سلام من بارها این موضوع رو توی سایت گفتم کلی واقعا دیگه نمیدونم چیکار کنم خب مشکل من اختلاف بین شوهرم با مادرم و خواهرمه راستش دیگه شوهرم شورش رو دراورده انقدر قیافه میگیره جلوی مامانم و خواهرم که واقعا دیگه شورش رو دراورده اصلا محل نمیده بهشون بی احترامی میکنه و قیافه میاد هرچی هم باهاش صحبت میکنم اصلا فایده نداره شوهرم با من خیلی خوبه ولی خب من توی این دنیا خانواده ای غیر از مادرم ک خواهرم ندارم واز همه بدتر اینه که تا همین پارسال رابطشون خیلی خیلی خوب بود یکدفعه مثل اینکه کسی دعا خونده باشه طلسم شده اصلا سر هر مسیله و حرف کوچکی از مامانم و خواهرم ایراد میگیره وقتی هم بهش میگم میگه دوست ندارم ببینمشون دارم دیوانه میشم تو رو خدا یه راهی بهم نشون بدین
شاید یه چیزی ازشون دیده
نه خاله شادونه چیزی ندیده فقط توی بعضی مسایل خیلی خیلی کوچک از دستشون ناراحت میشه الکی واقعا میگم خب الان مثلا یکیش رو میگم که خیلی هم براش مهم شدا
مثلا چهار ساله پیش مامانم گفت خونش رو بفروشه و چند واحد اپارتمان بگیره خب مدتی گشتیم و گشتیم موردهای خوب و بد دیدیم اما اخرش مامانم از هیچی خوشش نیومد یا خواهرم ایراد میگرفت حالا بعد این همه مدت شوهرم میگه اصلا اونها من رو به بازی گرفتن نمیخواستن بفروشن وقت من رو الکی گرفتن و مسخره ام کردن اخه واقعا این موضوع دلیل قانع کننده ایی
خوب دلیلش بپر ازش مگه بی دلیلم میشه
همسرتون از نظر مالی مشکل داره؟
خیلیم بده اینجوری اعصاب ادم داغون میشه یه طرف شوهر یه طرف مادزو خواهر وای خیلی سخته
دقیقا مامان گلا نمیدونم چیکار کنم
شاید شوهرت رو یه واحد از اون واحدایی که مامانت قصد خریدشو دااشته حساب باز کرده بوده
نه پناه جون خدا رو شکر مشکلی نداره
یا مثلا همین چندوقته پیش که من زایمان کردم مامانم خیلی هی میگفت تو شیرت کمه بچه سیر نمیشه انقدر گفت گفت و اعصاب منم به هم ریخته بود و حتی یه دفعه شوهرم باهاش بحثش شد اخرشم به دخترم شیر خشک دادم یعنی منظورم یه همچین مسایل کوچکی بوده نه دلیل قانع کننده از شوهرمم هرچی میپرسم میگه اونها چرت و پرت حرف میزنن و من اصلا نمیخوام ببینمشون باورتون نمیشه چقدر جلوشون قیافه گرفته بود منم هی به مامانم میگم نه اشتباه متوجه شدین اون دوستتون داره
یه مدت دیر تر برو خونه مامانت وقتی اون نیست باهاشون تماس بگیر شاید بعد به مدت خوب بشه
میگه نه من فقط چون مسخره شدم ناراحتم میگم بابا خب خوششون نیومده منصرف شدن بعد هم این موضوع مال چندسال پیشه الان یکدفعه یادش اومده؟؟؟؟
با رفتن من پیششون مشکلی نداره خودش نمیخواد ببینتشون اصلا نمیدونم به مامانم بگم برای چی دامادت نمیاد
بنظر من همسرتون احساس میکنه خانواده ی شما خودشون رو دست بالا میگیرن و اون رو بازیچه ی خودشون قرار دادن البته در مورد شیر خشک من صد در صد مخالف دادن شیر خشک به بچه هستم چون من خودم دوقلو با شیر خودم بزرگ کردم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
