2703
2713
عنوان

از نظر شما لطافت زنونه یعنی چی؟

335959 بازدید | 1831 پست
فکر کنم این مشکل بزرگ منه چون تو خونه مامانم 2 تا برادر داشتم خواهر ندارم چون پدرم هم فوت کرده مامان یه جورایی مسئولیت مردونه زیاد گردنش بود اخلاقش مردونه شد
منم الان حرکات و رفتارم مردونه ست اصلا لطافت زنونه رو که میگن نمیدونم یعنی چی؟ اینکه میگن زن با سیاست زنونه ش همه کاراشو پیش میبره نمیدونم یعنی چی؟ بلد نیستم و اصلا خجالت میکشم برای همسری ناز کنم فکر میکنم لوس بازی و بچه بازیه ولی میدونم لازمه
اصلاااااااا بلد نیستم زبون بریزم یعنی اصلا نمیتونم بیان کنم....
به قول مامانم میگه تو غرور مردونه داری و مثل مردا زمختی...
این مسئله تو زندگیم هم تاثیر بدی گذاشته
ممکنه بیاید از برخورداتون با همسراتون بگید؟ و اینکه من چطور لطافت زنونه رو جایگزین این زمخت بودنم بکنم؟
ممنون میشم بووووووووس




این مطلب پری جون تموم بغض هامو بیرون ریخت با خیلی هاش موافقم و با کمیشون مخالف ولی میذارمش اولین پست بمونه تا یادمون باشه این همهههههههههه مشکلات گرفتاری ها سختی ها... ریشه ش از کجاس...
ممنون پری جون....

به دنیا که قدم گذاشتیم جنگ بود
پدر ها در جبهه ها با مرگ می جنگیدند
مادر ها در خانه ها با زندگی
گوش های ما نت های آژیر خطر را خوب میشناخت
و ما با همین موسیقی توی کوچه ها لی لی می رقصیدیم
مادرانمان جای ایستادن پای آینه
در صف های گوشت و برنج کوپنی می ایستادند
و آغوششان جای عطرهای فرانسوی
بوی غذای گرم می داد
و سینه و باسنشان را
حاملگی های چهار و پنج و شش باره ، پروتز می کرد.
سرخی لبهای مادرانمان را " حرمت خون شهدا " سپید می کرد
و سپیدی تنشان را
سیاهی چادر ها پنهان

به دنیا که قدم گذاشتیم ، " سیاه "‌‌ رنگ زنانگی بود
و " زشت " وصف زنانگی
و "اشک " تبلور زنانگی
ما با صدای آهنگران اولین قدم های موزون زندگیمان را مردانه برداشتیم
و در فشار مقنعه های چانه دار ، اولین کلماتمان را " مردانه " ادا کردیم
در صبحگاه های مدرسه هر روز با دستور " از جلو...نظام " مردانه ایستادیم
و با شعار "‌مرگ بر..." مردانه فریاد زدیم
در انشاهای مدرسه
قرار بود همه مان دکتر و مهندس و معلم شویم تا به جامعه خدمت کنیم
اما قرار نبود همسر باشیم ، مادر باشیم و به خانواده هم خدمت کنیم
ما با حنا در مزرعه کار کردیم و زحمت کشیدن را آموختیم
با آنت برای خواهر و برادر کوچکترمان مادری کردیم
با زنان کوچکی که مثل خیلی از ما پدرشان به جنگ رفته بود ،
برای سیر کردن شکممان کار کردیم
با پرین از بی خانمانی تا با خانمانی کوچ کردیم
ما دختران کار بودیم
ما دختران عروسکهای گمشده زیر آوار خانه های موشک خورده ایم
ما دختران گوشهای تشنه برای دوستت دارم های پدر به مادریم
ما دختران چشمان تشنه برای دیدن بوسه های پدر روی لب! ...نه ! روی گونه های مادریم
ما دختران دخترکی های ممنوعه ایم
ما همان دخترانی هستیم که به پر پشتی موهای پشت لبمان بالیدیم و مهر " نجابت " و " عفت " خوردیم
ما همان دخترانی هستیم که برای ابروهای نامرتب و اصلاح نشده مان ، " محبوب " و "‌معصوم " شناخته شدیم و انضباط بیست گرفتیم
ما دختران جوجه اردک زشتیم ، که تا شب عروسی برای زیبا شدن صبر کردیم !
ما همان دخترانی هستیم که همیشه برای "مردانه حرف زدن " ، " مردانه راه رفتن " و " مردانه کار کردنمان " آفرین گرفتیم
و با اینهمه مردانگی از آتش جهنم گریختیم !
آتش !
یادش به خیر !
چه شبها که از ترس آویزان شدن از یک تار موی شعله ور در جهنم ، خواب بر کودکیهایمان حرام شد !
چه روزها که از ترس ماشین های کمیته ، نفس زن بودن در گلویمان حبس شد و کوچه های بلوغ را تند تند دویدیم
ما نسل ترسیم
زاده ی ترسیم
هم خواب ترسیم
ترس ...تعریف تمام انچه بود که از زن بودنمان میدانستیم
و آتش ...پاسخ تمام سوالهایی که جرات نکردیم بپرسیم
چقـــــــــــــــــدر آرزو داشتیم پسر باشیم تا ما هم با دوچرخه به مدرسه برویم
تا ما هم کلاه سرمان کنیم
تا حق داشته باشیم بخندیم با صدای بلند
بدویم و بازی کنیم بی آنکه مانتوی بلندمان در دست و پایمان بپیچد و زمین بخوریم
تا حق داشته باشیم کفش سفید بپوشیم
لباس های رنگی به تن کنیم
تا حق داشته باشیم کودکی کنیم
ما بزرگ شدیم
خیلی زود بزرگ شدیم
زودتر از آنکه وقتش باشد
سرهای زنانگیمان زیر سنگینی چادر ها خم شد
و برجستگی هامان در قوز پشتمان پنهان
ترس ، گناه ، آتش ، ابلیس
چقدر زن بودن پرمعنا بود برایمان !
هر چه زنانگی ما زشت تر ، مردانگی مردها جذاب تر
زن معنای نباید ها و نا ممکن ها و نا هنجارها
و مرد معنای باید ها و ممکن ها و هنجار ها
ما دختران زنانگی های ممنوعه ایم
ما وزن حجاب را خوب میفهمیم
ما کف زدن های دو انگشتی را خوب یادمان هست
و جشن تکلیفهایی که همیشه روی دوشمان سنگینی میکرد
اسطوره ی زندگی ما اشین سانسور شده ی زحمتکش بود
و هانیکویی که با چتری های روی پیشانی اش ، همیشه از پدرش کوجیرو می ترسید.
ما بزرگ شدیم
جنگ تمام شد
پدرهایی که زنده ماندند به جنگ زندگی رفتند
مادر ها از پدر ها مرد تر شدند
گو گو ش و هایده از ویدئو های ممنوعه بیرون آمدند
و ما هنوز منتظر بودیم صاعقه ای بزند و خشکشان کند !
اما خیلی زود فهمیدیم صاعقه ، زنانگی ما را خشک کرده !
وقتی روی تخت عروسی نشستیم در حالی که هنوز گمان می کردیم فقط باید غذا های خوشمزه بپزیم
و خانه تمیز کنیم و از کودکانی که خدا ! در شکممان بار می زند نگهداری کنیم
وقتی ازشوهرمان وحشت کردیم و خجالت کشیدیم از تمام آنچه به زن بودنمان معنا می داد
وقتی برای خوابیدن کنار شوهرمان هم از خدا طلب مغفرت کردیم و گمان کردیم به هویتمان توهین میکند !
وقتی تمااااااااااااااااااااااام آن ترسها ، نباید ها و ناهنجاری ها را با خود به رختخواب زناشوییمان بردیم
صاعقه خشکمان کرد
ما زن هایی بودیم که مرد و مرد هایی که زن
به ما فقط آموختند چگونه شکم مردانمان را سیر کنیم
کسی نگفت چشمانشان هم گرسنه است
و شهوتشان تشنه
ما باختیم
روزهای عشقبازیمان را باختیم
طراوت جوانی مان را باختیم
ما نسل زنان خسته ایم
خسته از تکلیفهایی که روی دوشمان سنگینی می کند
خسته از محارمی که هرگز محرم رازهای دلمان نشدند
خسته از نامحرمانی که بارها به خاطرشان از پدر ها و برادر ها و شوهر ها کتک خوردیم
خسته از ترس هایی که با ما زاده شدند
در ما ریشه دواندند
در باورهایمان جوانه زدند
و آنقدر شاخ و برگ گرفتند که سایه شان تمام زنانگی مان را پوشاند
ما خسته ایم
و با تمام خستگیمان
حالا
در آستانه ی سی سالگی
به دنبال شعله ی خاموش زنانگی هایی میگردیم که کم آوردیمشان
دماغ عمل میکنیم
ایمپلنت می کاریم
پروتز میکنیم
کلاس رقص می رویم
تا با داف های توی خیابان و خواننده های ماهواره رقابت کنیم
تا شوهرمان را نگیرند از ما با سلاح زنانگی هایی که کم آوردیمشان
و هنوووووووووووووز گیجیم که
چطور هم آشپز خوبی باشیم
هم خانه دار خوبی
هم مادر نمونه
هم کمک خرج زندگی برای چرخ زندگی ای که مردمان به تنهایی نمیتواند بچرخاند
هم به جامعه خدمت کنیم
هم فرزند تربیت کنیم
هم زیبا و خوش اندام و شاداب باشیم و مردمان را سیراب کنیم از زنانگی مان
و ما
هنوووووووووووووووز لبخند می زنیم
نجیب می مانیم
به مردمان وفا میکنیم
مادرمی شویم
برای فرزندمان مادری می کنیم
خانه مان را گرم و پر مهر میکنیم
و برای زناشوییمان سنگ تمام میگذاریم
درس می خوانیم
کار می کنیم
به جامعه خدمت می کنیم
خرجی می آوریم
صبوری می کنیم
برای سختی ها سینه سپر می کنیم
ظلم ها و تبعیض ها را طاقت می آوریم
در راهرو های دادگاه دنبال حق های نداشته مان می دویم
وبا اینهمه فقط...
گاهی در تنهاییمان اشک میریزیم
گاهی پای سجاده مان به خدا شکایت می کنیم
گاهی گوشه ی امامزاده ای مسجدی می خزیم و بغض هایمان را
لای چادر های رنگی میتکانیم
گاهی می خندیم به عکس 6سالگیمان با مقنعه ی چانه دار توی مهد کودک !
گاهی افسوس می خوریم
برای زنانگیهایی که سنگسار شدند
و هنوز زن می مانیم
و به زن بودنمان می بالیم ...




اینم یه سری کتاب کهsaeedeh70 جون پیدا کرده ازش ممنونم

دانلود آموزش پیش از ازدواج:

http://www.hamdardi.net/thread-17447.html

دانلود کتاب راهنمای همسران - کتاب جامع زناشویی
http://www.takbook.com/2964-success-ebook/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%86-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%AC%D8%A7%D9%85%D8%B9-%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C-%D9%87%D9%85%D8%B3%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86/


دانلود کتاب های موفقیت و روانشناسی
http://www.takbook.com/Topics/10-success-ebook/
آقا دلداه ات این روزها حال خوبی ندارد ... لطفا نگاهش کن ... خوب میداند رو سیاه ست اما ، کجا رود ؟ وقتی ... جز شما مهربانتر سراغ ندارد ... کجا رود؟ کجا رود؟؟؟؟؟؟ یا امام رضا...
فندق جون ما زمخت و مردونه نیستیم ولی همین سیاست زنونه ای رو که میگی هم بلد نیستیم.
یاد گرفتی بیا به ما هم بگو.
البته خیلی از زنای اطرافم رو میشناسم که بدون داشتن این موارد حرفشون رو پیش میبرن.
مدارا میکنم وقتی که تو میری
میدونم با یه حس تازه درگیری

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش

ایشالا مشکلت حل میشه 💕🌷

2720
من که همه می گم خوب بلدی...منم فندوق جون بین مردها بزرگ شدم و مامان کلا هنوز برایم عجیب چرا زن خلق شده!!!

ولی من.................

عزیزم به شخصیت طرف بر می گرده...من یک شعار داشتم...شوهرم و دوست دارم و تو این دوست داشتن غرور معنی نداره ولی باج برای این موضوع نمی دم....
2714
گلم آشپزی....تزینات....هنرهای مختلف....بوسیدن همسرت...ملوس باش....گاهی جدی...گاهی خیلی سخت...گاهی خیلی سهل.....

نمی دونم چی بگم دیگه.....همیشه و همه جا شوهرت و بالاتر از خودت و محق بدون...حتی اگه تو دلت داری بهش فحش می دی......

کم کم شوهرت بزرگ می شه...مرد می شه.....تو هم می شه...خانم ملوس و دوست داشتنی اش

من حتی موهایم گاهی دو تا می بندم...گاهی مثل دختر بچه ها می شم...گاهی هم مثل یک خانم میان سال...باید کم کم تمرین کنی...تا اوستا بشی گلمممم
ممنون بچه ها جون
ولی من هیچوقت نتونستم به قول ناناز جون ملوس باشم یا گاهی اوقات سهل باشم همیشه جدی نبودم ولی سخت بودم
این منو آزار میده........
دلم برای شوشو هم میسوزه...
آقا دلداه ات این روزها حال خوبی ندارد ... لطفا نگاهش کن ... خوب میداند رو سیاه ست اما ، کجا رود ؟ وقتی ... جز شما مهربانتر سراغ ندارد ... کجا رود؟ کجا رود؟؟؟؟؟؟ یا امام رضا...
رو‍ژان جون نمیدونم اسمش سنتیه یا نه ولی شوشو دوست داداشمه در حقیقت عاشق شخصیت داداشم بود اومد خواستگاری من!!
راست میگی صبا جون شاید چون شوشو مواقعی که خودمو میخوام براش لوس کنم یا ...ضایعم کرده اینقدر برام سخته...
آقا دلداه ات این روزها حال خوبی ندارد ... لطفا نگاهش کن ... خوب میداند رو سیاه ست اما ، کجا رود ؟ وقتی ... جز شما مهربانتر سراغ ندارد ... کجا رود؟ کجا رود؟؟؟؟؟؟ یا امام رضا...
البته تجربه بهم ثابت کرده وقتی به خودم میرسم هوای خودمو دارم و در حقیقت یه جورایی عاشق خودم میشم توجه شوشو هم بیشتر میشه
آقا دلداه ات این روزها حال خوبی ندارد ... لطفا نگاهش کن ... خوب میداند رو سیاه ست اما ، کجا رود ؟ وقتی ... جز شما مهربانتر سراغ ندارد ... کجا رود؟ کجا رود؟؟؟؟؟؟ یا امام رضا...
منظوزم از این سوال اینه که ..شاید خودت ناز داری ولی نمیدونی ...
بالاخره همسرت تو رو دیده و پسندیده ..ناز و ادا شما رو هم دیده
دلیل نداره تو ادای کس دیگه رو در بیاری :))))

هر کس باید بدونه همسرش تز چی خوشش میاد


مثلا یک بار یک نفر همسرش رو جلوی ما "همسری" صدا کرد
شوهر من ..بعدش گفت . ..ناز کردن فلانی مثل ان (ببخشید ) میمونه ...در صورتیکه همسر اون خانم داشت براش غشش میکرد

حالا یکی با شوهرش میشینه بازی کامپیوتری میکنه ! شوهرش براش میمیره

یکی دامن کوتاه میپوشه

یکی صداش رو بچه گونه میکنه

تو سعی کن ..هر جوری هستی بهترین خودت باشی
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2719
2712
2687
2717
داغ ترین های تاپیک های امروز