یلدام.منم زایمان کردم(خاطرات زایمانم)

سلام.اول ازهمه ازخدا میخوام به همه منتظرا یه بچه سالم و صالح عطا کنه روز موعد زایمان من 2 بهمن دکتر تاریخ زده بود.ولی من تا اون روز نه دردی داشتم نه علایمی.ولی واسه اطمینان صبحش رفتم بیمارستان نوارقلب گرفتن ک خوب بود40 هفتم تموم شدبود چون دکترم آشنا بودگفت برو یه سونو بیوفیزیکال هم بده واسه اطمینان آخه من 34 هفتگی آب دور بچه کم بود.سونو ک دادم آب دور بچه 6بودسریعا بستریم کردن بدون هیچ دردی.لباساموعوض کردم رفتم زایشگاه اونجا دکتر شیفت معاینم کرد دهانه رحم بسته و سربچه داخل لگن نیومده بود.ساعت 1ظهربستری شدم.حتی شوهرمم دیگه ندیدم...برام آمپول فشار زدن تا ساعت 5 خبری از دردنبود 5به بعد دردای خفیفی داشتم با هم اتاقیام حرف میزدم تا اون موقع چند نفر زایمان کردن.ساعت 9 دیگه دردای شدیدی داشتم اجازه خوردن هیچی هم بهم نمیدادن تا ساعت 3 درد کشیدم 3شب یه استراحت دادن تا4 رفتم پیش شوهرم بهش میگفتم بگو سزارینم کنن منو ببر جایی دیگه کلی گریه کردم.ساعت4صبح 5سانت شده بودم.دردای وحشتناکی داشتم تا شد ساعت 8صبح مادرم اومد اتاق لیبرال.چون کلاس رفته بود شروع کردماساژ دادن هیلی دلگرمیی خوبی بود.اون لحظه از خدا خواستم معجزه کنه ک سز بشم.دکتر اومد معاینه کرد وای خدای من همون 5سانت بود بعد5ساعت دیگه تحمل نداشتم زایشگاه گذاشتم رو سرم اتاقم خصوصی کردن دکتر اوند با چندتا دکتر دیگه و ماما دوباره معاینه شدم.خدای من معجزه شد گفت رییک نمیکنیم ببرینش اتاق عمل انگاری دنیارو بهم دادن.لباس اتاق عمل پوشیدم و رو ویلچر منوبردن بعد آمپول بیحس شدم منتظر صدای پسرم بودن ولی صدایی نیومد.فقط شنیدم گفت چه پسرخوشگلی.5 دقیقه گذشت گفتم دکتر بجم کو گفت رفت اتاق نوزادان دیگه شک کردم نیم ساعت تو ریکاوری بودم از پرستار پرسیدم بچم گفت بردنش زیر اکسیژن وای چه لحظه بدی بود.آوردنم بیرون خالمو دید اول یهو هردو زدیم زیر گریه بعد بیست دقیقه امیرحسین گلمو آوردن خداروشکر خوب بود چون سرش گیر کرده بود تولگن اکسیژن بهش نرسیده بود.من هم درد طبیعی کشیدم هم سزارین.خداروشکر ک پسرم سالم الان پیشم خوابیده.3بهمن نودپنج بود.