ الان چی کارا میکنی؟
از کی میخوای بری تو اقدام؟

بی همتا جون سالگرد بله برونتون مبارک باشه.
واسه شوشو هم تعریف کردم پستتو. کلی خندید.
واقعا اگه اینجا از این تجربیاتمون بگیم خیلی خوبه هاااااا
حداقل حواسمونو جمع میکنیم اشتباهات بقیه رو تکرار نمیکنیم.
دستت درد نکنه بی همتا جون که گفتی.

مرضیه جون دلت بسوزههههههه
ما دختر دارا همچین بلایی سرمون نمیاد هیچ وقت
ارتفاع جیش نیکا از دو سه سانت تجاوز نمیکنه.
فیسسسسسسسسسسسسسس
این یه فیسیه که عمرا خلافش اتفاق نمیفته. چون من هر چی هم فیس بدم، نیکا نمیتونه تو صورتم جیش کنه. خخخخ
بعدشم مرضیه جون به نظر من برو دکتر نینیتو ماچش کن. پوشک مانی رو خودش میبنده؟؟؟؟؟؟!!!!!!!
دکتر نیکا پوشک رو به من میگه باز کن. بعد که معاینه ش تموم میشه میگه حالا بیا ببند!!!
مرسی از حرفای دکتر که نوشته بودی.
من همه شو واسه شوشو هم خوندم تا یادمون نره.
مرسییییییییییی
دخمل گلم
Lilypie Maternity tickers
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730