بعضی شیرین زبونیاش منو میبره به اسمونها
مثلا چی؟
اونروز شام رو که خوردیم بصورت خود جوش و بدون دیکته کردن گفت مرسی مامان من این شکلی بودم
امروز قرار بود با باباش بره حیاط من داشتم لوبیا خرد میکردم همسرم گفت مامان لباساتو بپوشونه منم گفتم دستم لوبیاس تو بپوشون دخترم خطاب به باباش گفت توبپوشون بابای مهببون خودم خخخخخ
ای جانم خدا واست حفظش کنه دعا کن خدا یه کوچولوی شیرینن به من بده
چون دختره شیرین زبونه خدا حفظش کنه
اونروزی برگشته میگه بیا متوجه ات کنم من شاخ دراوردم گفتم چیو گفت اینجوری میپریم بعداز روی میز پرید رو دسته مبل (راحتیه دسته چوبی نیست نمیدونم در راحتیا اسمش چیه)
زنده باشه ایشالا
ان شا الله واقعا از صمیم قلبم اگر قابل باشم دعا میکنم هر کی بچه میخواد خدا بهترینشو بهش بده
خدا حفظش کنه چند ساله اش هست؟ دختر من که فعلا داره اذیت میکنه بزرگ بشه راحتر بشم
عزیزم خدا نگه داره واست
دعا کنید خدا به منم دختر بده
امروز تو مهدشون یه بچه گویا افتاده بود اینها هم ترسیده بودن دخترم تعریف کرد ماجرا رو بعد گفت ما خجالت کشیده بودیم 
منظورش ترسیده بودن بود
ماشالا به شما تاپیک دیشب نوشته بود بچه ش کتکش نی زنه و فحش می ده ذوق کرده بود مادرش بعد بچه شما اینجوری خدا سایه تون بالا سرش نگه داره
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
