2737
2734
عنوان

عود بیماری افسردگی در بارداری

| مشاهده متن کامل بحث + 434549 بازدید | 2925 پست
شاید باور نکنی اما من به ماه اخر بارداری و روز عمل فکر میکنم استرس ودلهره عجیبی میگیرم از اتاق عمل میترسم میگم شاید از بی هوشی بیرون نیام یا بچم سالم نباشه از ماه آخر که سنگین تر میشه میترسم چون الان که تو 7 هستم خیلی تنگی نفس وتپش قلب دارم افکار بی خود و منفی قبل بارداری از خود بارداری و ویار میترسیدم الان هم از اخراش .یک عمره دارم با ترس زندگی میکنم
خدایا کمکم کن...

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

سلام سوگولی درکت میکنم من از همون ماه اول این افکار آزار دهنده ب سراغم اومده و باعث آزارم میشه اشتهام که تعطیل شده یک هفته اس اومدم افتادم خونه مامانم شوهره بیچاره ام وله بی شام و ناهار افسرده و ذوق خرید ی شیشه پستونکم ندارم خسته ام ازین استرس زیادی حالم از خودم بهم میخوره
بچه ها ، سوگلی و پاتریک عزیز من هم مثل شما بودم اما بالاخره بارداریم تموم شد و بچه ام سالم به دنیا اومد من هم از اتاق عمل وحشت داشتم. اصلا وحشت از زایمان واتاق عمل منو به این روز انداخت. روزی که رفتم برای سزارین تازه فهمیدم چقدر خودمو آزار دادم اصصصصصللللا و ابدا ترس نداره خیلی هم مهربون باهات برخورد میکنن موقع بیهوشی هم بهترین احساس رو داشتم حس کردم بوی جنگلای شمال میاد و پلکام سنگین شد خیلی هم راحت به هوش اومدم انگار از یه خواب عمیق بیدار شدم درد هم نداشتم .
آسوده خاطرم... که تو در خاطر منی...
2731
اس نینوش جان بسلامتی ایشالا بچه ات همیشه سالم و سلامت کنارت باشه توروخدا واسه مام دعا کن سن اصلا حالم خوب نیست استرسم میزنه ب خواب و اشتهام توروخدا راهنماییم کنید خیلی ضعیف شدم واسه بچه ام میترسم. کمکم کنید
پاتریک جون حتما از مشاور یا دکتر کمک بگیر . عزیزم من هم مثل تو یا حتی بدتر از تو بودم من حتی میشد 48 ساعت بیدار بودم البته با اضطراب شدید و بیتابی و همه اش راه میرفتم. عزیزم هر وقت بهت خیلی فشار اومد به این فکر کن که کسانی بودن بدتر از تو که با توکل به خدا این دوران رو به سلامتی گذروندن. به بچه ات فکر کن براش لالایی بخون . اگه بدونی وقتی دنیا میاد و با اون چشمای کوچولوش نگات میکنه و بعدها که راه میره و برات شیرین زبونی میکنه چه قندی تو دلت آب میشه و میخوای جونت رو فداش کنی
آسوده خاطرم... که تو در خاطر منی...
درباره اشتها هم اگه مشکل معده نداری هر جوری هست به زور هم که شده چیزای مقوی بخور من مخصوصا ماه نهم هیچی نمیخوردم فقط خوراکم چند تا لقمه کوچولوی نون و پنیر بود . بعد از زایمان و تو شیردهی به قدری ضعیف و زرد شده بودم که خودم از دیدن خودم تو آینه وحشت می کردم. به خودت برس نمی خواد شکمت رو با چیزای حجیم مثل برنج ونون پر کنی، چیزای مقوی مثل گوشت و مرغ و حبوبات و مغزها بخور البته بگم من وقتی ماهی می خوردم خیلی حالم بد میشد . بعضی غذاها اضطراب رو بیشتر میکنه.
آسوده خاطرم... که تو در خاطر منی...
2738
اس نینوش جان خیلی ممنون از دلداری و هم دردی و راهکارات بخدا تا الان که تحمل کردم همین دل گرمی دادنا بوده که منو سرپا نگهداشته 13اسفند وقت مشاوره دارم تا اون موقع خدا کمکم کنه و با راهنمایی های شما بتونم سرپا باشم فقط دوسدارم این دوران بگذره و بچه ام صحیح و سالم بیاد بغلم ولی روزا سخت و دیر میگذره توروخدا برای آرامشم و فکرای منفی ام دعا کنید واقعا بسطوح اومدم
سلام اس نینوش عزیزم واقعا از دلداریت بهمون ممنونم چندبار نوشته هاتو خوندم بهم دلگرمی داد من واقعا از روز عمل میترسم . روزا خیلی حساس شودم سریع اشکم در میاد .تا یه اهنگ غمگین گوش میدم یکی بهم بی منظور حرف بزنه اشکم در میاد.شوهرم امروز میگفت اخه من هرروز باید اشکتو ببینم.
خدایا کمکم کن...
حس تنهایی خیلی بده. واقعا یه زن باردار احتیاج به حمایت و محبت داره .گاهی حس میکنم هیچکی درکم نمیکنه. حرفامو نمیفهمه. پاتریک من استراحت مطلقی هم هستم خیلی از لحاظ روحی خستم
خدایا کمکم کن...
سوگلی جان تا میتونی کتاب بخون هم وقتت رو پر میکنه هم فکرای بد سراغت نمیاد اصلا از عمل نترس به من اعتماد کن منم مثل تو می ترسیدم اما دیدم بیهوده بوده. پاتریک جان تو هم کتاب بخون میدونم عزیزم دیر میگذره اما بالاخره تموم میشه کوچولوی نازت سالم وسلامت میاد بغلت.
آسوده خاطرم... که تو در خاطر منی...
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز