2733
2734
عنوان

جنین اهدایی آری ...اسپرم یا تخمک اهدایی خیر....؟

| مشاهده متن کامل بحث + 32615 بازدید | 120 پست
من هم با نظر المیرا جون موافقم
مینا جان شما که می گی گذر زمان افراد رو تغییر میده پس به این هم فکر کن که خدای نکرده با گذر زمان شوهرت از این حرفی که زده پشیمون نشه و از بچه تو متنفر نشه!

آقای پورمند ممنون از آگاهی دادنتون و وقتی که میزارید
آقای پورمند

به نظر من و فکر میکنم همه دوستان ، این مساله مثل داستان خودتون کاملا شخصیه . اگه چنین مواردی به بحث گذاشته بشه حالا حالاها تموم نمیشه و اصولا فایده ای هم نداره . اینو هم بهتون بگم همونطور که خودتون می دونین زنها با مردها فرق دارن و همه مثل شما نمیتونن با مساله کنار بیان .
پس به شما و سایر دوستان پیشنهاد میکنم هرکس برای خودش تصمیم بگیره و به دیگران کاری نداشته باشه . همه زوجهایی که درگیر مشکلات ناباروری هستن اعصابشون به اندازه کافی درگیره .

پس بهتره همو راحت بذاریم . ممنون


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

اقای پورمند
Bebakhshid ke latin type mikonam chon keyboardam farsi nadareh va forsate ziadi bara type nadaram.
khastam avval beh shoma va bad be hamsaretun tabrik begam baraye derayat va aghlaniati ke be kharj dadid.
va bad azatun tashakkor konam baraye ehsas masuliati ke kardid va che be ja ham bud.
moteassefane manaye bahs baraye bazi dustan yani koshtie zehni-kalami baraye tafavvoghe fekri yeki bar digari.
amma che khub ke shoma ba vaghti ke gozashtid in emkan ro be afrade porseshgar dadid ke ke natijei ro ke bayad begiran va un natijeh motmaenan barashun rahgoshast.

omidvaram khoda farzandetun ro baratun hefz koneh va samareye kheiresh ro bebinid.

dar panahe HAGH
من هیچوقت به این موضوع فکر نکردم که اگر در شرایط مشابه قرار بگیرم چه تصمیمی می گیرم.

اما فکر میکنم این تاپیک بعضی از بحثاش جالب بوده و نمیدونم چرا ماها تمرین نمیکنیم که نظرات مختلف رو تاب بیاریم؟

مینا جان به نظرم شما و همسرت تصمیم بزرگی گرفتید و امیدوارم همه چیز به خوبی براتون پیش بره.اما خوب ،

کسانی هم مثل المیرا و حوریثا و آقای پورمند این کار رو درست نمیدونن و انجامش نمیدن و دلایلشون رو هم مطرح

کردن.خوب همه که نباید مثل هم فکر کنن.من فکر نمی کنم که این موضوع به تحصیلات ربط داشته باشه.

اینکه آدم پدر بچه ای باشه که اسپرمش از خودش نیست تصمیمش آسونتر از ازدواج با زنیه که قبلا ازدواج کرده و از

ازدواج قبلیش بچه داره .چون در مورد دوم رابطه ای هم قبلا وجود داشته.اما خوب هستند مردهایی که حتی مجردن

اما بخاطر علاقه شون با زن بیوه ای که بچه داره هم ازدواج میکنن.ممکنه تحصیلکرده باشن یا بیسواد.فرقی نداره.

اینها بر میگرده به رشد و تربیت ، هم در خانواده و هم در محیط اجتماعی وهمینطور طرز تفکر اون آدم و خصوصیات

اخلاقی و احساسیش.

هر کسی مختاره در مورد زندگی شخصیش خودش تصمیم بگیره.حتی جالبه که در فیلم ساعتها ،شخصیت زن فیلم

همجنسگرا بود و با زن دیگه ای زندگی میکرد، اما چون میخواست که مادر باشه از اسپرم اهدایی استفاده کرده بود و

یک دختر داشت،بدون اینکه ازدواج کرده باشه که البته این کار در ایران انجام نمیشه.اما حتی کار چنین زنی هم فقط و

فقط به خودش ربط داره.آدم فقط میتونه درباره اش بحث کنه که به چه دلیل موافقه یا مخالفه.ماها باید یکم تمرین

دموکراسی کنیم و تحمل شنیدن نظرات مخالفمون رو داشته باشیم.البته تا جایی که مغرضانه و یا ابلهانه نباشه.

جالبه .من هم این موضوع برام تفکربرانگیز شده.البته در مورد قسمت مذهبیش و نظر علما نظری ندارم .اما از

اونجاییکه اخلاقیات برام مهمه،از این نظر بهش فکر میکنم و همینطور مقوله ی احساسیش.
2731
جناب آقای پورمند

اعتراف می کنم خوندن این بحث کسل کننده رو تا آخر ادامه ندادم....فضای دموکراسی گاهی اوقات این توهم رو به آدم ها می ده که می تونن هر کاری بکنن...و فضای آزاد یک سایت اینترنتی این توهم رو می ده که ما می تونیم هرچی بخوایم بگیم
اما من قویا به شما تاکید می کنم که تمام ما که اینجا هستیم نسبت به هر کلمه ای که می نویسیم مسئولیم که این مسئولیت اگر قانونی نباشه شرعی هستش و همین انگشتان ما در قبال تایپ کرده هامون هم شهادت خواهند داد و شما حتما این مساله رو تصدیق می کنید...

خداوند میلیاردها انسان با میلیاردها شرایط مختلف روی زمین خلق کرده و شما...من....دوست شما که راضی به قبول اسپرم نیست....همسر اون دوست عزیز که عقیده داشتن حداقل نصف بچه مال خودشون باشه...همه و همه فقط 1 موقعیت از این میلیاردها موقعیت مختلف زندگی روی کره زمین هستیم !

من شاید شخصا روشی رو به روش دیگه ترجیح بدم..اما تصمیم من بر اساس شرایط روحی خودم و همسرمه و به خودم هیچوقت اجازه نمی دم بیام و راجع به مساله ای چنین خصوصی بحث و تاپیک راه بیندازم...
انسانها متفاوتند...مردی از فکر اینکه نمی تونه زنش رو بارور کنه عذاب می کشه...و مردی این مساله رو مشیت الهی می دونه و اعتقاد داره حداقل نیمی از بچه اگر نسل و ژن و شجره نامه اش معلوم باشد بهتر است
در مورد خانمها هم این مساله وجود دارد...ضمن اینکه مسائلی که شما مطرح کردید از قدیم الایام بوده.....زنی را دیده ام که بچه دار نمی شده...و توافق کردند که شوهرش زنی را 9 ماه صیغه کند و زن بچه ای به دنیا بیاورد و پولی بگیرد و برود...واقعا هم پول را گرفت و رفت...بچه الان مردی 40 ساله است و مثل بچه واقعی اون خانواده تا الان زندگی کرده
این روشها مال 50 سال پیش بود..امروزه با اهدای جنین و اسپرم احتیاجی به این شکنجه های روحی نیست..همون موقع هم این بچه ها مشکل خواهر برادری پیدا می کردند...که تازه چرا راه دور بریم..تحقیقی بکنید درباره خواهر و برادر هایی که به واسطه شیر خوردن باهم محرم شدند و بی خبر ازدواج کردند و با داشتن یک یا 2 بچه تازه فهمیدند خواهر و برادرند !
مسائل را به بهانه القای افکارتان به دیگران پیچیده نکنید...در زندگی دیگرن هم لطفا سرک نکشید....بگذارید هم دوستتان و هم بقیه کسانی که این مشکل رو دارند خودشان با ذهن باز تصمیم بگیرند...چون نتیجه تصمیمشان هر چه که باشد فقط برای آنهاست و آنها باید با آن کنار بیایند ! شما هم هر وقت خودتان چنین مشکلی داشتید می توانید راجع به آن فکر کنید و تصمیم بگیرید...
ضمن اینکه...زندگی زناشویی فاکتورهایی دارد که حساب های منطقی شما را به هم می ریزد.... تا زندگی نکنید نخواهید فهمید این فاکتورها چه هستند و طبق چه تابعی تعریف می شوند... ! سرتان را از زندگی دیگران بکشید بیرون لطفا !!!!
ناتاشا جان
فقط خواستم بگم که لازمه اظهار نظر درباره یک موضوع و بحث حداقل خواندن تمام صحبتهاست .
لازمه با ذهن باز تصمیم گرفتن هم آگاهی از ارای متفاوت و گاه متضاد است. در غیر این صورت اگر دلایل نفی و اثبات یک امر را ندانیم احتمال خطا در تصمیم گیری بالا می رود.
موفق باشی
2738
حوریثای عزیز
کاملا درست می گی ..اما بحث راجع به یک مساله توسط کسانی که تجربه اون مساله رو ندارن چه تاثیری روی کسانی داره که این مشکل رو دارن جز بوجود آوردن هزار اما و اگر دیگر تو زندگی شون ؟ من همچین حقی رو برای خودم قائل نیستم خانومی...برای همین از این بحث خارج می شم...
با سلام
من خودم فعلا" با این کار مخالفم ....حس خوبی نسبت بهش ندارم احساس نمی کنم بچه همه زندگی ادمه که به هر قیمتی ....... ولی جای کسی نمی تونم تصمیم بگیرم ........
در مورد خواهر برادری باید بگم علت ازدواج حرام بودنشان اینه که 1 .به علت تشابه ژنی زیادی که دارن ممکنه یه سری ژنهای معیوب داشته باشن که بچه های ناقص به دنیا میان 2. فساد اخلاقی به وجودمیاد و درهم برهمی
ولی با شیر خوردن که کسی از لحاظ ژنتیک شبیه به هم نمی شه
من با جنین اهدایی نسبتا" موافقم وقتی زن و شوهر قبول کردن که از اهدایی استفاده کنن جنین اهدایی بهتره چون حس دو تاشون نسبت بهش مثل همه........
آقای برومند چرا اول بحث و جور دیگه شروع کردید بعد یهو شکل داستان و تغییر دادین خواستین ببینید خانمها حاضرند مثل اقایون فداکاری کنند ولی مشک نشونه خروار نیست
با سلام خدمت اعضای محترم سایت و با عرض پوزش از وقفه
----گذر زمان واحتمال تغییر نظرات
به نظر بنده این میتونه اتفاق بیفته کما اینکه برای من نیز اتفاق افتاد که در پایین تا جایی که بتوانم توضیح خواهم داد. و.....اصلا تشکر لازم نیست به قول سرکار خانم ناتاشا ما برای هر کلمه ای که مینویسیم مسوولیم ومن یه جمله ای رو که مینویسم چند بار میخونم و متنش رو اصلاح میکنم تا بتونم معنی واقعی حرفم رو برسونم واز طرفی باعث ایجاد شبهه و به هم ریختن افکار کسی نشم وبه کسی توهین نکنم .و دوباره تکرار میکنم که هدف بنده این هست که همه چیز گفته بشه تا زوجینی که درگیر مشکلات هستند هم از تجربیات کسایی که در گیرن یا قبلا درگیر بودن استفاده کنن و هم از حرفهای کسانی که درگیر نیستند اگاه بشوند چرا؟
چون به نظر بنده ما در یک جامعه چند میلیونی زندگی میکنیم و همواره با افراد جامعه تعامل اجتماعی داریم
.....با افراد جدید آشنا میشیم صحبتهای جدید میشنویم یا از بستگان نزدیکمون که از ماجرای ما
بیخبرند اظهار نظراتی به ما میرسه و هزار تا تعامل فکری و نظری ورفتاری و.....پس اگر الان واینجا
که یه دنیای پشت پرده هست یه چیزهایی رو بشنویم و حداقل شنیدنش رو تجربه کنیم بدون اینکه همدیگر رو ببینیم وبا هم تعامل اجتماعیی غیر از همین سایت داشته باشیم ... بهتره .... چون اولا ما اگاه میشیم و فرصت داریم که با خودمون فکر کنیم ومساله رو حلاجی کنیم و قبول کنیم یا رد ودر اصطلاح همون سنگای خودمون رو با خودمون وا بکنیم و حداقل خودمون به یه نتیجه پایدار برسیم و بتونیم که شریک زندگیمون رو بهتر درک کنیم و تو این مساله یاریش کنیم.

سرکار خانم ملیکا
من جلوی فرمایشات شما پرانتز باز کردم وپاسخم رو نوشتم.

"به نظر من و فکر میکنم همه دوستان ، این مساله مثل داستان خودتون کاملا شخصیه . اگه چنین مواردی به بحث گذاشته بشه حالا حالاها تموم نمیشه و اصولا فایده ای هم نداره"
( درست میفرمایید مسایل شخصی وقتی به بحث گذاشته بشه بحثش حالا حالا تموم نمیشه ولی مخالفم که میفرمایید فایده ای نداره از چه نظر فایده نداره.؟ از این نظر که نمیتونیم همدیگر رو راضی کنیم و به یه نتیجه واحد برسیم؟ قبلا عرض کردم که قرار هم نیست که رای بگیریم و یه نظر تصویب بشه وهمه ملزم به اجرای اون باشند نه ابدا .هر کس زندگی خودش رو داره . وهر کاری که بخواد انجام میده پس منظورتون از فایده رو میشه دوباره بفرمایید ؟ والبته منظور من از فایده این بحث این بود که نا گفته ها و ناشنیده ها رو از هم بشنویم وپنجره های جدیدی به روی هم باز کنیم ودست آخر خودمون تصمیم بگیریم که چی کار کنیم. ).
" اینو هم بهتون بگم همونطور که خودتون می دونین زنها با مردها فرق دارن و همه مثل شما نمیتونن با مساله کنار بیان" .
( درست میفرمایید هر کسی یه جور با این مساله کنار میاد و شخصا فکر میکنم کنار اومدن برای زنها یی که همسر عقیم دارن سخت تره که بتونن خودشون راضی کنن که از اسپرم جایگزین استفاده نکنن بنده از این به بعد از کلمه جایگزین به جای اهدا میخام استفاده کنم چون همونطور که قبلا هم گفتم این مساله با اهدای عضو فرق میکنه ولی برای من هم خیلی سخت بود که از حق خودم برا بچه بگذرم ولی به خودم خیلی کمک کردم تا مساله رو درک کنم وچاره ای براش پیدا کنم یه بخشی از کمکم به خودم این بود که نذاشتم حاشیه وارد مساله بشه ومثلا مشکلات دیگه من باهمسرم رو این مساله تاثیر بذاره بالاخره هر زن وشوهری تو زندگیشون با هم مشکل دارن وتا ابد خواهند داشت . من نذاشتم که مشکلات قبلی من با همسرم با این مساله قاطی بشه. و آتیشش رو تند تر کنه.هنوز هم بعضی از اون مشکلات تو زندگیمون وجود دارن ولی تو این مساله چون سوم شخصی هم وجودداشت من ذهنم رو پاک کردم و فقط به این موضوع فکر کردم منظورم از شخص سوم فرزندی هست که میخاد متولد بشه از همه جا بیخبر و بی گناه میخاد بیاد تو زندگی ما و من در مورد به دنیا اومدن اون مسوولم و الان وقت فکر کردن هست قبل از این که مشکلی پیش بیاد و....)..
"پس به شما و سایر دوستان پیشنهاد میکنم هرکس برای خودش تصمیم بگیره و به دیگران کاری نداشته باشه همه زوجهایی که درگیر مشکلات ناباروری هستن اعصابشون به اندازه کافی درگیره . پس بهتره همو راحت بذاریم . ممنون "

(درسته .. ناباروری به شدت افکار ادم روبه هم میریزه و باعث طغیان احساسات وعواطف میشه و به نظر بنده اینجاست که می تونه محلی برای مطرح کردن احساسات و افکار باشه تا هم خودتون بدونید که چی فکر میکنید و هم اینکه اگر علاقمند به صحبت در موردش با کسای دیگه ای غیر از همسرتون هستید بنویسید شاید بتونین افکارتون رو منظم کنید همونطور که قبلا گفتم من اول سعی کردم افکار خودم رو کنترل کنم وبر ذهنم مسلط بشم و...وبعدش تونستم که برای همسرم کاری انجام بدم)
-----تشکر از بنده به خاطر وقتی که میذارم
قبلا هم عرض کردم که احتیاج به تشکر نیست امیدوارم که با این همه نظرات مخالف و صحبتهای تندی که در مورد بنده میشه بتونم تاب بیارم وبحث رو ادامه بدهم البته میشه گفت که این هم یه بخشیش میتونه باشه که هر کس با من مخالفه هر چی به ذهنش میاد بگه حتی اگه توهین هم باشه چون اینجوری هم فرد خالی میشه و هم میفهمه که در درونش چی میگذره و هم اینکه فرد رو به فکر وامیداره . اینترنت این امکان رو داده که بتونیم سرعت بیشتری در تکامل افکارمون داشته باشیم
خود بنده نیز بسیار فراوان از این بحث اموختم و دیدم به زندگی تغییر کرد گرچه وقتی برخی نظرات رو میخوندم ذهنم به شدت تحریک میشد و جبهه میگرفتم ولی سعی میکردم که کامپیوترم رو ترک کنم ووقتی که مسلط شدم به نوشتن ادامه میدادم.وقت زیادی از من میگیره ولی همچنان که گفتم احساس مسوولیت میکنم.

سرکار خانم papagena

------ "اینکه آدم پدر بچه ای باشه که اسپرمش از خودش نیست تصمیمش آسونتر از ازدواج با زنیه که قبلا ازدواج کرده "
به نظر بنده درست برعکسه
چون وقتی شما دارید با یه زنی زندگی میکنید که همسر وشریک زندگیتون هست انتظار ندارید که اثری از مرد دیگه ای تو اون خونه باشه حتی تو رحم همسرتون و فرزند ایندتون ... اون با شما داره تو یه خونه نفس میکشه وزندگی میکنه ولی تو رحمش داره بچه ای رو بزرگ میکنه که نصفش از خودشه ونصفه دیگش از رقیب من که از من قویتره ...(بی پرده نوشتم که واقعا بدونید که تو ذهن مردای نسبتا تند رویی مثل من چه جوابی برای این حرف وجودداره) . ولی وقتی از همسر قبلیش بچه ای داره اون بچه زمانی متولد شده که شما روحتون هم از ماجرا ی رشد وتولدش با خبر نبوده و تو زمان دیگه ای و تو خونه دیگه ای اتفاق افتاده.......... ولی امان از اجبار واحتیاج که با ادم چه میکنه ...
خصوصا اجباری که به خاطر عیب جسمی باشه که نقشی توش نداشتین . اون وقت بدون اینکه از چنین نیاز مردانه حرف بزنید به خاطر عشق و زنتون مجبور میشید که با مساله کنار بیایید ولی قطعا یه قدم به عقب بر خواهید داشت و از لحاظ روحی اسیب خواهید دید و معمولا مردایی که قبول میکنن ...سعی میکنن که مساله رو برای خودشون تو اعماق دهنشون دفن کنن وازش حرفی نزنن ....

..............سرکار خانم papagena بنده نظرم رو کمی تند نوشتم ولی همونطور که از نظراتتون برای من مسجل شد فهمیدم که از حرف من ناراحت نخواهید شد چون هم خودتون مشکلی ندارید وهم خواننده با احتیاط ومتفکری هستید ودر ضمن اگر ناراحت نمیشوید لطفا در انتخاب مثالی که از یک فیلم زدید تجدید نظر بفرمایید و در صورت امکان یک منت بسیار بزرگ وغیر قابل جبران بربنده بگذارید واون رو از متن نوشته های منطقی ومفیدتون حذف کنید چون بدونید که صحبت ما سر مساله ای هست که احساسات افراد نابارور در موردش تند هست و خارج از کنترل ... خدای ناکرده کسی از این مثال آزرده نشه... این خواهش من بود و شما مختارید که هر طور خواستید عمل کنید.

----سرکار خانم ناتاشا با توجه به اینکه این بحث توجهتون رو جلب نکرده و وقتی براش نذاشتید ولی اگر امکان داره این پست و پست قبلی رو کامل بخونید
----امروزه با اهدای جنین و اسپرم احتیاجی به این شکنجه های روحی نیست
کاملا درسته اگر مساله با موشکافی بررسی بشه خصوصا از جانب طرف سالم قضیه که راحتتر میتونه به اعصابش مسلط بشه اهدای جنین میتونه از شکنجه های روحی افراد نابارور جلوگیری کنه نه اینکه بدون صحبت هدفمند دوطرفه وشنیدن تمام حرفای هم ، طرف سالم فورا به فکر چاره برای صرفا خودش که سالم هست بیفته واز اهدای اسپرم یا تخمک استفاده کنه تا خودش رو نجات بده و طرف مقابل رو با عیب جسمیش تنها بذاره و تو بچه سهمی برای خودش درست کنه تا آرزو به دل نمونه .
----" زندگی زناشویی فاکتورهایی دارد که حساب های منطقی شما را به هم می ریزد.... تا زندگی نکنید نخواهید فهمید این فاکتورها چه هستند و طبق چه تابعی تعریف می شوند"

حق با شماست .برای همین مساله قابل توجه هست که اینجا قرار نیست که رای گیری کنیم وبه نتیجه واحد برسیم وهمه ملزم به اجرای اون باشند حرف میزنیم میشنویم وبعد هر کدام برای زندگی خودمون تصمیم میگیریم . واگر منظورتون این هست که منتظر بمونیم ببینیم که در اینده چی میشه شاید فاکتور های فعلی حذف شدن وفاکتورهای جدیدی به وجود امدن ..دقیقا به همین دلیل هست که باید نظرات مختلف رو بشنویم تا با چشم باز حرکت کنیم.
---- سرتان را از زندگی دیگران بکشید بیرون لطفا !!!!
قبلا هم عرض کردم بنده قصد عوض کردن نظر دوستم رو ندارم و با همسرش هم صحبتی در این زمینه نکردم حتی با خودش هم مساله رو خیلی موشکافی نکردم ولی چون اون میدونست که کار من توی بیمارستانیه که مرکز ناباروری هم داره ومن رو همیشه راه گشای خودش دونسته مساله رو با من مطرح کرد . اون یه نسبت فامیلی هم با من داره ومن رو مثل یه بزرگتر برا ی خودش فرض کرده.

سرکار خانم هدیش

----تغییردادن بحث وداستان
من در ابتدا اصلا قصد نداشتم که از زندگی خصوصیم بگم واز این کار اکراه دارم وهر وقت که میخوام به نا به شرایط بحث از زندگی خصوصیم بگم واقعا خودم رو مجبور به این کار میکنم چون هم یاد اوری گذشته برام سخته وهم نمیخوام که بعضی حرفارو بزنم . ولی بعدا بحث جوری پیش رفت که باید میگفتم که من هم این دوران رو گذروندم. من نمیگم که همه مثل من باشن شاید من نتونستم خیلی چیزای منحصر بفرد زندگی خودم رو بگم ولی تا اون جایی که احساس کردم شاید با خیلیها مشابه باشه عنوان کردم.
واما تجربه دیگه ای از زندگی من که باید باز گو کنم.
وقتی همسرم باردار بود یک روز که خونه مادرم مهمون بودیم و صحبت ناباروری و عقیم بودن و...شد . مادر م بدون اینکه قبلش در مورد موضوع فکری کرده باشه رو به جمع کرد و گفت که دلم برای کسایی که مجبورن بچه یه زن دیگه یا یه مرد دیگه ای رو قبول کنن میسوزه بیچاره ها باید پاسوز همدیگه بشن ....
با این حرف افکار من ریخت به هم .من مادرم رو خیلی دوست دارم ولی خوب هرکسی یه عقیده ونظری داره و بیچاره خبر نداشت که در حضور کی چه حرفی رو داره میزنه اگر میدونست که نوه خودش هم بچه واقعی من وزنم نیست حتما این حرف رو نمیزد.
فقط شانس با من یار بود وخانمم با موبایل بادوستش در حال حرف زدن بود واین حرف مادرم رو نشنید.
ولی من دیگه نتونستم افکار خودم رو کنترل کنم و تشویش واسترس بالا گرفت .مبتلا به میگرن هستم و یک حمله میگرن وحشتناک.
به ناچار سردرد رو بهونه کردم وبه خانم ومادرم گفتم که باید برم بیمارستان پیش همکاران تا یه مسکنی امپولی سرمی چیزی بزنم تا سردردم خوب بشه.
خانمم رو هم بردم خونه مادرش و یه راست رفتم بیمارستان وگفتم بستری تو یه اتاق خلوت.کشیک اورزانس که از دوستام بود گفت چی شده ؟گفتم یه حمله میگرن شدید.
گفتم که اگه خانمم اومد بگید که مرفین بهش زدیم وخوابه.گفت نکنه دعوات شده؟
دیگه حال جواب دادن نداشتم.دنبال یه محل به دور از همه میگشتم تا با خودم تنها باشم ومساله رو حل کنم.
افکاری تو ذهنم میومد که به صفرمطلق و ناامیدی شدید رسیده بودم دوباره یه حسی در من میگفت که چرا تو از سهم خودت گذشتی ؟تو که سالم بودی.اگه مادرت بفهمه چی؟
یک روز گذشت و من سردردم به مدد امپول ترامادول بهتر شد.
ولی نگفتم که بهتر شدم چون به این تخت واتاق وخلوت احتیاج داشتم وهمچنین این سردرد که خانمم شک نکنه که من برای چی ازش دوری میکنم.تا بتونم دوباره کنترل خودم رو به دست بگیرم.
عصری برای ملاقات یه دسته گل گرفته بود واومد تو اتاق.
اعتراف میکنم که دیگه نمیتونستم با دل صاف باهاش در مورد بچه حرف بزنم وهمش از سردرد ناله کردم.اون هم مثلا فکر کرد که چه کاری بهتر ازاینکه وقتی داره میره برا سونوی بچه من هم حالا که تو بیمارستانم باهاش برم تو اتاق سونو شاید به عشق بچه حالم بهتر بشه.
ای دل غافل اصلا فکر نمیکردم همچین پیشنهادی بده.
ولی به خودم گفتم : بس کن این همه زانوی غم بغل کردن رو.چی بهت میرسه ؟تو چرا این کار رو میکنی؟مگه آخر دنیا اینجاست و..هزار تا حرف دیگه.


تو اتاق سونو وقتی ضربان قلب اون موجود زنده رو شنیدم به یکباره احساس کردم که دستام وپاهام شروع کرد به گرم شدن ووجود کسی که می افرینه ...زنده میکنه و میمیرانه رو با تمام وجود حس کردم .خدایا چه قدرتی داری که من حتی از درکش ناتوانم چه برسه به اینکه بخوام تو حکمت تو شک کنم . چه برسه به اینکه به خودم مغرور بشم به خاطر سلامتیی که تو به من دادی و از زن خودم غافل بشم که حکمت بی نهایت تو مقدر کرده که اینطوری بشه.حتما ارامشی به ما میدی که با نفس و ذهن بی لجام مبارزه کنیم.
یاد ضربانهای قلبی که تو اتاق CCUیا اتاق عمل دی سی میشن افتادم ولی این ضربان قلبی که داشتم میشنیدم تازه شروع کرده به یک زندگی .وقتی به این زنده بودن اون موجود فکر کردم افکار زهر الود خودم رو فراموش کردم .فقط به خودم قول دادم که دوباره این بلا رو سر خودم نیارم و از یاد خدای رحمان غافل نشم.از جام با سرعت بلند شدم و گفتم که خوب شدم سردردم خوب شد.
خانمم گفت با این سرعت "؟ گفتم وقتی فقط ضربان قلبش ، سردرد من رو خوب میکنه حالا ببین وقتی خودش بیاد با من چه میکنه.
خانمم خندید.صدای اذان بلند شده بود .... که میگفت .....حی عل خیرالعمل
بهش گفتم یه جایی پیدا کنه وبشینه تا من برم ترخیص و برم بالا نمازخونه یه دو رکعت نماز شکر برا این بچه بخونم.
مکثی کرد وگفت : حالا که میری بگو خدا جون پریسا(خودش) هم داره یواش یواش باهات آشتی میکنه اگه که این بچه سالم به دنیا بیاد که دیگه کامل اشتی میکنه و دردی روکه بهش دادی فراموش میکنه تا بعد که از نزدیک باهات در موردش حرف بزنه.
از وقتی که شرایط روحیش به هم ریخته بود نماز خوندن رو ترک کرده بود.
الان که فکر میکنم پیش خودم میگم که برای من هم خیلی سخت گذشت و خیلی به خودم فشار اوردم ولی من چون سالم بودم حتما راحت تر از اون میتونستم تحمل کنم.
با عرض پوزش از طولانی شدن حرفم.
سلام به همه دوستای عزیزم
آقای پورمند صحبت های شما کاملا متینه و من واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم
پارسال ماه رمضون من هم حالی مثل شما داشتم بذارید از همون اول شنیدن خبر ناباروری همسرم بگم که بدونید من هم خیلی سختی کشیدم و با خودم جنگیدم ما از همون اول زندگیه مشترکمون دوس داشتیم که بچه ای وارد زندگیمون بشه تا 1 سال به صبر کردیم و من هر ماه به امید باردار شدن بودم اما بی فایده بعد از یکسال شروع کردم به دارو خوردن وفکر میکردم که مشکل از منه و هیچ وقت به ذهنم خطور نمیکردکه همسرم مشکل داشته باشه وهر کاری میکرم تا بچه دار شم انواع دارو ها رو خوردم اما نشد تا اینکه رفتم دکتر و تمام آزمایشات رو دادم که دکتر گفت خانوم سالمی وشوهرت باید آز بده چند روز بعد شوهرم آز داد و من با خیال راحت رفتم واسه جواب که دیدم دکتر آزمایشگاه ناراحت اومد طرف من از همون لحظه بدنم شروع کرد به لرزیدن و دکتر ازم پرسید خانوم چندساله ازدواج کردین ومن دیگه نفهمیدم چی شد تمام آزمایشگاه چرخید تو سرم گفتم آقای دکتر همسرم مشکل داره گفت آره گفتم مشکلش چیه گفت برو دکترش میگه بهت ومن تمام راه رو فقط گریه میکردم
من هم متاسفانه مثل شما میگرن دارم و تمام اون روزا فقط با سرم ومسکن روپام بودم شبانه روز گریه میکردم همه فامیل هم به غصه من اضافه میکردن که چرا نی نی نمیاری و من هم مثل همه میگفتم نمیخوام خیلی روزای سختی بود رفتم پیش دکتر همسرم و کمی منو اروم کرد و گفت هنوز معلوم نیست که همسرت کامل نداشته باشه وباید یه عمل بشه بعد و نهایتش اگه نشد از اهدا استفاده کنین خیلی ها اینطوری بارور شدن و ...
ناراحتی اعصاب شدید گرفتم و همسرم هم دائم گریه میکرد تصمیم گرفتیم یه اورولوژیست خوب تو اینترنت پیدا کنیم و همسرم عمل کنه وپیدا کردیم چند ماه بعد نوبت دادن که همسرم عمل شه نمیدونید وقتی من پشت در اتاق عمل بودم چه حالی داشتم تمام صدای دکترا میشنیدم که میگفتن چیزی پیدا نشد دیگه انقدر گریه کردم که چشام دیگه اشک نداشت خلاصه دکترا گفتن راهی جز اهدا ندارید اولش همسرم مخالف بود ومیگفت فقط جنین وفکر میکرد این کار حرامه ومن هم زندگیمو خیلی بیشتر دوس داشتم و خیلی راحت پیش همسرم قبول کردم ولی مردم و زنده شدم و ما به خاطر هزینه های زیاد وجور کردن پول اون هم با بدبختی 1 سال بعد اقدام کردیم به اهدای جنین و من همش تو فکر بودم و گریه میکردم اما پیش همسرم خودم رو خوشحال میگرفتم که ما هم داریم صاحب فرزند میشیم خلاصه سرتونو درد نیارم موقع عمل من شد ومن اهدا کننده رو دیدم یه زن و مرد فقیر که کاملا مشخص بود واسه پول اومده بودن قیافه هاشون هم کاملا با ما متفاوت بود خلاصه 4 تا جنین واسه من گذاشتن ولی متاسفانه نشد ومن بیشتر از همیشه نا امید شدم دوباره همسرم بعد از چند وقت گفت که بریم و یه بار دیگه امتحان کنیم رفتیم واسه جنین همون بیمارستان یه چیزی که بود تو اون بیمارستان اهدا کننده و گیرنده با هم در تماس بودن واین خیلی بد بود خلاصه منشی بعد از چند جلسه اومد و رفت ما گفت بیااهداکنندتو ببین مرده روی تمام بدنشو خالکوبی کرده بود و یه زن و شوهر کثیف وشلخته وزشت خلاصه وقتی این صحنه رو خودم و شوهرم دیدیم سریع منصرف شدیمو برگشتیم ودیگه پا توی اون بیمارستان نذاشتیم واز همون جا بود که همسرم خودش گفت که من راضیم که حد اقل نصف ژن های این بچه از خودمون باشه تا کمی خیالمون راحت باشه و من هم باز گذاشتم خودش تصمیم بگیره که فردا حرفی نداشته باشه و بگه تو مجبور کردی و الان هم هزار بارخدا رو شکر میکنه که نشد والان هم همش دعاش اینه که اینبارعملمون موفقیت آمیز باشه چون منهم با خوردن اینهمه دارو تخمک هام کمکار شده وتمام اینارو به امید اومدن شیرینی زندگیم تحمل میکنم اقای پورمند هیچ زن یا مردی که زندگیشو دوس داره نمیخواد که زندگیش از هم بپاشه و دوس داره که هر جور از خودگذشتگی بکنه تا دوام زندگیش بیشتر شه من میدونم که بعضی ها شاید خندشون بگیره که ما این تاپیک رو کردیم کتاب داستان اما میخواستم بدونید که ما همینجوری وبدون فکر این کار رو نمیکنیم
صادقانه از خدا میخوام که گل پسرتونو واستون نگه داره و با ناز پدر ومادرش بزرگ شه از خدا میخوام که دوستتون هم به راحتی هر جور که دوس داره صاحب فرزند شه
از دوستای عزیز هم میخوام واسه من دعا کنن شرمنده زیادی حرف زدم
بار اول IVF بیمارستان پارسیان جواب منفی بار دوم IVF ابن سینا مثبت و سقط بارسوم IVF ابن سینا مثبت و سقط بار چهارم جنین فریز ابن سیناو منفی و بار پنجم زیفت که اونم مثبت شد اما دوباره سقط شد توی بیمارستان آبان
سرکار خانم المیرا از اینکه دوستانتون رو از نظر خودتون واحساسات خود وهمسرتون اگاه کردید ممنون هستم . و همچنین از ایتکه همسرتون رو به عنوان یک شریک زندگی واقعی پذیرفتید.

سرکار خانم هدیش

در چند پاراگراف کوتاه بسیار زیبا خلاصه بحثهای طولانی بنده رو نوشتید . بنده هم با شما موافقم.

----خواستین ببینید خانمها حاضرند مثل اقایون فداکاری کنند ولی مشک نشونه خروار نیست.

نه همه اقایون و نه همه خانمها حاضر نیستند فداکاری کنند .شما از رفتار من به فداکاری نام بردید .درسته من هم فداکاری کردم ولی با یه مثال میگم که تفاوت دوتا فداکاری طرف سالم ومعیوب باروری چیه.

تصور کنین که که شما سیرید (سیری یه حالت جسمانیه تشابه برای فرد سالم) ولی همسرتون گرسنه هست (تشابه برای فرد معیوب از نظر جسمانی) ویک غذای بسیار خوشمزه (سهمی تو بچه)به شماها میدن که هر دوتون دهنتون آب میفته ولی غذا به اندازه یک لقمه وفقط برای یه نفره (یعنی فقط طرف سالمه که توانایی باروری داره). وهر کی بخوره لذتش رو فقط اون میبره .اگر فرد سیر فداکاری کنه و غذا رو به گرسنه بده ( یعنی لذت والد شدن با جنین اهدایی رو به اون بچشونه )غذا کمه و با غذای کم هرکسی درسته سیرنمیشه ولی عطشش میفته ومیدونه که درک کردید که اون گرسنه هست و در اصطلاح عامه میگن از رو سیری بخشیده و چیزی ازش کم نشده ولی اگه گرسنه فداکاری کنه و غذا رو بخاطر برنده شدن تو این معامله ولذت بردن فرد سیر به اون بده (به خاطر علاقه وعشقی که به شما وزندگیش داره از اسپرم یا تخمک جایگزین استفاده کنه) هم گرسنه میمونه وهم احساس میکنه که فرد سیر موقعیت اون رو درک نکرده و از غذا نگذشته.حالا آخر کار گرسنه گرسنه هست و سیر ، سیرتر . حتی اگه هیچ وقت هم حرفش رو نزنه که من گرسنه ام.

----من با جنین اهدایی نسبتا" موافقم وقتی زن و شوهر قبول کردن که از اهدایی استفاده کنن جنین اهدایی بهتره چون حس دو تاشون نسبت بهش مثل همه.....

این فرمایش از نظر بنده کاملا صحیح و در خور توجه است وهمونطور که قبلا هم گفتم چون سهم هر دو طرف مساویه حساسیت کمتری ایجاد میکنه.

سرکار خانم مینا
قبل از هر چیز به بنده بفرمایید که تحت تاثیر قرار گرفتن شما آیا باعث شده که دوباره وعمیق تر به مساله فکر کنید؟ چون قبلا فرموده بودید که حرفهای من باعث سردرگمی میشه ، باید عرض کنم که لازمه فکر کردن در این مورد، یک ذهن باز و بدون تشویش و استرس هست تا بتونین بهترین تصمیم رو بگیرین .نوشتید که چقدر بهتون سخت گذشته و تحت فشار بودید ....طبیعیه ....خصوصا که احساسات در خانمها قویتره.

خوندم که گریه هاتون رو از همسرتون پنهان میکردید، بسیار تحسین برانگیز ......

ولی شما راه دشواری رو برای درمان رفتید وخودتون رو در مواجهه با اهدا کننده ها قرار دادید که بنده نمیتونم فکر کنم که چطور این قدر به خودتون سخت گرفتید.از مراکزی استفاده میکردید که اهدا کننده ها مخفی هستند .تو نوشته های قبلی خوندید که من فکر میکنم که همسرتون داره از شما محافظت میکنه .الان میگم که از این حرفم مطمئن هستم .چون با دیدن اون صحنه ها و شدت آزاری که از نطر روحی به شما رسیده تصمیم گرفته که از خودش بگذره و شما رو نجات بده به خاطر علاقه ای که به شما داره.

شما خودتون باید قوی بشید و اصطلاحا زره فولادی بپوشید تا هم جسمی وهم روحی متعادل بشید و دوباره سردرد به سراغتون نیاد . من هم اولین کمک رو به خودم کردم تا بتونم تعادلم رو به دست بیارم هرکسی خودش رو بهتر میشنا سه که چی کار کنه .با شنا ختی که از خانمها دارم میتونم بگم که اول از همه تو فکرتون باور کنید ، یعنی به سطح یقین برا خودتون برسید که زندگیتون رو دوست دارید و پاداش اون بچه های سالم هست وشما حتما به زودی باردارخواهید شد و افکار منفی به خودتون راه ندید.حتی اگر شده بدون همسرتون یه سری به مغازه ها بزنید و یه مقدار وسایل جزیی با عشق وعلاقه برا کوچولوی تو راهیتون بخرید .....یا هر کار دیگه که باور کنید که باردار خواهید شد......سعی کنید شور ونشاط رو به افکار و اعمال روزانه برگردونید ..."حتی وقتی که تنهایید" تکرار میکنم "حتی وقتی که تنهایید" ، اگر تو تنهایی هم شاد باشید بدونید که تعادل خودتون رو بدست آوردید.من روانشناس نیستم ولی این دوره رو طی کردم ومیدونم تو چه شرایطی هستید. ...بعد از این مرحله به غیر از حالت اطمینانی از بچه دار شدنتون که مثل یه راز فقط باید پیش خودتون بمونه،شادی از زندگی و احساس خوشحالی و بی غمی رو به همسرتون هم منتقل کنید تا او ن هم بتونه باور کنه که همسر خوبی برای شماست وعیب جسمیش باعث اذیت شما نشده.

این رو صادقانه بگم که خانمها تو این موارد اظهار علاقه میکنن واز طرف دیگه ناراحتی از بچه نداشتن تو حرفاشون نیست ولی تو عملشون هست.شما حرف و عمل رو یکی کنید.

یه دوره کوتاهی رو با ارامش طی کنید و مثل بنده سعی کنید که ذهنا از پایان ماجرا اغاز کنید و تصور کنید که همه چیز تموم شده وفرزندتون تو اغوش شماست و....وبعد با ارامش خاطر از خودتون سوالاتی که واقعا بهش فکر میکنید رو بپرسید و صادقانه به خودتون جواب بدیدو....

تمام هدف من از مخاطب قرار دادن شما این هست که شما به ارامش برسید و بدونید که کسی هم هست که قبل از شما این روزها رو گذرونده.

قران بخونید ودر هر فرصتی که تونستید با خالق خودتون تنها باشید ومناجات کنید و تمام حرفها وناگفتنی ها رو به اون بزنید.البته بگم که عزت نفس رو حتی در مقابل خدا هم حفظ کنید و اونجا هم اظهار بدبختی نکنید .به هدف غایی زندگی فکر کنید و ....
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز