2410
2553
عنوان

مامانهای آبان 92+ نی نی های ناز و سالم و باهوش

| مشاهده متن کامل بحث + 1218364 بازدید | 15785 پست
سلوووووووووووووووم

جونم براتون بگه نی نی ما شبا در تلاشه کیسه ابشو سوراخ کنه اما گویا ظاهرا موفق نشده هنوز درد پری هم هر روز کوتاه مدت دارم اما نه همیشه.

تبریک ویژه به مامانای جدید...انشالله نی نی هاشون خوش قدم و پربرکت باشند.

ماری جووووووووووووووووووووووون مبارکه. مرسی که به یادم بودی!! قربونت برم خیلی خوشحال شدم...انشالله خدا نی نی تو براتن حفظ کنه.

بی همتا جون مبارکه نی نی...الان حتما دخملت بدنیا اومده. اتاقشم خیلی خوجله.

سلین جون به سلامتی. خوش بحالت...

قو، عاطفه، ابریشم، ساحل و بقیه مامانا ممونو که بازم میاید. حضورتون یه دنیا دلگرمیه برای ما! من همش غصه میخوردم که جز مامانی اخرم و دیگه کسی اینجا نمیاد و تنهام. اما خوشحالم بچه ها هنوز هستند.

ساناریا جون نگران نباش. من که اصلا از هفته 30 سونو نرفتم چی بگم پس؟ این دکی بی خیاله من هی میگه نمیخواد. نینی سفالیکه دیگه!!!

عاطفه جونم هنوز نزاییدم :) مرسییییییییی بابت دلگرمیت عزیزجون. حال لپ گی ما چطوره؟ بزرگ شده؟ عسکشو بذار ببینیم بزرگ شده این ریحانه خاونم جیگر.

ابریشم جون واااااااااااااااااای جیگرشو بخورم!! این چه عکس نامازیه گذاشتی!! خداحفظش کنه. دلم رفت برای نی نی.

الاله جون نی نی خیلی نازه. مبارکه.

اتنا جون عکساتو نمیبینم :(

قو جونی خیلی خوشحال شدم که نی نی داری راحتتر از بارداریه. عکس رستا جونون بذار بازم. راستی پستونک ضرر نداره؟ تحقیق کردی؟ اخه من ضد و نقیض شنیدم در این مورد. موندم در اینده چه کنم.

ایسا جون باورت میشه من کلی فکر کردم چرا دیگه نمیای؟ عزیزم کلی یادت بودم و اصلا فراموش نشدی. خداروشکر که حال جفتتون خوبه. ووووووووووووووویییییییییییییییییییییی من ترسیدم از تجربت!! اخه حرکات تربچه منم خیلی کم شده. یه بار هم ان اس تی دادم. گفتن خوبه. دعام کن...

پریا جون ترخدا غصه نخور..خدا خودش بهترین و بزرگترین حامی هست...انشالله حال مادربزرگت بهتر بشه و مامان بتونن بیان. اگر هم نشد بیان حتما به خواهرشوهرت بگو بیاد. بی خیال تعارف!! بنظرمن این کمکا فقط وظیفه خانواده دختر نیست!!

مامان نسیم جون نگو از کار خونه که منم از اینور تمیز میکنم. از اونور میبینم دوباره نامرتبه...انشالله نی نی با زبون خوش میاد. نیمدم بزور میاد :) سر دردات منم دعا کن.

انسان ها در دو صورت چهره واقعی خودشان را نشان می دهند: اول آنکه بدانند کامل به خواسته هایشان رسیده اند یا اینکه بدانند هرگز به خواسته هایشان نمی رسند!!
سلاملکم..من زودی اومدم یه چاق سلومتی بکنم و برم تا دخمل خوابه

ساحل جونم اون عکس برای حدودا دو هفتگی دخملمه...

قو جونی من شیر خشک هومانا میدم..نان شب اول دادم نصفه شب کلی جیغ و داد کرد..فکر کنم دلش درد گرفت!

اما بیشتر از یکی دو بار میدم..شیر من کمه کلا و دخملم هم تنبل تو مکیدن جوندار و حسابی که شیر رو راه میندازه

دیگه چه کنم..نهایتش شیر خشکی میشه دیگه!..من سعی خودمو کردم..روزای اول روزی 8-9 ساعت وقتم صرف

شیر دادن میشد..همش وسطش میگرفت میخوابید...تازه با شیشه هم که راحت و هولوفی! شیر میاد ازش کلی

بیاد لپشو بمالیم..گوششو بکشیم!!..چونه شو قلقلک بدیم تا شیرشو تموم کنه!!..فقط کم مونده یه سطل اب بریزیم

رو کله اش!!کلا دوست داره چرت بزنه..ولی تا میذاریش تو تخت انگار میخ داره...بیدار میشه!!..دل درد نداره ...لوس

شده بید!!!خخخخ..وقتی هم خوابش میگیره بد قلق میشه..سخت میتونه بخوابه..کلی با ممه من دعوا میکنه..میکشه

اینور و اونور و چنگ میندازه بهش تا خوابش ببره!!...خوش به حالت که دخملت به خودت رفته ..خوشخواب بیده....

یکی از دوستا یه چی پرسیده بود..یادم نویاد...شرمنده..خنگول شدم والا...حالا بعدا دوباره میام


AlternaTickers - Cool, free Web tickers

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥 

من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود و حتی توی تعطیلی های عید هم هستن. 

بیا اینم لینکش ایشالا مشکلت حل میشه 💕🌷

پریا جون

مگه شک داری که این دوره زمونه اخلاق خوب اونم تومحیط بیمارستان،محاله؟؟ منم خیلی زجرکشیدم مدتی که بیمارستان بودم روز آخری خودم وخالی کردم و کلی گله وغیبت از پرستارها وبرخوردشون به اون خانمی که مثلآ مسیول وبازرس بود ومیومد سر میزد به بخشها، کردم،هرچی دلم خواست گفتم،
البته منظورمن بخشیه که نی نی بستری بود.چون اگه جووون میدادی هیچکی به دادت نمیرسید..برخوردشون بی نهایت بدبود.بی نهایت..نوزادا رو که آدم حساب نمیکردن گریه وضعف وغش کردن اون نوزادا تودستگاه براشون عادی بود با ماهم که چندتا مامان بودیم وبالاسربچه هامون برخوردخوبی نداشتن
هروقت صداشون میکردم میگفتن میایم بعدسه ساعت میگذشت ومن6باردیگه صداشون میکردم و نمی اومدن..خیلی بی عاطفه بودن خیییلی
خواهرمن پرستاری قبول شد ما نزاشتیم بره رفت رشته زیست شناسی والان فوق لیسانس گرفته..میگه خوب بوده من نرفتم پرستاری بنظر من پرستارشدن برای بی عاطفه هاس نه واسه کسانیکه احساس دارن.
باورت نمیشه پریاجون نوزاد طفلی تودستگاه وقت شیرش که میشد وگرسنه بود انچنااااان جیغ میزد دست وبال میزد قرررمززز میشد وثعف میکردتودستگاه که من گریه میکردم .مامانشون نبودبالاسرشون..اماپرستاراحوصله نداشتن شیر بگیرن وباسرنگ بدن نی نی..هی صداشون میکردم میگفتم خانم این بچه داره میمیره غش میکنه از گریه..توروخدابیاید ..میگفتننترس خانم بچه از گریه کاریش نمیشه.. طفلی نوزادا یا تایم شیرشون بود یاشدیدآ خرابکاری کرده بودن وهیچکی نبود عوضشون کنه اینکارو خدمتکاراانجام میدادن..خلاصه آی دلم سوخت آی جیگرم کبااااب شد اینمدت اونقد گریه بچه شنیدم که وقتی اومدم خونه ومرخص شد نی نی من تایکهفته یهو میپریدم ومیگفتم وااای بچه کیه گریه میکنه کیه جیغ میزنه..افسردگی گرفته بودم باورکن..امایکروز به یک مامانی که گاهی وقت ملاقات میومد ویکربی بچه رومیدید ومیرفت گفتم اگه میتونی بیابالاسربچت باش خودت باشی بهتره حتمن بیا..وبالاخره تونستم بکشونمش روسر نی نیش طفلی چمدونست که نی نی روچیکارمیکنن وچقدگریه میکنه فک میکرد آرومه وبهش میرسن..خلاصه وااای چه روزای بدی بو متنفرم از بیمارستان ومحیطش و آدمای بداخلاقش
فک کن لحظه درد زایمان سزارین یامریضی بچه، آدم چقد نیاز به ارامش داره واینکه کسی درکش کنه وباهاش خوب باشه..ولی..کو...؟؟؟ نیس!!

قووجون وای خوشبحالت،دکتر گفت پستونک بدی؟دکتر من اجازه نداد! منم حس میکنم آرشا گاهی سیره وفقط دلش میخادسینم وبگیره وبخوابه وکلی طول میکشه ومن ساعتهااامشغول شیردهی ام،،ولی دکتر اجازه پستونک نداد..گفتم بزارید وقتی سیره بهش بدم که نشد
اینارو دکتر رفاهی بهت اجازه میده؟؟منم میرم پیشش ظرف ده روز آینده..دکتر خوبیه؟من که بچم هفته36دنیااومده برم پیش رفاهی یااون دوتادکتر دیگه؟؟

دلشاد جون و
پریاجوون
منم شب قبل پاره شدن کیسه آبم، بشدت بچه تکون میخوردبشدت که اصن میترسیدم و باهمسرم قشنگ حرکات وبدون دست گزاشتن میدیدیم.
حرکات وجدی بگیرید اتفاقن زیاد تکون خوردن خوب نیست اونم ماه اخر که باید جاتنگ باشه وکمتر تکون بخوره..مراقب خودتون باشید

راستی قووجون دکتر من گفت از دستمال مرطوب استفاده نکن باپنبه خیس تووون نی نی روتمیز کن میگفت حساسیت زاس..
منم دیگه استفاده نکردم..

بی همتاجون سلین جوون و دنیاجون
نی نی هاتون الان بغلتونن؟؟مبارکه
آتناجون عکسات باز نمیشه.
پریاجوون
مگه شک داشتی که تواین دوره زمونه پرستار خوب نیست؟ یاحداقل کمه؟؟نمیدونی من چه برخوردای سرد وبدی از پرستارا دیدم تواون 7روزی که بچم بستری بود..بخدا مونده بودم که اینا اصن عاطفه و احساس دارن؟؟اونم توبخش نوزادان..نوزاد بی گناه وبی زبون..باور کن نی نی ها غششششش میکردن ضعف میکردن از گریه..کی بوداعتناکنه..من نمیدونستم بحال بچه خودم گریه کنم یابحال اون نی نی ها..میدونی هردوساعت وقت شیرشون بود ..حالامامانایی که بودن مث من، خوب خودمون میرسیدیم به بچه هامون بموقع عوضشون میکردیم وشیرشون میدادیم،ولی مامانایی که نبودن وبه هردلیلی نیومده بودن بالاسر نی نی هاشون..خوب بای پرستار سرساعت شیرمیدادبهشون باسرنگ اونم از بقیه مامانا شیرمیگرفتن..خدمتکارام که عوضشون میکردن..ولی کو پرستاری که شیربده وبره دنبال شیر واسه نی نی..
خیلی بی انصاف بودن .وااای اینقد نوزاد تودستگاه گریه میکرد که از حال میرفت صدامیکردم پرستاره رو که خانم این بچه داره میمیره میگفت نترس خانم بچه از گریه نمیمیره..هروقت دلشون میخاست میومدن سروقت نی نی ..وقتی از آشپزی یاددادن بهم درمیومدن یا پیاماوجکای گوشیاشون تموم میشد!باااورکن..
من خودم وخالی کردم وروز اخرهمه ایناروبه اونی که بعنوان بازرس میومد و بخش رو میدید گفتم کلی گله کردم وگفتم میشینن جک میخونن واسه هم میخندن طفلی نی نی ها غش میکنن تودستگاه،،خلاصه که برای اوناطبیعیه نمیتونن درک کنن من مامان اون نوزاد احتیاج به یک همراه و همدل داریم..کارشون وانجام میدن تمام..
پریاجون عرق کاسنی بخور خیلی خوبه واسه جلوگیری از زردی،،کاش میخوردی کاش منم از ماه7میخوردم هیچ ایرادی نداره

قووجون واای دکترم اجازه پستونکم ندادگفتم احساس میکنم نی نی سیره و گاهی فقط سینم و نگه میداره تاخوابش ببره بدم پستونک؟؟گفت نههههه اصلن..
اینارو دکتر رفاهی بهت گفته؟ کارش خوبه؟من که هفته36 نی نی دنیااومده برم پیش رفاهی یااون دوتای دیگه؟؟

بی همتاجون دنیاجون سلین جون مبارکهههه قدم نورسیدتون بوووس
2720
سلام به همه مامانای و نینی های نازز
از همه که بهم تبریک گفتن ممنونم
پسرم زردی گرفته گذاشتیمش تو دستگاه بیمارستان نبدیم تو خونه دستگاه گذاشتیم خیلی سخته دارم از غصه دغ می کنم همش گریه می کنم میگن زاهو گریه نمی کنه اما خیلی دلم واسش می سوزه تو رو خدا دعا کنین

خودمم جای بخیه هام می سوزه نمی دونم طبیعیه یا نه اما خم و راست شدن واسم مردن شده
بچه هایی که بیمارستان بهمن زایمان کردین، یه سوالی دارم.
بلوک زایمان فقط مال زایمان و ان آی سی یو و این چیزاس؟
یعنی از اتاق عمل که ما رو میارن، میبرن بخش زنان تو طبقه 1؟
یا اینکه بخش تو همون بلوک زایمانه؟
شما که از اتاق عمل درومدین بیرون، و بردنتون تو اتاقتون، گذاشتن مامان باباها بیان تو پیش شما؟
یا گفتن هیشکی نیاد همه برن ساعت ملاقات بیان؟
وقتی نینی به دنیا میاد، همون لحظه بابای نینی میتونه بره نینی رو پشت شیشه ببینه؟ یا باید صبر کنه بعد که آوردنش تو اتاق ببینه نینی رو؟
مرسی.
فقط لطفا اگه خوندین زود جواب بدین.
پس فردا صبح زود نینیم میاد. میخوام فردا بدونم جواب سوالامو.



ساحل جونم الهی بمیرم چی کشیدییییییییی
الهی بمیرم واسه اون نینیایی که کسی بهشون اهمیت نمیداده.
خاک بر سر کسایی که بی وجدان هستن.
واقعا چه جوری میخوان جواب خدا رو بدن؟
چه جوری دلشون میومده که به نینی های ضعیف بی گناه بی اعتنایی کنن؟
خدا به راه راست هدایتشون کنه.
چه روزای بدی رو گذروندی ساحل جونم. منم اگه جای تو بودم و اون صحنه ها رو میدیدم حتما مریض میشدم و افسردگی میگرفتم.
من دیشب که رفته بودم نصفه شب بیمارستان، صدای گریه یه نینی میومد، بغض گلومو گرفته بود. دلم میخواست برم بگردم ببینم کجاست این نینی و بغلش کنم تا آروم بشه.
درک میکنم که تو که اون صحنه ها رو دیدی چقدر برات سخت بوده.
خدا رو شکر که آرشای کوچولومون الان حالش خوبه و تو بغل خودته.

مامان امین مرسی از راهنماییت.
فعلا همون فامیلمون میاد میمونه پیشم. ولی راهنماییت رو مدنظر دارم و حتما حتما اگه ببینم لازمه استفاده میکنم.
پس قرار شد آرایش کنی بری؟
من فقط یه خرده سایه ابرو میزنم. میترسم اگه خط چشم بکشم کلا بگن صورتتو بشور و اون سایه ابروها هم بره. خخخخخخ

دلشاد جونم اخلاق خواهر شوهرم خییییییلی بده.
طوریه که میشینه پیش مامان باباش و حتی شوهر من، از من بد میگه براشون. حتی دروغ به هم میبافه.
حسودیش میشه وقتی میبینه مثلا شوهرم یه میوه پوست میکنه جلوی من باردار میذاره.
به خاطر این حسودیشم این کارا رو میکنه.
اصلا نمیتونم حتی یه دقیقه کنار خودم تحملش کنم. چه برسه به اینکه بیاد بیمارستان شب بمونه پیشم. حاضرم بمیرم از تنهایی ولی اون نیاد.

نفس باد صبا جون
من واسه این فامیلمون خیلی کارا کردم. در واقع مدیونش نیستم اگه میاد و یه شب میمونه پیشم بیمارستان.
ولی امروز پشت تلفن یه چیزایی گفت که من خیلی ناراحت شدم. بعد از تلفن هم کلی گریه کردم و به شوشو گفتم فردا زنگ بزنیم بیمارستان ببینیم اتاق خصوصی میدن تو خودت بمونی پیشم.
حالا البته فعلا قضیه حله و همون فامیلمون میمونه پیشم. ولی ته دلم خب اصلا راضی نیستم.
کاش لازم نمیشد که همین کار رو هم کسی برام بکنه و خود شوشو میتونست بمونه پیشم.

غزاله جون نیومدی شماره تو بهم بدی.
کاش میشد باهات صحبت کنم. در مورد بیمارستان سوال داشتم.

سلین جونی هر موقع تونستی بیا از خودت خبر بده عزیزم.
پارسا الان تو بغلته حتما.
خدا رو شکر.
دخمل گلم
Lilypie Maternity tickers
سلام دوست جونا
پارسا امروز عصر با وزن 3340. به دنیا اومد
فربونش برم خوشمله
زایمان. بیحسی خیلی بد بود وسط زایمان نفسم بند اومد که بهم اکسیژن وصل کردن ولی اصلا فایده نداشت و من داشتم خفه میشدم
نی نی هم که پی پی کرده بود و من شانس آووردم
حالا بعد دوباره میام میتعریفم
Lilypie Pregnancy tickers
سلیییییییین واااااااااااااااای مبارکههههههههه
چه جالب الان داشتم در مورد تو فکر میکردم یهو دیدم پستت اومد.
خدا رو شکر که پارسا سالمه.
پی پی کرده بوووود؟
قبلش حرکاتش کم نشده بود که بفهمی؟ ضربانشو دکتر چک نکرده بود؟
وای داشتی خفه میشدی؟
الان حالت خوبه؟
سلین زودتر بیا تعریف کن ببینیم قضیه چی بوده. الان پارسا حالش خوبه؟ پیپیها رو که نخورده؟
دخمل گلم
Lilypie Maternity tickers
2714
خورشید جوونم
من میفهمم چی میکشی منم آرشاروتوخونه گذاشتم زیر دستگاه خیییلی سخت بود الهی بمیرم طاقتش نمیومد باید وامیستادم خوابش ببره بعدبزارمش
دیگه دیدم خیلی بی تابی میکنه پرسیدم میشه کنارش دراز بکشم وسینم ودهنش کنم؟
که گفتن عب نداره ولی نورش واسه چشم خودتم ضررداره
ولی برام مهم نبود روی تخت دستگاه وگذاشته بودم خودمم کنارش از یک گوشه سینم ودهنش میکروم
نتیجه این شد چش درد گرفتم و یکطرف صورتمم مث بسوزه قرمز شده هنوزم جاش هست وقتم نکردم برم دکتر
برام مهم نیست مهم آرامش پسرم بود که بدونه من کنارشم وطاقت بیاره زیردستگاه
خداروشکر خوب شد البته من ترنجبین شیرخشت هم بهش میدادم هردفه 3 4 و5 سی سی
توام بده نترس عاااالیه واسه زردی
دکترگفت24ساعت زیردستگاه باشه ولی من تونستم 9ساعت زیردستگاه بزارمش اونم هردفه 45دقه نهایت یکساعت طاقت میاورد
اماباهمون9ساعت نتیجه دادوخوب شد
عزیزم سخته آدم بچش واونجوری ببینه ولی خداروشکر کن که تو خونه س و جاش امنه وزیر دست بقیه نیست
تحمل کن سالم میاد بغلت..
مواظب باش سرمانخوره دمای اطاق25باشه دمای زیردستگاه 30
من پرسیدم و یک دماسنج تواطاق بودویکی زیردستگاه وقتی درش آوردی دورش یک دورپیچ نازک بگیر
ایشالا زودی خوب شه..هی شیربده بزار ادرار کنه وسریع زردیش بره
خداخودش مراقب همه نی نی هاباشه..
دکتر گفت خوبه که زود عمل شدی هم بند ناف پیچیده بوده دور گردنش هم پی پی کرده ولی تازه پی پی کرده بود و خداروشکر نخورده بود
بعد از عمل اونقدر درد داشتم که فقط داد میزدم و میلرزیدم
حالا هم درد دارم فردا همه چیزو مینویسم واست
Lilypie Pregnancy tickers
سلین جونی ایشالا که زود دردت برطرف بشه.
اگه شیاف دیکلوفناک داری بذار. خیلی خوبه.
یا بگو برات مسکن بزنن.
ایشالا که زود خوب بشی.
عکس پارسا رو هم هر موقع تونستی بذار ببینیم.
من اون عکس سونوی سه بعدیشو دیدم که دستش کنار صورتش بود. الان دلم میخواد ببینم همون شکلیه یا نه.
وای سلین خدا رو شکر که زود درآوردین نینی رو.
مواظب خودت باش.
دخمل گلم
Lilypie Maternity tickers
سلام ماماناااااااا

امروز صبح تکونای پسملیم کم شد رفتم بیمارستان اقبال ان اس تی شدم خیلی خوب نبود رفتم بیمارستان اتیه اونجا دوباره ان اس تی شدم بازم خوب نبود به دکترم گفتن دکترم گفت یه سرم قندی بهم وصل کنن دوباره ان اس تی بدم اگر خوب شد که هیچ اگر نه باید سزارین بشم.که خدارو شکر خوب شد و مرخص شدم ولی باز دوباره ساعتای 7 تکون نمی خورد دوباره رفتم آتیه و ان اس تی و یکمی تکوناش کم شد دکترم گفت امشب بستری شو فردا سزارین بشی.
ولی گفتم میرم خونه و فردا صبح میام.حالا قرار فردا صبح 30/5 بیمارستان باشم خیلیییییییییییییییییییییییی دلهره دارم به شدت میترسم از عمل تروخدا هر کی پستم و میخونه برام خیلی دعا کنه خیلی هم گریه دارمممممممم امشب شب آخریه که پسملیم تو دلمه دلم برای تکوناش تنگ میشه با همه ی سختیهایی که تو این دوران گذروندم بازم دلم برای دوران بارداری تنگ میشه .از همه مهمتر تو این دوران خیلی به آدم توجه میکنن بعد از این بچه رو بورسه خخخخخخ.

ماری جون تبریک میگم مبارک باشه قدم نو رسیده.

باقالی جون من کارمند یه شرکته بزرگم . این بیمه ی عوضی کار هیچ کس و درست و حسابی راه نمی دازه.

ابریشم بخورم این کانگورتو دختر خطرناکه نکن از این کارا .

آلاله جون مبارک باشه خدا حفظ کنه پسریت و.

ساحل جون مرسی از ج.ابت من انقدر از این قسمت میترسم که نگووووووو.خدا دوستت و خیر بده خیلی خوبه تو اتاق زایمان یکی پیشه آدم باشه قوت قلبه برای آدم.

نفس باد صبا جون خوش به حالت کاش برای منم اینجوری بود.

لیلیان جون خیلی خوشحال شدم که خواهر زاده ات مرخص شد انشاالله از این بعد سلامت باشه.

شیوانا جون انشاالله زایمان راحتی داشته باشی عزیزم.وای من امروز رفتم بیمارستان انقدر جوش من و ترسوند گفتم سزارین که هیچی نمیفهمم از الان دارم میمیرم وای به حال طبیعی که هی میخوان معاینه کنن و بعدش برش و ووییییییییی.

پگاه جونم کاش برای منم نبندن .خیلییییییییی برام دعا کن خیلی میترسم .

ساناریا جون انشاالله که هیچ مشکلی نیست این بارداری مارو کشت.

بی همتا جون اتاق نی نیت خیلی قشنگه مبارک باشه عزیزم.

پریا جون من احساس میکنم خفه میشم اگر دستم و ببندن.

آتنا جون عکسا برای من باز نشد ولی خیلی مبارک باشه عزیزم.

آیسا جونم انشاالله که پسرت همیشه سلامت باشه.

سودی جون مبارک باشه.انشاالله همیشه صحیح و سلامت باشه.

قو جونیییییییییییی خدا کنه برای منم نبندن ولی سوند و پرسیدم نمی ذارن خدارو شکر ولی به شدت از این دست بستن میترسم.

بچه ها من خیلی از پستارو نخوندم بعد از زایمان انشاالله میام.
Lilypie Premature Baby tickers
خیلی اتفاقی رفتم صفحه های اول تاپیک و خیلی به صورت علافی دو ساعته دارم واسه خودم اون اولارو مرور میکنم!

خیلی جالب بود.

انقدر گشتم تا اولین پست خودم رو هم پیدا کردم!

جالبه که اولش همه درگیر دیدن قلب نی نی و شروع ویار. نگران از اینکه تهوع قطع شده یعنی نی نی طوریش شده یا نه؟ سونو واژینال برم یا نه؟ خب حالا که قلبه زد چی بخوریم و چی نخوریم؟

بعدش همه تو فاز این هستن که با توجه به کدامین علایم نی نی پسملیه یا دخملی؟ بعد سونوی ان تی، غربالگری، آنومالی.... و حالا هم که همه دارن یکی یکی بچه هاشون رو بغل میگیرن.

و برام جالبه که از همون پستای اولم درباره اسم نی نی با خودم درگیرم تا حالا که بازم نتونستم هیچ اسمی رو به یکی دیگه ترجیح بدم.

تکامل تاپیک هم برام جالبه! اولا اغلب پستا یک خطی و احوالپرسون! به مرور طولانی تر و حالا که دیگه طومار!

اینم بگم که قو جون هم از همون صفحه 13 داره میگه بیاید اسم کسایی که نیومدن رو حذف کنیم!!

چقدر زمان گذشته و با همه این تفاسیر انگار همین دیروز بود. انگار همه پستامو همین امروز گذاشته باشم، انگار همشون رو یادمه. انگار اینجا شده دفترچه خاطرات من...

چقدر غریبه که از این زاویه که نگاه میکنی به زندگی میبینی کل زندگی یه بازی تکراریه که واسه همه یا اتفاق میوفته یا همه در پی این هستن که واسشون اتفاق بیوفته. انگار هیچ کس نمیتونه از این خط ثابت مقرر فرار کنه. تولد، ازدواج، بچه دار شدن، پیر شدن... حتی اونایی که فکر میکنن دارن ساختار شکنی میکنن...حتی من.

خب.


از خودمم بگم که یک خر بازی در آوردم و امروز همسرم رو مجبور کردم بریم بازار پارچه و پرده دنبال ملافه و روتختی تخت خودمون که از بس شستم و روش جفتک انداختم کارش داره به جاهای باریک کشیده میشه و یه کناری واسه پرده اتاق. آقا ما کله صبح زدیم بیرون که قبل از 10 برسیم اونجا درگیر شلوغیش نشیم. گفتیم نهایت تا 11 تمومه و برمیگردیم. ینی دری وری ایه که دارم به خودم میدمااااااااااا.

اولا که از همون تو ماشین نشستنه انقباضای شدید شروع شد و تمام مدت باهام بود. ینی طوری بود که دیگه قله رحمم هم شدید سفت میشد. ترسیدم زمان بگیرم فاصله بینشو یه وقت یه چیز منظم از آب در بیاد مجبور شم برم بیمارستان بزام!!! خلاصه هی شوهرم راه میرفت دعوام میکرد که آخه زن پا به هفته پامیشه میاد بازار خرید؟!

دوما هم که از همون راس ساعت 10 یهو غلغله ای شد که بیا و ببین. یک قدم به پیش دو قدم به پس. واسه همین یه ذره خرید مسخره و بیمزه و هول هولی و الکی هم 3 ساعت تمام سرپا موندیم از این مغازه به اون مغازه. تازه یه سری خرده ریزم میخواستم که دیگه واقعا روم نشد به همسرم بگم بیا بازم بگردیم. خلاصه که وسط ملت یارانه به دست له شدیم رفت و تازه فکر کنم که همسرم رو هم به فنا دادم و مریض کردم. دیگه این شد که امروزم روز بی تربیتی از کار درومد.

خوابمم که به هم ریخته. یعنی خیلی خوب میخوابم ولی بیشتر از سه ساعت دیگه نمیتونم. الانم از 2 که بیدار شدم دیگه نتونستم بخوابم. اصلا خوابم نمیاد که. فعلا خوبیش اینه که به زمان زایمانم بالاخره چیزی نمونده و سرم گرم بشور و بسابه هنوز. خونه تکونیمم به الطاف پاینده و برقرار همسری رو به اتمامه و دیگه کار خاصی به جز شستن ملافه ها و لباسا و اتو و ریزه کاری و... ندارم و کار گنده هام تموم شده. تو خونه راه میرم اول کیف میکنم که خونم شده دسته گل بعد میشینم غصه میخورم که نهایت یک هفته دیگه همون آش و همون کاسه میشه. مخصوصا تو خونه ما که گرد و خاک بیداد میکنه و اگه بخوای زن خونه خوبی باشی یک بند باید دستمال گردگیری دستت باشه. هیییییییییییی

راستی من از دست مردم به کجا فرار کنم آیا؟ این روزا کار بعضی از اقوام دور و نزدیک این شده که زنگ بزنن به من و بگن دکترت که میگه سر بچه نیومده تو لگن داره دروغ میگه و میخواد پول سزارین رو به جیب بزنه و خودشو خلاص کنه و تو لگن داری این هوااااااااااااااااااااا این چطور میگه که سرش نیومده تو لگن و صبر کن میاد و برو با یه دکتر دیگه هم مشورت کن و........ وای! هر چی من توضیح میدم که دکترم ازین دکترا نیست و من حرفش رو قبول دارم و اگه بگه شرایطت واسه طبیعی خوب نیست بهش اعتماد میکنم،اینا تو کتشون نمیره که نمیره. الا و بلا دکترم میخواد پول سزارین بگیره! حالا این دکتر من بنده خدا اصلا دستمزد هم نمیگیره وگرنه دیگه حکم قتلش تا الان صادر شده بود. خلاصه که قرار شد دیگه جواب هیچ تلفن مشکوکی رو ندم تا اطلاع ثانوی.

جدای این حرفا امروز برام روز مهمیه. روزیه که دکترم آخرین مهلت رو واسه اومدن سر بچه تو لگن داده و من اصلا نمیتونم بفهمم که الان اومده پایین یا نه. بعضی وقتا حس میکنم اومده چون ووولایی میخوره اون پایین که تا حالا اینطوری نخورده بوده ولی بیشتر وقتا حس میکنم که نیومده چون کماکان بالاترین نقطه شکمم سفته و پایین انگار هیچ خبری نیست. از اون ورم نه از ترشح حتی اندک خبریه نه حتی تکرر (به اون صورت زیاد نیست). به حساب دکترم که روش شدید هم تاکید داره امروز من 39 هفته و 5 روزمه که به حساب دو تا سونو یکی اولین سونو و دومی نسل امید سه ماهه اول میگه(به حساب سونوی آخر 38 هفته و 5 روز) . بنابراین مهلت قانونیم ظاهرا داره تموم میشه. خلاصه که امروز برام روز خاصیه. مثل روز پایان رای گیری و اعلام نتیجه! یه جورایی از بلاتکلیفی درمیام. ایشاالله که خدا برای همه هر آنچه که خیره رو رقم بزنه. حتی اگه به نظر مطلوب و عالی نیاد.

سلام به همگی
اول از همه به سلین جون تبریک میگم مبارکت باشه عزیزم.
منم از ساعت چهار صبح درد دارم دردام میگیره و ول میکنه چند تا لک هم از موقعی که از خواب بیدار شدم دیدم. فکر کنم امروز نوبت منم باشه که نینیمو بغل کنم.برام دعا کنید که زایمان خوبی داشته باشم و به سلامتی همه چی به خیر بگذره.نمیدونم چندمین نفری هستم که زایمان طبیعی میکنم ولی برام دعا کنید که تا اخر همه چی خوب پیش بره.
همتون را دوست دارم.بوس
میشه برای رفع مشکلم و گرفتن حاجت قلبیم یک صلوات بفرستین.ممنونم
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2712
2687