2733
2734
عنوان

تیر 91 میای بغلم ایشالله.

| مشاهده متن کامل بحث + 1078778 بازدید | 24360 پست
سلام خوبید؟

عاطی سالگردت مبارک ایشالله که یادشه هر چند نبودش خیلی سخته.

ایشالله که سرماخورده ها زودتر خوب شن. اعتصاب غذایی ها به راه راست هدایت شن. علی الخصوص لیلی

فاطمه همیشه به سف رو خوشی

من یه مشکل دارم:

این لیلی هر چا میره انگار نه انگار پدری مادری وجود داره. صبح که میزارمش پیش دوستم میگه ماما بای بای بعدهم میره پی کارش البته در طول روز بهش زنگ میزنم هی میگه ماما ماما.

پنجشنبه هم کلی بازار سنگ کار داشتیم گذاشتیمش پیش یکی دیگه از دوستام ساعت 9 صبح گذاشتمش 5 رفتم دنبالش به دوستم میگه ماما میگم ممکنه یادش بره من مادرشم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘


سلام .

فاطمه ، لیلی چه با حاله ! واقعا متفاوته با دخترک من . آرنـــیـــکا اصلا اینجوری نیس . بیشتر شبیه مهدیاره !
ینی اصلا زود اخت نمیشه و بنظر من بسیار طبیعیه ! قابل توجه سوگند .
ولی خب اگه بچه ای مثل لیلی هم باشه ، بنظرم چیز عجیبی نیس . مخصوصا اینکه از دکترش هم پرسیدی دیگه .
خب بچمون این مدلیه . زود جوش و اجتماعیه . اشکال از شما نیست که .

ولی واقعا خوبه که وابسته نیست . این وابستگی بچه ها بنظرم ربطی به محبت یا عدم محبت نداره . ذاتی یا یه همچین چیزیه . مثلا من خودم بشدت وابسته ام به خونواده ام همسری خیلی کمتر . تازه ما بچه هم نیستیم !


سوگند با حرفای مامان پریا خیلی موافقم . تو چقده ازین بچه متوقعی ؟؟؟؟؟!!!!!!!! خیلی زیاد
اتفاقا بنظر من پسرت خیلی هم طبیعیه . البته آرنیکا به من چسبیده است ولی گریه و زاری نمی کنه ، بغل کسی نمی ره اگه به زور بگیرنش گریه می کنه . ازم دور میشه ولی بیشتر برای رفتن پیش بچه ها .
در ثانی ، یه چیز خیلی خیلی مهم اینکه چرا می خوای مطابق خواسته ی بقیه باشی . ینی چی بزرگترایی که به مهدیار این حرفو زدن اینقد متوجه نبودن که این طفل معصوم تازه 15 ماهه هست ! 15 ساله که نیس !
در ثالث ! اینجور مواقع که یکی میگه این بچت (دختر من ) چقدر مامانیه ! خودم یه تریپ روانشناسانه می گیرم می گم تازه روانشناسا می گن اوج وابستگی شون هنوز مونده ! خلاصه یه جورایی به طرف می فهمون ، ببخشیدا ، تو نمی فهمی !
ینی همیشه سعی کن دست پیشو بگیری ، که پس نیوفتی سوگند جون ، اُکی ؟

شیرین جون ،
خیلی بندرت پیش اومده بزارم به مرحله ی زدن برسه ، من دائم دائم دائم پا به پای آرنیکا می رم
حتی دو هفته قبل توی مراسم ختم ، جایی بودم که همه مرد ها بودن ولی آرنیــکا می رفت برای بازی ، بازم من جلوشو نگرفتم ، دنبالش رفتم و گذاشتم بازیشو کنه . با اینکه آقایون یه طوری نگام می کردن . می خوام بگم من لحظه ای دخملی رو تنها نمی زارم حالا یه از دور یا خیلی نزدیک بسته به شرایط
ولی خب پیش میاد تو بازی با دختر عموش ، مثلا زده انگشتشو لگد کرده ، یهویی بوده دیگه ، اینقده هم توضیح دادم زبونم مو در میاره ! تهدید و محبت و ... . کلا منظورم این بود که آیا شما هم حساسیتتون همین قده ؟
فکر می کردم این حساسیت زیاد ، اونو متکی به من بار بیاره ، ولی بازم معتقدم هنوز کوچیک و نیازمند کمک و توجه .

ملودی واقعا منم درکت می کنم ، مخصوصا اینکه یه بار دیگه هم گفته بودی ،آدرینا رو بچه ی خواهر همسرت اذیت کرده و هیچیش نگفتی . ولی باید واقعا بجه های اذیت کن رو یه جوری متوجه شون کرد ، نمیشه که هی گفت بچه ان ! نه؟

شیما من جایی که همسریم باشی خیالم تخته ، گرچه اون مواقع هم خودم دورا دور مواقبشم ، ولی همسری با اقتدار و بدون تعارف همه رو تار و مار می کنه ، چون بچه اش از آسمون به زمین افتاده ! ههه

سوگند دقیقا منظور من هم جاهایی مدل همون قضیه ی لگو و مهدیاره . من دوست ندارم کسی چیزی رو از آرنــیــکـا دریغ کنه ! چه کنم !؟ دوست ندارم . آخه هنوز کوچیکه برای این چیزا

مامان پریا مرسی . خودم ناراحت می شم بچه ای رو بخوام ناراحت کنم یا دعوا کنم . همیشه به همه می گم اینا بچه ان و معصوم . ولی معصومیت آرنــیــکـا بیشتر آزارم میده این جور مواقع . البته با اونایی که همسنش هستن بهتره و خیلی هم نمی زاره سرش کلاه بره .
یا مثلا با داداشم بهتره . چون باهاش صمیمی تره ، یه جاهایی هم به دایی کوچولوش زور می گه بچم .


عــــــاطــــــــــی ، عشقم ، عـــزیـــزم ؛ سالگرد ازدواجت مبارکـــــــ گلم



نورا " ما حساس باشیم بقیه هم حساس تر باهاشون برخورد می کنند" آره والا . منم از اول نظرم همین بوده . لایکـــــ





آنچه تو گنجش توهم می کنی *** از توهم گنج را گم می کنی
2731
سلام
مرسی بابت تبریک تولدم... همتون رو دوست دارم....
عاطی جون اصله کاری یادش رفت تولدمو تبریک بگه یعنی تا حالا اصلا تبریک نگفته ...نه تولد نه سالگرد ازدواج و..... شوهر من خیلی بی ذوقه..... منم دارم مثل خودش میشم.........
دختر نازنینم مرا هزار امید است و هر هزار تویی.....خدایا شکرت
ممنونم آتنا مانا و شیرین جون
حرفاتون خیلی آرومم کرد...همین که گفتید این رفتارا طبیعیه خیلی دلگرم شدم...آخه معمولا اینجا از اجتماعی بودن نی نی ها و برخورد راحتشون باغریبه ها زیاد شنیدم...
واسه همین مدتی بودکه نگران مهدیار شده بودم...

آتنا و مانای عزیزم
بیشتر ناراحتی من بخاطر خود مهدیاره...باید باشید و ببینید که تو اینجور جاها چقدر اذیت میشه...میریم تو دستمو میگیره و میره سمت در تندتندباهاشون بای بای میکنه یعنی بریم زوتر ازینجا

مشکل دومم اینه که معمولا کسایی این حرفا رو میزدن که خودشون بچه کوچیک داشتن....
مثلا پسر برادرشوهرم 2 ماه از مهدیار بزرگتره و خیلی راحت با همه برخورد میکنه پیش همه میره میاد و کلا از زمانیکه یادمه خیلی راحت با جمع کنار میومد و رفتار اونو زیاد با کناره گیری های مهدیار مقایسه میکنن.
مثلا خواهرشوهرم معمولا اول مهدیارو بغل میکنه و اونم دست و پا میزنه و جیغ که فرار کنه و بعد پسرجاریمو که کاملا برعکس گل پسر ما خوشحال و خندان تو بغل عمه ش میشینه.اینجاست که...

البته اینو بگم که خواهر شوهرم خیلی گله و همینطور برادرشوهرام تا بحال چیزی نگفتن و چون من میبینم که مهدیارو با وجود اینهمه بچه دوروبرشون اینهمه دوس دارن و اونم که هربار تو بغلشون گریه و شیون راه میندازه دلم میخواد وضعیت اینجوری نباشه و اونم یه روی خوشی بهشون نشون بده.بیچاره برادرشوهرم فقط در جوابش میگه "عموجون فقط یه لحظه بیا بغلم تا خستگیم در بره ...بخدااااا من قلندر نیستم."
اما خب درین مواقع حرف یه عده واقعا آزار دهنده ست.و منم که زیاد اهل جواب دادن نیستم و تو خودم میریزم خب طبیعتا اذیت میشم...
ومادرشوشو هم که هربار میگه بس که با ما کم رفت وآمد میکنین از ما فراریه...ومن هرچقدر توضیح بدم که مهمونیهای شما تازه 11شب شروع میشه و مهدیار9 خواب خوابه بازهم فایده نداره.

بهرحال الان خیلی آرومم...
اصلا انگار باید همه دردامو بهتون بگم تا خالی شم.....نگم نمیتونم....آخییییییییییییییییییییششششششششش
سلاااااااام

تازه از مطب دکتر برگشتیم سایدا حالش خیلی بد شده بود دوباره رفتیم دکتر ... دوباره دارو نوشت الهی بمیرم بچم امروز اصلا لب ب غذا نزد خیلی ناراحتتتتتتم ... ایشالا همه ی نینی ها زودی خوب شن .
2738
سلوووووووووووووووووووووم
طفلی بچه ها مریض ایشالاه همشون زووووووووووووووووووووووووووود خوب بشن
عاطی سالگرد ازدواجتون مبالک
فاطمه مامان سارا ممنون جیگرررر
اتی منم تا حدودی دنبال ادرینا میرم ولی خوب ادرینا خیلی شیطونه و میخواد فقط بازی کنه اصلت یجا برم نمیشینه منم خسته میکنه دیگه میگم بیخیالش
در مورد پسر خواهر شوهرم من بیشتر از انکار مادر شوهرم کفری میشدم تا زدنه اون اونم یا هول میده یا گاز میگیره طوری گاز میگیره که انگشتای ادرینا کبود میشه یه بار ادی رو از روی مبل هول داده یه صدبار روی زمین هول داده که یه بار سرش محکم خورد روی سرامیکا یه بار دستشو لای در گذاشت در ضمن از باباش چه فحشای بدی یاد گرفته که ....
یه چیز خیلی مهمتر که خیلی روش حساسم و ادرینارو تا حالا پیش خواهر و مادرشوهرم نزاشتم و نمیزارم حتی چند دقیقه اینه که خواهر شوهرم و شوهرش جلوی این بچه کارای خوبی انجام ندادن و اینم توی ذهنش مونده یه موقع یه کارای انجام میده که خوب نیست من از این قضیه خیلی ناراحتم بخاطر ادرینا اصلا نمیخوام با اون همبازی بشه ولی مگه میشه؟؟؟؟؟؟؟
میشووووووووووووووووووووووووووووووول ادرینا هم دقیقا همین شکلیه اصلا به من وابسته نیست همش میخواد مستقل باشه هرکی میاد خونمون و میخواد بره این جلوتر میره پشت در وامیسته ککه باهاشون بره پشت سرشونم گریه میکنه حالا غریبه هم باشه
هرجا هم برم سرشو میندازه پایینو میره انگار نه انگار مادر داره
دکتر به من میگفت خیلی خوبه اجتماعیه ولی زیادم خوب نیست
غذاشو باید جدا بیارم هرجا بدون کالسکه میخواد خودش بدوه بره دستشو بگیرم جیغغغغغغ میزنه
تازگی خیلی ماشالاه شیطون شده اصلا از پسش برنمیام خیلی خستم میکنه خیلی کفریم میکنه همش فکر میکنم بیش فعاله اصلا نمیتونم واسه مهمون میوه و چایی بیارم ادرینا به همشون دستبرد میزنه
هی دستمو میگیره میبره دم یخچال غر میزنه میخواد تو یخچال بشینه خیلی غر غرو و ادیت کار شده منم خیلی تحملم کم شده دعواش میکنم روی دستشم میزنم اما فایده نداره


سلام به روی ماه همتون....
همیشه به سفر فاطمه جون .... کیلنم دقیقا تو سفر مثه سارا اعتصاب غذا میکنه و فقط هله هوله میخوره....
اخی طفلی نینیهای مریض ایشالا زود زود همشون خوب بشن
سالگرد ازدواج عاطفه خانم گل گلاب هم مبارک
همینطور تولد مامان خوشگلای اذری.... اذریا خیلی خوش اخلاقن
من یه دختر خاله اذری دارم عاشقشم خیلی مهربونو خونگرمه.....
و اما در مورد بحث تاپیک
کیان هم خیلی اجتماعیه و عاشق بچه هاست اما خب در مقابل یه عده مظلوم واقع میشه و یه عده دیگه ظالم خخخخخخخ
مثلا تو فامیل دؤجه دو خودم پر از پسر بچست میشن نوه عمه های من و پسر عمو هام ٤ تا ٧ سالن کیان میره تو اتاق با اونا به بازی کردن منم همیشه دنبالش میرم اما چون از اول تا اخر با بچه هاس خسته میشم و نوبتی با خواهرم و مامانم مواظبشیم اخه اونا خودشون هنوز بچه ان و خیلی حالیشون نیس که این کوچیکتره و هواشو داشته باشن نمیزننش فقط چیزی بهش نمیدن و ازش میگیرنکه خب من بعنوان یه مادر طاقت ندارم نگاه مظلومانه بچم و ببینم......اینجا در مقامه مظلومه
و اما در مقابل برادرزادم که نه روز با هم تفاوت سنی دارن.... اصلا اخلاقاشون شبیهه هم نیس
کیان پر انرژی و علشق بدو بدو اون خیلی اروم و محتاط.... واسه همین کیان اولش باهش خوبه ولی بعدش هی بهش کخ میریزه تا اون دنبالش بدوئه
شانس من داداشم حساسه همه عالمه..... با بچم بدجور لج شده اصلا حس دایی بهش نداره همش با هم مقایسشون میکنه
حالا هم این موضوع جدید باعث دلخوری شده.... کلی داد و قال کرده با مامانم سر این موضوع
خب چی کار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟
مدام دنبالش راه میرم تا سمت امیررضا نره اما اون ولش نمیکنه همش دنبال کیانه
یا وقتی هولش میده دعواش میکنم اما انگار روش حساس تر شده
شماها بگین من چی کار کنم
فعلا که هروقت اون میره خونشون من نمیرم و بالعکس
این حاملگی ما با هم از اول مشکل ساز بود فک کردم دیگه الان موقع خوبیشه اما زهی خیال باطل
سوگند جونم کیانم دقیقا همینطوره..... تو فامیل خودم انگار نه انگار پدر و مادری داره اصلا کسی گریشو نمیبینه همش بازی و شلوغی
اما اونور که میریم همش بهم چسبیدس
البته منظورم درجه یکها نیستا با مادرشوهر و خواهرشوهرم و بچه هاش خوبه
مثلا عموهای باباشو دورترا که چون کمتر میبینه و اونا هم یهو میریزن سرش انگاری میترسه
کلا مدلش اینجوریه که اصلا خوشش نمیاد بغلش کنن و بوسش کنن یا یهو همه بهش توجه کنن
چون تو فامیل خودم انفجار بچست همه از دور باهش حرف میزنن و کسی بغلش نمیکنه
اما اونور باز قحطی بچه....
به منم از این حرفا زیاد میگن منم با خنده جواب میدم....دقیقا عین این تیکه هایی که گفتی به منم میگن بیخیال مهم نباشه واست
جدیدا هم دیگه مهمونیای دورتر فامیل همسر نمبرمش هم خودش اذیت میشه هم من،....
حالا چی میشه مثلا نوه عموی باباشو نبینه...... والا
سلام
صبحتون بخیر
چقده بحث داغه:))
ما که اصلا تو فامیل بچه کوچیک نداریم کوچیکتریناشون میرن مدرسه تازه اصلا مهمونی هم نمیریم
منم یک سوال داشتم شما اگه شب جایی دعوت باشین بعدش مثلا بچتون از ۲ظهر نخوابیده باشه میرین مهمونی رو من خیلیییی جاهارو واسه این مسئله نرفتم
میلی خانوم احساس میکنم کیانم از اون قلدراس
ماهان فقط هر بچه ای رو میبینه میره دستشو میکنه تو چشش یک جور سلام احوالپرسی واسش!
لیلی و آدرینا چه باحالن فکر میکنم فکر میکنم تو بزرگیشونم آدمای باعتماد به نفسو مستقلی میشن
آخی مریضی سایدا چقده بد جور شده!
ماهان دیروز فقط صبحانه خورده اعصاب ندارم
سلااااااااااااااام
تیک حاضری : دنگ دنگ !
همه رو خوندیم
ولی چیزی یادم نیست جز اینکه فاطمههههههههههههههه اومدی اصفهان بی خبر؟
امیرحسینم جایی بریم کلا پشیمونم میکنه اینه که منم کلا بی خیال جای رفتن شدم
امیرحسین هم مث لیلیه
زود جوش
از عاطفه بپرسین
سریع پسرخاله می شه!
ولی خوب خوبیش اینه که به همه خانمای غیر از خانمایی که می شناسه میگه عمه!
منظورم اینه که نگران این که مامانشو یادش بره نیستم
ولی خوب از بس با مامان و داداشم و خواهرم اینا بوده خیلی زیاد بین من و خونواده ام فرقی قائل نیست و خوب یه طورایی حس خوبی نیست !!! یعنی اگه یه سال هم منو نبینه پیش مامان اینا باشه براش مهم نیست ! پسره بی چش و رو !!!!
عاطفه جون با دو سه روی تأخیر سالگرد ازدواجتون مبارک
ثریا تولد تو هم با تأخیر مبارک
اکرم مواظب عروس گلم باش
انشالله همه نی نی های مریض خوب بشن
امان از این فصل مسخره!
این بچه ها گناه دارن
انگار پارسال که کوچکتر بودن کمتر مریض می شدن
امیرحسین که دائم خِلِش آویزونه
دیگه عادی شده برام
دیگه اینکه خاک بر سرا تعطیلی پنج شنبه های ما رو برداشتن
گریهههههههههههههه
دیگه اینکه دلم واسه همگی تنگیده بود و همه رو خوندم ولی چیز بیشتری یادم نمونده ! به بزرگی و بزرگواری خودتون ببخشید...
امیرحسین من:صدای زیبایت،زیباترین ترنم عاشقانه است.. به وجد می آیم از بودنت در کنارم آپلود عکس
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز