2703
2553
سلام - من آبان 88 سومین ماهی بود که برای بارداری اقدام می کردیم که دیدم پریودم یک هفته عقب افتاد . دلم شور میزد چون دلمون نی نی می خواست . شوهرم عاشق بچه است . خلاصه یک روز بی بی چک گرفتم رفتم خونه دیدم بعللللللللللللله مثبت شد .شوشو ماموریت بود بهش زنگ زدم و خبر دادم کلی خوشحال شد گفت اومدم تهران میریم آز می دیم . روزی که از ماموریت اومد بعداز ظهر رفتیم آز دادیم هموم لحظه جواب داد 200 بود کلی خوشحال شدیم تو راهرو آزمایشگاه شوشو دیگه نمی تونست تا خونه خودشو نگه داره بغلم کرد و بوسم کرد و گفت مبارکه مامان کوچولو .( بغضم گرفت از یادآوری خاطرات ) به خواهرشوشو اس ام دادم گفتم داری عمه می شی و بعد رفتیم اونجا داشتن خودشونو می کشتن پدرشوشو شیرینی خرید و خلاصه کلی حال کردن ........هفته به هفته گذشت و نی نی م دلش نمی خواشت صدای قلب قشنگشو بشنوم و آ]ر هم نشنیدم لکه بینی ام شروع شد تا رسیدم به کورتاژ بماند چی به روزم گذشت بیهوشو بی حال منو میبردن بیمارستان و می آوردن از شدت خونریزی . یادم روزی که حالم خیلی بد شدو شوشو حسابی ترسیده بود پدرشوشو اومد منو بغل کرد با مامان شوشو و مامان خودم بردن بیمارستان سرم وصل کردن و بعد تو راه برگشت که با شوشو تنها بودیم . شوش می گفت دیگه به قیمت جون تو بچه نمی خوام می گفت حاضرم شب و روز سرم غر بزنی و گیر بدی ( اخلاق اکثر خانمها ) ولی دیگه اینجوری نشی - می گفت فقط حرف بزن ببینم حرف میزنی ( چون بیهوش شده بودم ) .نی نی ام تو هفته 9 کوتاژ شد ( بمیرم براش ) دلم داره میترکه . خلاصه یک سال دنبال علت و درمان بودیم که علت خاصی پیدا نکردن و گفتن بعضی موقعها اینجوری می شه مامانایی که نینی دارین برای همه دعا کنین الان دو ماه اقدام کردم . برای برای بغل کردن نی نی خودمون لحظه شماری می کنیم . ( شوشو می گه انقدر لپ لپ باز می کنیم تا یکیش پوچ نباشه )
آن شرلی هم نشدیم یکی بگه آنه تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت.

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥 

من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود و حتی توی تعطیلی های عید هم هستن. 

بیا اینم لینکش ایشالا مشکلت حل میشه 💕🌷

من و همسرم قبل از ازدواج با هم همکار بودیم بعد از ازدواج هر دو دانشجو شدیم و نمیخواستیم زود بچه دار بشیم و بطور طبیعی جلوگیری کردیم . همیشه به این اعتقاد داشتم که وقتی بچه دار بشیم که واقعا نیازش رو توی زندگیمون حس کنیم و فقط به خاطر اینکه بچه دار شده باشیم و یا حرف دیگران اینکار رو نکنیم .تا اینکه 9 سال از ازدواجمون گذشت و هیچ کس انتظار نداشت تا اینکه امسال تیر ماه اقدام کردیم و خدا رو شکر بدون هیچ مشکلی خدا بهمون نی نی داد که البته آخر اسفند ایشاله بدنیا میاد . یه روز صبح بدون اینکه به همسرم بگم بی بی چک گذاشتم و خیلی سریع دو تا خط پر رنگ افتاد مطمئن شدم ولی میخواستم آز بدم بعد به همسرم بگم . همون روز رفتم آزمایشگاه نزدیک اداره و گفتم جواب اورژانسی میخوام . بعد از 2 ساعت جواب مثبت رو گرفتم ولی باز به همسرم نگفتم . عصر موقع برگشت خونه رفتم یه کتونی قرمز کوچولو با دو تا خط سفید که خیلی نازه خریدم و خیلی خوشگل کادو کردم بعد هم به همسرم زنگ زدم گفتم شام میریم بیرون هر چی پرسید کجا بهش نگفتم . وقتی اومد خونه با هم رفتیم فرحزاد ولی اصلا فکرشو هم نمیکرد که چی توی سرم میگذره؟ موقع شام بهش گفتم سورپرایز دارم ، بگم یا اول شام میخوری؟ گفت اول بگو بعد شام . کادو رو دادم بهش نتونست حدس بزنه وقتی بازش کرد برق از چشماش پرید بهش گفتم مبارکه بابایی! واااااااااااااااااااااااااااااااای یهو زد زیر گریه جلوی همه. کنار تختی که ما نشسته بودیم کلی خاتواده دیگه نشسته بودن که جلوی همه اونا منو بغل کرد و شروع کرد به بوسیدن. هم خوشحال بودم هم جلوی دیگران که داشتن ما رو نگاه میکردن کلی خجالت کشیدم . بعدش هم اصلا شام نخورد و همش اون کتونی تو بغلش بود البته عکسهاش هست که یادگاری نگه داشتم تا به نی نی نشون بدم.
2456
2714
5 سال بود ازدواج کرده بودیم اصلا قصد بچه دار شدن نداشتیم هر دو دانشجو بودیم و من هر هفته راه طولانی را تا دانشگاه با اتوبوس رفت و امد میکردم از وقت پری ام گذشته بود خیلی وقت پیش دو تا بی بی چک خریده بودم که از تاریخ مصرفش گذشته بود به شوخی به همسری گفتم نکنه باردارم برم بی بی چک را امتحان کنم در کمال ناباوری دیدم حامله ام از بس ناراحت بودم با چشمای پراشک به شوهرم گفتم جواب مثبته همسری برا دلداری من گفت ناراحت نشو این بی بی چک تاریخ مصرفش گذشته , خرابه بذار دومی را من امتحان کنم میبینی که برا منم همین دو خط پر رنگ میشه. اما برا اون فقط یه خط پررنگ شد و من باورم شد حاملهام. با هم رفتیم سونوگرافی و ساک حاملگی را دیدیم تازه من یه کیست 9 میلی متری هم داشتم که همسری با خوش خیالی میگفت عزیزم تو دوقلو حامله ای .این کیست نیست قل دیگه جنین هست. همسرم از همون روز اول شدیدا خوشحال بود انگار که سالها بچه میخاست من تا مدتها طول کشید با موضوع کنار بیام. حالا دخترم یه ماهشه . دیگه به اینکه چرا به دنیا اوردمش فکر نمیکنم فقط سعی میکنم به نحو احسن براش مادری کنم.
عکاسی تخصصی مادر و کودک در تبریز, تخفیف ویژه 30 درصد در ماه محرم و صفر با دکورهای متنوع و اختصاصی کودک
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2712
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز