سلام اول از همه بگم بابای من به شدت مهربونه و دوسم داره تو اوایل فروردین من و همسرم دعوای خیلی بدی داشتیم و اون روم دست بلند کرد منم رفتم خونه بابام اولین بار بود به عنوان قهر خونه رو ترک کردم و بعد سه روز که اونجا بودم به بابا و مامانم ماجرا رو گفتم بعد بیست روز با وساطتت خانواده همسرم و پشیمونی خیلی شدید همسرم برگشتم خونه و خدا روشکر همه چی خوب بود وخوب پیش رفت اصلا دیگه تکرار نشد که هیچ خیلی هم رفتار و اخلاقش خوب شد و همون موقه هم فهمیدم که باردارم یعنی اون یه ماه نی نی من داشت تو دلم جا میگرفت از اون موقع چون حالم بد بود زیاد خونه بابام بودم همسرمم زیاد میومد اونجا و بابام به هیچ عنوان به روش چیزی نیاورد نه اخمی نه برخوردی ولی اصلا و ابدا حاضر نیست بیاد خونم مامانم میاد بابام به نوعی از دعوتی هم در میره و ردش میکنه اینم بگم شبی که ما دعوامون شد مامان بابام تا 12 شب خونمون بودن بعد رفتن اونا این برخوردمون شد یعنی میگین بابام فک کرده چون اومده خونم شوهر قاطی کرده
و خدایی که در این نزدیکی است