با مامانم رفتیم یه صبحونه مشتی زدیم خخخخخ و کلیییی حرفای مادر دختری زدیم مثل قدیما...چقدر دلم واسش تنگ شده بود...با وجودیکه با همیم چقدر دور شده بودیم
سلام دوستم.خوبی؟ خوشحالم که بهت خوش گذشته.امیدوارم بیشتر از این روزها داشته باشی
چقدر هم خوب عزیزم. خوشحال شدم برات
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!
من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 
اره کاش همیشه با هم این طوری بودیم..مامان بابام از وقتی اومدن اینحا خیلی عصبی و سرد شدن متاسفانه
شما کجایی مگه?
تاثیر محیط و غربت هست دیگه
ان قدر دلم میخواس از این حرفا بزنیم ...ان قدر دلم تنگ شده بود
وای من عاشق مامانمم منم قبل بارداریم با مامانم و دوستم رفتیم مسافرت یک هفته واقعا خوش گذشت مامانم حال کرده بود سنگ تموم براش گذاشتم کلی هم خرید براش کردم
خوش بحاالت منم دلم خیلی تنگ شده برای مامانم
ایشالا همیشه خوب باشین
رفتیم حلیم خوردیم انقدر حال داد من تو ایران نخورده بودم حلیم
عزیز دلمممم ایشالا بعد ازین همیشه شاد باشین
ما وقتی برگشتیم کرمان مامانم روحیه اش عالی بود در حدی داداشم میگفت احساس میکنم مامان چند سال جوونتر شده بیشتر از مامان خودم حس خوب داشتم
تن تن اگه از جریان اون تاپیک ها ناراحت شدی معذرت میخوام من اصلا شناختی رو شمانداشتم قضاوتی هم نکردم به منم ربط نداره که شما چه طور ادمی هستید
ایشالا خوش باشید همیشه منم مامانم رو یه روز درمیون میگم میاد با هم ناهار میخوریم نمیدونید چقدر لذت بخشه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
28 ثانیه پیش
29 ثانیه پیش
29 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
