سلام من یک سالى هست که نامزد کردم با مردى که ٣ سال دوست بودیم بعد از نامزدى مدتى منزل ایشون با مادرشون زندگى کردم اما بنا به خیلى دلایل از قبیل دخالت و پر کردن گوشش توسط مادرش خسته و رونده شدم و به خونه خودمون برگشتم تا وقتى که تکلیفمون مشخص شه مثل مهمان چند روزى میرم خونه نامزدم یا اون میاد چون من شمال زندگى میکنم نامزدم تهران مادر ایشون کاملا ضد زن هستن و اینکه مردى عاشق خانواده و زنش باشه بر خلاف میل ایشون هست و راضى نیستن پسرش کوچکترین هزینه اى براى من بکنه هرچند که خرج منو نمیده هنوز ازدواج نکردیم و دائما از غیرت بیجا و کاذب گوش پسرش رو پر تا من عذاب بکشم چون ما کاملا از ٢ فرهنگ متفاوت هستیم بعد از اومدن من به خونه خودمون من تمام مشکلاتى کن با مادرش دارم رو به نامزدم گفتم که اون همش سعى داشت بگه تو دل مادرش چیزى نیست و اینکه نامزدم اصلا حاضر نیست خونه اى جدا فراهم کنه تا زندگى شخصى خودمونو شروع کنیم میگه من نمیتونم ولش کنم باید یه ساختمان باشیم باهم ولى واحد هاى جدا من گفتم من نمیخوام و نمیتونم حرمت ها از بین بره من زندگى شخصى خودمو میخوام اینکه هرروز با مادرت چشم تو چشم بشم و روابط زیاد باشه رو نمیخوام چون خواه نا خواه تاثیر پیدا بازم تو زندگیم رفت و امد هفته اى ٢-٣ بار اما هرروز رو نمیخوام که همسرم بشدت مخالف و میگه نمیتونم ولش کنم باید هرروز باهم باشیم. کمکم کنید من باید چکار کنم در صورتى که مادرش کاملا سالم هستن و برادر دیگه همسرم مدام بهش سر میزنن و خونه شخصى خودشم داره اما من نمیتونم باهاشون زندگى کنم من با همسرم ازدواج کردم که زندگى جدید و شخصى خودمونو شروع کنیم نه با مادرش نمیدونم چیکار کنم خیلى عذاب میکشم از این تفکر وابستگى بیجا همسرم