2737
2739
عنوان

خاطره زایمان من

213 بازدید | 22 پست
بالاخره بعد از دودلی های زیاد و پرس وجوهای فراوان درمورد نوع زایمان تصمیم گرفتم سزارین کنم.دکترم بخاطر همکار بودن با شوهر و خواهرشوهرم قبول کرد عملم کنه.خودشم طرفدار سزارینه البته.خلاصه برای ۱۴ مهر نوبت عمل بهم داد. سه شنبه شب کارامو کردم واماده شدم .رفتم زایشگاه پرونده تشکیل دادم و برگشتم ک صبح برم برای عمل.قرار بود ساعت ۸ صبح بریم بیمارستان.ساعت ۴ ونیم با درد بیدارشدم. دلدرد شدید پریودی داشتم که چند ثانیه میگرفت و ول میکرد.رفتم دسشویی دیدم رو دستمال لک صورتی افتاد.نمیدونستم چیکار کنم برم بیمارستان یا بمونم تا ۸. اومدم اینجا تاپیک زدم بچه ها گفتن تو که میخوای بری همین الان برو تحت نظر باشی. شوهرمو بیدار کردم و زنگ زدم ب مامانمم. رفتیم بخش جراحی ک پرونده داشتم .گفت باید معاینه ت کنیم.دوست نداشتم معاینه شم اما چاره ای نبود.ماما اومد معاینه م کرد.چه معاینه ایییی خیلی دردناک بود.ی فینگر باز شده بود. ی فینگر و اینهمه درد؟!! زیردلم بدجوری میگرفت.اصلا نمیتونستم تحمل کنم. زنگ زدن به دکترم.گفت تحت نظر باشه تو بخش زایمان تا خودمو برسونم.خلاصه بستری شدم تو بخش زایمان و سرم بهم زدن.و صدای قلب بچه رو کنترل میکردن. دردم بیشتر شده بود.واقعا خوشحال بودم میخوام عمل کنم.دردش وحشتناک بود .تازه ی انگشت بازبود.بیشتر باز میشد درد چقدرمیشد!! خلاصه چون خواهرشوهرم همکارشون بود سعی میکردن هوامو داشته باشن.ساعت ۷ وربع اینا بود ک دکترم زنگ زد گفت اماده م کنن برا اتاق عمل.یهو ۴_۵نفر ریختن روم..یکی مشخصات میپرسید.یکی لباسامو دراورد.لباس اتاق عمل پوشیدم و شکممو ضدعفونی کردن و سوند وصل کردن. دوست خواهرشوهرم که نرسری شیفت بود اومد بردم پایین .اتاق عمل.وسایلم و گوشیم تو بخش موند .وقت ندادن زنگ بزنم ب مامانم اینا بگم دارم میرم اتاق عمل. استرس گرفته بودم هی میگفتم توروخدا ب همراهام بگید دارم میرم اتاق عمل.گوشیمو بیارین.. اما تو اتاق عمل اجازه ندادن .گوشیمو بیارم و فیلم بگیرن برام.تو اتاق عمل باز کلی ادم دوره م کردن و هرکی ی فرم پر میکرد و ی  کاری میکرد..گیج شده بودم نمیدونستم جواب کدومو بدم.. اخرش گفتم بابا مهلت بدین خو من جواب کدومتونو بدم. یکیشون گفت راست میگه بیچاره امونش بدین. کارامو کردن .دکتر بیهوشی اومد .گفت میدونی میخوایم چیکار کنیم برات.گفتم اره بیحسی نخاعی.گفتم دکتر جوری بزن سردرد نگیرم.گفت سوزنی ک میزنم خیلی باریکه .سرتو تکون نده .خلاصه بیحسی رو زدن. و گفتن دراز بکش.ب ساعت نگاه کردم دکترم نیومده بود هنوز. ساعت ۸ وربع بود..ک دکتر اومد.حالمو پرسید.پرده رو کشیدن و یهووو ی عالمه فشار تو شکمم حس کردم .پام بیحس بود اما تو شکمم حس میکردم فشار و درد رو .گفتم واااای دکتر من حس میکنم خووو... باز نکن.دکتر بیهوشی گفت خانم دکتر چن دقه ست کارشو شروع کرده الان بچه رو درمیاره..گفتم وااای درد دارم.یهو ماسک گاز گذاشت رو دهنم و خواب اور زد تو رگم.گفتم نزززن میخوام تولد بچه مو ببینم.گفت اینجوری دکتر نمیتونه کار کنه. هیچی دیگه رفتم تو حالت خواب و بیداری .حس میکردم تو ی تونل بزرگم .کلی صدا دوروبرم بود اما درکشون نمیکردم.نمیدونم چقدر گذشت که حس کردم یکم اطرافمو درک میکنم..پرسیدم دکتر بچه م بدنیا اومد گفت اره گفتم خوشگله ؟ سالمه؟ گفت اره..دوباره رفتم تو خلسه..یادمه دوباره پرسیدم خانم شجاعی بچه م دنیا اومد؟ 😃  دکتر رفت؟ خیلی حرف میزدم.. ب دکتر بیهوشی گفتم چرا خواب اور بم زدی میخواستم تولد دخترمو ببینم .گفت اوردم دخترتو دیدی بوسش کردی..گفت نه ندیدم..اصلا یادم نبود. از اتاق عمل ک بردنم بیرون کامل بیدار بودم. دخترم ساعت ۸و۳۰ دقیقه چهارشنبه ۱۴ مهر بدنیا اومد..از زمان اومدن دکتر ب اتاق عمل تا تولد دخترم ی ربع طول کشید. وزنش ۳۴۰۰ و قدش ۵۰ سانت . تو ریکاوری بازم با دکتر بیهوشی بحث کردم ک چرا بم دارو دادی؟ میدازولام زدی؟ چی بم زدین ؟ خلاصه شکممو تو اتاق عمل فشار داده بودن.دوباره فشار دادن.ووالتماس میکردم فشار ندین..خانمه میگفت بنفعته .تحمل کن . صدای مامانمو میشیدم ک داشت با تلفن حرف میزد .خوشحال شدم ک اونجان.فک میکردم عمل میشم و اونا هنوز نمیدونن من کجام😁 منتقل شدم ب بخش جراحی. و اونجا دخترمو دیدم. گفتم وااای این چرا این شکلیه..قرمز و پف بود..😃 مامانم پیشم موند و دوساعت بعدش بچه رو اوردن شیر بدم.. روز بعدش مرخص شدم درکمال ناباوری.. خدارو شکر عملم خیلی خوب بود. بقول معروف دکترم دستش سبک بوده.زخمم خوب شده.با شیاف دردم خیلی قابل تحمله.. خداروشکر سردردم ک اینهمه نگرانش بودم نگرفتم..البته تا ۱۴ ساعت سرمو بالا نیوردم. خیلییی طولانی شد..امیدوارم خسته نشده باشین..😆
مبارکه عزیییززز
دیانا جونم عاشقتم مامانی ❤❤ خدایا این حس قشنگ مادری رو قسمت تمامی منتظرین کن 💕💕💕💕💕💕💕💕 💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💞💗💞💗💞💗💞💗💞💗💞💗

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728
2738
نگار جان إن شاء الله خدا دلتو شاد کنه
دیانا جونم عاشقتم مامانی ❤❤ خدایا این حس قشنگ مادری رو قسمت تمامی منتظرین کن 💕💕💕💕💕💕💕💕 💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💞💗💞💗💞💗💞💗💞💗💞💗
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687