احمد یک دفعه توپراک رو درحال خندیدن میبوسه و توپراک اصلا انتظار نداشته و خیلی ناراحت میشه و قهر میکنه میره از اون طرفم چنار تازه میخواسته بیاد پیش توپراک که این صحنه رو میبینه و با عصبانیت میره
توپراک هم سریع بارو بندیلشو جمع میکه میره خونه ی مادرش پدر توپراک توی کوچه بوده و این موضوع رو فهمیده که چنار یه دفعه ای پدرشو میبینه و اونم ناخوداگاه میگه توپراک با احمد قهر کرده و اومده خونه ما که چنار کلی خوشحال میشه و میفهمه که توپراک دوسش داره و ازاین فرصت استفاده میکنه و میره کلی احمد رو میزنه
خلاصه چنار میره پیش توپراک و تا شب جلوی در خونشون میمونه وقتی توپراک میاد بیرون چنار بهش میگه ما همدیگرو دوست داریم و همدیگرو میبوسن و توپراک از این بوسه خوشش میاد و تصمیم میگیره از احمد طلاق بگیره.چنار میره و این دوتا کلی باهم اس ام اس بازی میکنن ولی مادر توپراک با این قضیه موافق نیست...
چنار توپراکو میبره گردش و کلی باهم خوش میگزرونن.میرن بادبادک بازی که یه دفعه بادبادک گیر میکنه میفته و توپراک میبینه اسمش روی بادبادکه و میفهمه چنار سورپرایزش کرده و روی اون بادبادکم اسم چناره.احمد کلی گریه میکنه و میفهمه بازیچه بوده
کاش هیچوقت تو زندگی هیچکس هیچ کاشکی نباشه...