سلام. خیلی دلم از دست مادر شوهرم گرفته. دیروز رفتیم هیات اونم با خودمون بردیم. اونجا یکی دو تا از دوستای قدیمی مادر شوهرم که الان مادر شوهر دوستای خودم هستن برای من ویارونه دادن. (اخه من هم پدرم هم مادرم فوت کردن) مادر شوهرم بهشون گفت مگه من نمیتونم بهش بدم که شما می دی. اونا هم گفتن خب تو هم بده ما هم می دیم چه عیبی داره. بعد یکی از مادرا گفت تو اصلا برای عروست ویارونه دادی هیچی نگفت اونا از من پرسیدن منم راستش و گفتم گفتم نه. (من تو هر تو با بارداریم خونمون نزدیک خونشون بود اما دریغ از یه دونه نخود چی که برای من بیاره.) بعدش رفت نشست پیش یکی از دوستاش که اونم ترکه با هم کلی حرف زدن موقع رفتن گفتم مامان زود باشه اقا جون (پدر شوهرم)گوشه خیابون واساده منتظر ما یکی از دوستام به شوخی گفت وااااااااا چه پدر شوهری هستی. همون دوست مادر شوهرم که بغلش نشسته بود یهو با یه لحن خیلی بدی گفت اصل همون پدر شوووووهر مادر شوووو هرن و چند بار تکرار کرد. من خیلی ناراحت شدم چیزی نگفتم و اومدم تو ماشین . وقتی همه نشستیم و حرکت کردیم به شوهرم گفتم فلانی این حرف و به من زد من خیلی ناراحت شدم البته منم با لحن تندی گفتم چون خیلی ناراحت بودم هم از مادر شوهرم هم از اون خانمه. اما به مادر شوهرم حرفی نزدم فقط حرف اون خانمه رو گفتم. بعدش مادر شوهرم روش و کرد اون ور. 10 دقیقه بعد که من از مادر شوهرم یه سوال و پرسیدم اصلا جوابم و نداد. موقع پیاده شدن از ماشینمون هم رفت سمت شوهرم به شیشه زد ازش تشکر و خداحافظی کرد و براش دعا کرد و رفت. خیلی بهم برخورده. من اصلا به اون توهینی نکردم با همه ناراحتیم.